کد خبر: 871000
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۱
رضا رستمي
رضا رستمي 
 
باد مي‏وزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا مي‏كند. من، در باور خيس درياچه‌ها، پرواز آخرت را پلك مي‏تكانم. به نيزارهاي خاموش دل مي‏دهم.‌ اي بزرگمرد! با ما كه اين‏ چنين مچاله خويشتن مانده‏ايم، از وسعت روشن افق‏هاي دور بگو و از صداي عشق، تا به قله‌هاي بلند رهايي بينديشيم و در رؤياي سپيد ملكوت، دشت‏هاي شقايق‌پوش وطن را، دف‌‏زنان به شور آييم. باورمان، چشمان آسماني توست كه كوچه‌هاي شهر را خورشيد مي‏پاشد. تو آن اسطوره‏اي كه شب‏هاي بي‏شمار، سر بر شانه‌هاي ماه، شاعرانه‏ترين واژه‌ها را گريسته‏اي. پنجره‌هاي منتظر، نگاه ستاره‌پوشت را بسيار تجربه كرده‌‏اند.
 
خونت كه بر خاك ريخت، اندوه رفتنت، سينه‌سرخان زمين را زمينگير كرد. نيستي، اما سال‏هاست شهر، ياد تو را نفس مي‏كشد و نامت، نشاني جاده‌هاي باران را هجا به هجا، به يادمان مي‏آورد. اقتدار روزهايمان را در تو يافته‏ايم؛ در رد گام‏هاي مقاومت. سرفراز ايستاده‏ايم و پيام بلند تو را با فرزندان وطن، زمزمه مي‏كنيم. نيستي؛ اما نوباوگان وطن، هر روزشان را پلاك مي‏خوانند و چفيه مي‏نويسند. اينان، روايتگر حماسه تواند؛ آن‏گاه كه با شمشير صدايت، عربده بادهاي هرزه‏گرد را به دريدن برخاستي و هجوم بي‌وقفه شب و حضور دامنه‌دار كوير را ايستادگي كردي. تو ماندي تا قله‌هاي ميهن، با آفتاب سربلندي، به صبح سلام بگويند. تو رفتي، تا خيابان‏هاي شهر را گام‏هاي نامردمي، آلوده نكند. اگر در هواي پاكيزه استقلال نفس مي‏كشيم، اگر ايستاده‏ايم و روشني را ادامه مي‏دهيم، يعني دريافته‏ايم بزرگي‏ات را؛ يعني هنوز بر پلكان دل‏هامان نشسته‏اي و چشمان شمعداني‏ها را لبخند مي‏زني.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار