کد خبر: 896165
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۴
اهمیت نهاد خانواده
در فرهنگ اسلامي، خانواده به مثابه‎ دژي محکم و استوار، بيشترين مسئوليت را در رُشد، تحوّل، تربيت و سعادت انسان‌ها و جوامع بشري بر عهده داشته و دارد.


 عاطفه آزادپور


ازديدگاه اسلام خانواده کانوني است که در آن، ارزش‌هاي اخلاقي، باورهاي ديني و روابط اجتماعي شکوفا گرديده و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي‌يابد و زمينه‎ رُشد عاطفي و تربيت اخلاقي و اجتماعي اعضاي خانواده فراهم مي‌گردد. خانواده به عنوان اصلي‌ترين پايگاه‌هاي رُشد و شکوفايي شخصيّت و پرورش مهارت‌هاي اجتماعي کودکان و نوجوانان، اساسي‌ترين سهم را در سلامت و اعتلاي جوامع بشري بر عهده دارد، بخش قابل توجّهي از شکل‎گيري شخصيّت، تبلوُر رفتارهاي اجتماعي، تعاملات بين فردي و مسئوليت‌ پذيري انسان‌ها حاصل چگونگي بازخوردها، بينش‌ها و تجارب آنان در زندگي خانوادگي است. جامعه اسلامي و خانواده: در محيط اسلامي، زن و شوهر با هم هستند، متعلق به هم هستند، در مقابل هم مسئول هستند، در مقابل فرزندان مسئول هستند و در برابر محيط خانواده مسئولند. در محيط هاي اسلامي، کانون خانواده چنان مستحکم و پابرجاست که گاهي پس از دو نسل نيز هنوز پدر بزرگ و پدر و نوه در يک خانه با هم زندگي مي کنند. در جوامع اسلامي، يعني جوامع ديندار و خداباور که دو نفر آدم براي مدت طولاني با هم زندگي مي کنند و هيچ گاه از هم سير نمي شوند، بلکه دلبستگي شان وانس و محبت و وفايشان به همديگر بيشتر مي شود؛ اين، همان خاصيت دينداري و مذهبي بودن و خواسته هاي خدايي را رعايت کردن است. در اسلام و در فرهنگ اسلامي، خانواده بادوام است. در خانه، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و پدر و مادر هستند، نوه ها و نتيجه هايشان را مي بينند و سنتها را به هم انتقال مي دهند. نسل گذشته، مواريث خود را به نسل بعد تحويل مي دهد و بريده و بي ريشه و تنها و بي عاطفه بار نمي آيند. خصوصيات خانواده خوب: خانواده خوب، يعني زن و شوهري که با هم مهربان باشند، باوفا و صميمي باشند و به يکديگر محبت و عشق بورزند، رعايت همديگر را بکنند و مصالح همديگر را مهم و گرامي بدارند. اولادي که در آن خانواده به وجود مي آيد، نسبت به او احساس مسئوليت کنند و بخواهند او را از لحاظ مادي و معنوي، سالم بزرگ کنند. از لحاظ مادي و معنوي او را به سلامت برسانند. چيزهايي به او ياد بدهند، به چيزهايي او را وادار کنند، از چيزهايي او را بازدارند و صفات خوبي را در او تزريق کنند. چنين خانواده اي، اساس همه اصلاحات واقعي در يک کشور است. چون انسانها در چنين خانواده اي خوب تربيت مي شوند، با صفات خوب بزرگ مي شوند. با شجاعت، با استقلال عقل ، با فکر، با احساس مسئوليت، با احساس محبت، با جرئت، جرئت تصميم گيري، با خيرخواهي - نه بدخواهي - و با نجابت . وقتي مردم جامعه اي، اين خصوصيات را داشته باشند، اين جامعه ديگر روي بدبختي را نخواهد ديد ». دينداري رمز پايداري خانواده اسلامي: در تشکيل خانواده و در حفظ آن بايد احکام اسلامي را رعايت کرد تا خانواده، سالم و در اوج باقي بماند. از اين رو، در خانواده هاي ديندار که زن و شوهر به اين حدود اهميت مي دهند، سال هاي متمادي بدون ناخرسندي با هم زندگي مي کنند. محبت زن و شوهر به هم باقي مي ماند و جدايي شان از هم سخت است و دل در گرو محبت يکديگر دارند. اين نيکي ها و اين محبت هاست که بناي خانواده را ماندگار مي کند و اسلام نيز به اين امور ارزش بسيار مي نهد. اگر روشهاي اسلامي رواج يابد، خانواده ها مستحکمتر خواهد شد، چنانکه درگذشته هاي ما زماني که هنوز ايمان مردم سالم تر و کامل تر بود، خانواده، کانوني پايدار و مطمئن بود. زن و شوهر به هم علاقه مندتر بودند. فرزندان در محيط هاي امن و سالم تري پرورش مي يافتند. حالا هم راه همين است. بيشتر آن خانواده هايي که دستورهاي اسلامي را رعايت مي کنند، خانواده هايي محکمتر، بهتر، و محيطهاي امن تري براي فرزندان وکودکان خواهند بود. خانواده سالم، آرامش خانواده: نگرش اسلام به خانواده، نگرشي درست، نگرشي اصيل و يک نگاه همراه با اهتمام است که خانواده، اصل قرار داده شده و به هم زدن بنيان خانواده يا آشفته نمودن آن، جزء بدترين کارهاست. خانواده در اسلام، يعني محل سکونت دو انسان، محل آرامش رواني دو انسان، محل انس دو انسان با يکديگر، محل تکامل يک نفر به وسيله يک نفر ديگر. آنجايي که انسان در آن صفا مي يابد، راحتي رواني مي يابد؛ اين محيط، خانواده است. کانون خانواده در اسلام، اين قدر اهميت دارد. اسلام در بيان قرآن، در چند جا، اين آفرينش زن و مرد و در نهايت زوجيت آنها را، براي آرامش زن ومرد شناخته است. در قرآن، آيه وجعل منها زوجها ليسکن اليها آمده است: خداي متعال زوج آدمي را از جنس او قرار داد . زوج زن را و زوج مرد را از جنس خود او قرار داده، يسکن اليها تا اينکه آدمي بتواند - چه مرد و چه زن - در کنار شوهر يا همسر احساس آرامش کند. اين آرامش، سکونت و نجات از تلاطم هاي روحي و اضطراب هاي زندگي است. ميدان زندگي، ميدان مبارزه است و انسان در آن همواره در معرض نوعي اضطراب است. اگر اين آرامش وسکونت به نحو صحيحي شکل پيدا کند ؛ زندگي سعادتمندانه مي شود، زن خوشبخت مي شود، مرد خوشبخت مي شود، بچه هايي که در اين خانه متولد مي شوند و پرورش مي يابند، بدون عقده رشد خواهند يافت و خوشبخت خواهند شد، يعني از اين جهت، زمينه براي خوشبختي همه اينها فراهم است». با هم، تا بهشت: قرآن ميفرمايد كه: قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس والحجارههم خودتان را حفظ كنيد، هم اهل‌تان را؛ اين خطاب به مردها و زن‌ها، هر دو، است. اهل هر انساني عبارت است از خانواده و نزديكان او. زن شما، اهل شما مردها و مرد شما، اهل شما زنهاست. هم خودتا ن را از غلتيدن در آتش حفظ كنيد. هم اهل‌تان را حفظ كنيد علاوه بر اين حفظ عناصر اصلي داخل كانون خانواده به حفظ خود انسان هم كمك مي‌كند. همسران، زن‌ها، مردها، زن‌ها را مي‌توانند از لبه‌ پرتگاه دوزخ نجات دهند و به بهشت بكشانند. فرصتهای تکرار نشدنی فرصتهای رحمت الهی همانند ابرهای بارانزایی هستند که همواره درحال عبورند. انسان باید فرصتها را غنیمت شمارد و از آنها بهره گیرد. بیگمان هیچ چیز دوباره تکرار نخواهد شد و هر فرصتی که به انسانی داده شده هرگز باز نمیگردد؛ چرا که گذر عمر نمیگذارد تا انسان بطور تکراری تجربه کند و خداوند را نیز هرگز تکراری در تجلی نیست و در هستی هر دم تجلیات دیگری است که در پیش نبوده است. ظرفیت بی نهایت انسان آدمی میبایست با راهنمایی قرآن و پیامبران، ظرفیت وجودی خود را چنانکه هست بشناسد و آن را به کار گیرد. خداوند در آیاتی از جمله آیه 31 بقره از ظرفیت بینهایت انسان سخن گفته که میتواند همه صفات و اسمای الهی را در خود جا دهد. ما انسانها با سعه وجودی که داریم میبایست از ب نبست زمان و مکان بیرون آییم و خود را در جهانی بیزمان و مکان دریابیم. روح انسانی و فکر او چنین توانایی را داراست و به خوبی خود را نشان میدهد. پس نباید به دلیل از دست دادن فرصتی، نومید شویم هرچند که باید خود را سرزنش و توبیخ کنیم، چرا که درهای رحمت الهی به سوی انسان باز است و او خلیفه الهی است و میتواند خود را به چنان جایگاهی برساند که ره صدساله را یک شبه برود. فرصتها برای هیچکسی تکرار نخواهد شد؛ از اینرو وقتی انسان به جهانی دیگر میرود و حقیقت بزرگ برای او کشف میشود و پردهها کنارمیرود، آرزوی بازگشت دارد، ولی از خداوند جواب «کَلّا » به او میرسد که هرگز بازگشتی در کار نیست. فرصتهای طلائی عمر انسان تا در دنیاست باید از این فرصتهای فوق طلایی عمر استفاده کند. هر دم عمر انسانی فرصتی فراتر از طلا و تکرار نشدنی است هرچند که به نظر میرسد هر روزی مانند روز دیگر است و خورشید و ماه تکرار شدهاند، اما هیچ تکراری نه برای دنیاست و نه برای انسانی که در آن درحال سفر است. انسانها مانند کودکی هستند که قطعات جورچین زندگی خودشان را در کنار هم قرار میدهند و آینده ابدی خود را میسازند. پس باید خیلی با دقت هر قطعه زمانی و مکانی را در جای خود قرار دهیم و در نهایت تصویری زیبا و کامل از بهشت سعادت ابدی داشته باشیم. هر سالی که میگذرد، همانند یک قطعه کامل از یک جورچین است. ما با این قطعات گوناگونی که در طول سالها در کنار هم قرار دادهایم در حقیقت تصویر کاملی از خودمان را ساختهایم. البته تا زمانی که در دنیا هستیم میتوانیم آن را بازسازی کنیم و با آب توبه تصویر نادرست را بازسازی و قطعه ناجور را برداریم و قطعه جور را قرار دهیم؛ اما وقتی اجل آمد دیگر اجازه نداریم هیچ قطعهای را تغییر دهیم یا بازسازی و اصلاح نماییم. عارفان هر صبح را عید میگیرند؛ چرا که به حکم آیه 42 سوره زمر میدانند که خواب، خود مرگ و توفی است. پس هر بار که زنده میشوند خود را همانند کسی میدانند که اجازه بازگشت به دنیا را یافته است و میتواند شکستها و ناکامیهای خود را اصلاح کند و آن را به موفقیت تبدیل نماید. از همی نرو شبانه به محاسبه نفس میپردازند و روز دیگر به اصلاح اموری که فاسد شده یا افساد بدان راه یافته میپردازند. شکستها و ناکامیها برای آنان بسیار با اهمیت است؛ چرا که با تفکر در آنها عیوب خود را مییابند و با تغییر هدف و روش میکوشند تا آن را برطرف و اصلاح کنند. لزوم عبرت گیری از زندگی دیگران خداوند بارها در آیات قرآنی انسان را به تفکر در زندگی خود و دیگران دعوت میکند. انسان عاقل آنست که از زندگی دیگران درس بگیرد و بدبخت کسی است که بخواهد همان راه غلط و نادرست دیگران را برود و به همان ناکامیها و شکستهائی برسد که دیگری رسیده است. یعنی بخواهد آزموده را بیازماید. بدبختتر از این افراد، کسی است که از این ناکامیها درس نگیرد و بدبختترین، کسی است که خود درس عبرت دیگران باشد؛ چنانکه اقوامی که خداوند به عذابشان دچار ساخت، درس عبرت دیگران شدند و خداوند میفرماید بر این گذرگاههای مرگ ایشان صبح و شام بروید و از زندگیشان عبرت بگیرید. اعتبار آن است که انسان با دیده عبرت بنگرد و نخواهد همان آزموده را بیازماید. کسی که از ناکامیها و شکستهای دیگران درس نمیآموزد باید آماده باشد که خود نیز گرفتار ناکامی شود و اگر نخواهد از شکست و ناکامیهای خود درس بگیرد میبایست آن را بارها و بارها تجربه کند درحالی که عاقل از یک سوراخ دوبار گز ده نمیشود. شکستها نباید مایه افسردگی انسان شود؛ چرا که فرصت عمر بگونهای است که میتوان گذشته را با آیندهای خوب اصلاح کرد و از مسیر نادرست بازگشت و به راه راست درآمد. شرح صدری که انسان با تحمل مصائب و مشکلات کسب میکند در هیچ جای دیگر امکان تجربه آن نیست. از اینرو خداوند سنت امتحان و ابتلاء به مصیبتها را برای انسان گذاشته است تا همچون سنگ زیرین آسیاب، در کشاکش دهر، آبدیده شود. بنیاد زندگی بر پایه شناخت حقایق از نظر آموزههای قرآنی، علم و دانش نقش بسیار بزرگی در زندگی انسان دارد، زیرا فقدان علم و معرفت به معنای خروج آدمی از مقام انسانیت است، زیرا دستیابی انسان به مقام خلافت الهی افزون بر روح الهی ودیعت نهاده شده در آدمی )حجر، 29 ، ص 72 ( همان علم و دانشی است که خداوند به انسان تعلیم داده و در آیه 31 بقره به عنوان تعلیم الاسماء از آن یاد کرده. هنگامی که فرشتگان در آزمونی که با عرضه حقایق غیب آسمان و زمین همراه بود، شکست خورده و مردود شدند، در نهایت با اعلان این که تنها به میزان ظرفیتی که دارند میتوانند از علم الهی برخوردار شوند و آنچه در آزمون الهی از طریق عرضه اسماء الهی و انباء حضرت آدم)ع( دیدند، بیانگر علم و دانشی است که فراتر از اندازه ظرفیت ایشان است و آنان توان تحمل و برداشتن آن را ندارند، سر به سجده اطاعت نهاده و خلافت انسان را پذیرفتند. )بقره، 31 تا 34 ، حجر، 30 ( این در حالی است که انسان به سبب ظرفیت بی پایانی که از ترکیب گل به تمام معنا منفعل و روحی الهی به دست آورده نه تنها میتواند حامل بار سنگین امانت الهی )احزاب، 72 ( یعنی مظهریت در خلافت الهی با بهره مندی از علم الاسماء باشد، بلکه میتواند تا بینهایت سیر وجودی و حرکت جوهری خود را ادامه دهد و تا مرتبه قاب قوسین او ادنی )نجم، 9( بلکه برتر از آن برود که دیگر جز عبودیت و الوهیت الهی تفاوتی نباشد. )نجم،8( به هر حال، ارزش آدمی به علم و دانشی است که در اختیار اوست. اگر این دانش، فعلیت یابد و انسان بتواند همه حقایق هستی را در ذات خود داشته باشد، آن گاه تسلط او کامل خواهد بود و میتواند به سادگی در همه کائنات تصرف کند و تاثیرات خود را به عنوان خلیفه در مظاهر ربوبی )آل عمران، 79 و آیات دیگر( به نمایش گذارد. پس برای چنین انسانی که متاله شده وفعل و قول او همان فعل و قول الهی است )نجم، 4، انفال، 17 ( تصرفاتی چون انتقال اشیاء مانند تخت عظیم بلقیس ملکه سبا از یمن به فلسطین در کمتر از چشم بر هم زدنی و یا کمتر از پلک فرو آوردنی، بسیار امر طبیعی خواهد بود؛ )نمل، 40 ( چرا که به اذن الهی میتواند مرده زنده کند و یا از خاک، پرنده و یا هر موجود زنده دیگر را ایجاد کند. انسانها به جایی خواهند رسید که خاک در دست آنان نه تنها کیمیا و زرناب شود، بلکه به سادگی از خاک موجودی بیافریند و بدان به اذن الهی جان دهند، چنان که پیامبرانی متاله چون حضرت عیسی)ع( این گونه کرد. )آ لعمران، 49 ؛ مائده، 110 خداوند در آیه 40 نمل بصراحت بیان میکند که این توان حضرت آصف بن برخیا)ع( وزیر حضرت سلیمان نبی)ع( در انتقال تخت حکومتی، به سبب دانشی است که در اختیار او بوده. خداوند می فرماید: قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک؛ کسی که در نزد او علمی از علوم کتاب بود، گفت: من آن تخت را میآورم پیش از آنکه پلک بر سر جایش برگردد. این بدان معناست که کمی از حقیقت دانش شهودی چنین توانی را به آدمی میدهد، حال اگر انسان بتواند مانند چهارده معصوم به همه علم الکتاب دست یابد تا چه اندازه میتواند در هستی و کائنات به عنوان خلیفه الهی و مظهر اسمای خداوندی تصرف کند؟ خداوند راه به دست آوردن علم الاسماء موجود در کتاب علیین را تقوای الهی دانسته است؛ زیرا تنها از این طریق است که خداوند خود به تعلیم آدمی میپردازد.)بقره، 282 ( در این صورت انسان میتواند پردهها را کنار بزند و در مقام مظهریت حق، بر جهان حکومت و فرمانروایی کند. از همه آنچه گفته شد این معنا روشن میشود که انسان باید پایه زندگی خود را بر علم و معرفتی قرار دهد که برخاسته از علم الاسماء الهی است که از طریق تقوا به دست میآید. چنین دانشی خصوصیتی که دارد که مطابق حقیقت هستی است و هیچ شک و تردیدی در آن راه نمییابد؛ چنانکه در هر علم شهودی چون علم انسان به خودش، شک و تردیدی راه نمییابد. اگر انسان بتواند زندگی خود را بر چنین علم و معرفتی بنیاد گذارد، بسیار موفقیت آمیز است و انسان رستگاری و خوشبختی را در همین دنیا به دست خواهد آورد و ترس و اندوه از او رخت بربسته و به آرامش اطمینانی و آسایش روحی و روانی میرسد و خوشبختی و احساس آن را به شکل واقعی نه توهمی و خیالی خواهد داشت. چهار اصل بنیادی در زندگی از نظر امام صادق)ع( انسان نمیتواند زندگی خویش را جز بر پایه دانش و علم و معرفت قرار دهد، حال این علم حضوری باشد یا حصولی. از این رو وقتی از امام صادق)ع( پرسیدند: زندگی خود را بر چه بنا کردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: بر سه اصل: 1. دانستم روزی مرا دیگری نمیخورد، پس آرام شدم؛ 2. و دانستم که خدا مرا میبیند، پس حیا کردم؛ 3. و دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد، پس تلاش کردم؛ انسان‌ برای بی‌نهایت آمده، نه برای زندگانی تا نهایت روزی انسان از اوج به زمین سقوط کرد و باید دوباره به اوج برگردد. بشر از راه تصدیق و تصور به علم دست یافته و از انباشت آگاهی‌های خود علوم مختلف را کشف کرده است. امروزه با گسترش علم و دانش هر یک از شاخه‌های علم پزشکی، فلسفه، ریاضیات و ... نیز خود به زیر شاخه‌های متعددی تقسیم می‌شود، انسان از این راه برای ادامه حیات خود به قانون‌هایی دست یافته که حرکت در عالم را برای خود تبیین کند. با توجه به گستره علم در عالم، انسان هنوز به حقیقت هستی دست نیافته و به دنبال پاسخ این سئوال که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت، است. انسان دریافته که تنها چند صباحی در این عالم مجال زندگی دارد، اذعان کرد: نهایت زندگی برای هرکسی مقدار معینی بوده و فرصت برخی موجودات از برخی دیگر کمتر یا بیشتر است. تنها برخی از انسان‌های پاک طینت و با تدبر را قادر به درک رموز هستی دانست و گفت: خداوند به عنوان مهندس و آفریننده عالم خلقت در کتاب آسمانی خود برای بشر پیام‌هایی برای چگونه زیستن عنایت فرموده تا انسان با اتکا به آن فرامین در زمین درست زندگی کند. انسان‌ هنوز به دنبال حل معمای دلیل و معلول در این عالم است، برخی دیگر از انسان‌ها هنوز به دنبال موجودات دیگری مانند انسان در کرات دیگر هستند غافل از اینکه خداوند در آیات خود فرموده که زمین و خلقت جهان را تنها برای وجود انسان آفریده است. انسان‌ها برای بی‌نهایت آفریده شده‌اند نه برای زندگی تا نهایت، انسان‌ها یک سوم عمر خود را صرف تحصیل دانش و معرفت می‌کنند تا دو سوم دیگر عمر را با استفاده از این دانش به خوبی به‌سر ببرند اما باید بدانند که هر دانشی که در این جهان کسب می‌کنند برای زندگی روی زمین است و برای سیر پس از مرگ باید اندوخته‌های دیگری داشته باشند. ما آمده‌ایم در این دنیا زندگی کرده تا ارزش پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. انسان در زمین باید به گونه‌ای زندگی کند که دارای کلاس حقیقی باشد نه اعتباری، زیرا به این دنیا آمده تا کمال کسب کند. از هفت میلیارد انسان روی کره خاکی چه تعداد متوجه حقیقت بشر و جهان هستی هستند، تمام انسان‌ها در این دنیا به دنیا می‌آیند، زندگی می‌کنند، بالغ می‌شوند، ازدواج می‌کنند و فرزند می‌آورند و پس از مدتی فراز و نشیب به پایان عمر خود می‌رسند اما آیا همه آنها به رموز خلقت فکر می‌کنند. انسان باید بداند که چه وظیفه‌ای در این دنیا دارد، روزی انسان از اوج به زمین سقوط کرد و باید دوباره به اوج برگردد بنابراین نباید اهداف خود را در پیچ و خم زندگی فراموش کند. تعداد افراد شاکر خداوند که در زمین هدفمند زندگی می‌کنند بسیار اندک‌ است از این‌رو افرادی که به رموز آفرینش دست می‌یابند نیز اندک هستند. هیچ پیامبری نیامده تا انسان را از خوردن و خوابیدن و ... نهی کند بلکه آمده تا او به سوی هدفمندی رهنمون شود. مدینه فاضله عصر ظهور و سیمای ناکجا آباد در حالی که ما سبک زندگی اسلامی را سبک کامل برای جوامع بشری میدانیم، ولی در تصویرسازی آن مانده ایم، چه رسد که در قالب تجسمی، آن را به نمایش بگذاریم. ما برای این که از درستی روشها و آموزشهای خود آگاه شویم میبایست به نتایج و ثمراتی که درخت آموزش و تبلیغ به جا گذاشته مراجعه کنیم. این درخت از نظر روشی و محتوای مطلوب دارای نواقصی است که اگر به شناسایی و درمان آن نپردازیم همچنان میوه های نارسی در اختیار خواهیم داشت. نگاه به گذشته اگر نگاهی به سبک جامعه ایرانی یا دیگر جوامع شیعی بیندازیم، به سادگی در مییابیم که با سبک زندگی ترسیم شده در آموزه های وحیانی اسلام و جامعه قرآنی، فاصله زیادی دارد؛ زیرا علل و عوامل گوناگونی موجب شده تا جوامع شیعی از جمله جامعه شیعی ایرانی نتواند به عنوان تجسم یک جامعه آرمانی شیعی خودنمایی کند. سبک زندگی در ایران، از تفکرات جاهلی موج میزند. البته اسلام مخالف فرهنگهای انسانی نیست و با فرهنگهای انسانی از دریچه تایید تا اصلاح تا تخطئه مینگرد. به این معنا که همه را در غربال آموزه های عقلانی و وحیانی میریزد و ارزیابی کرده و مثبت و منفی میکند. اما به نظر میرسد که این کار در شکل نظاممند از سوی مدیران جامعه و رهبران آن، انجام نشده است و چیزی به عنوان تشیع ایرانی، تشیع شبه قاره، تشیع عراقی یا تشیع لبنانی شکل گرفته. دولت اسلامی عصر نبوی)ص( یا علوی)ع(، هر چند که بیانگر نوعی جامعه ایده آل و آرمانی است، ولی به جهاتی که در مسئله عصر ظهور و منجی مطرح میشود، یک عصر طلایی نیست و نمیتواند نمای کامل از سبک زندگی قرآنی ارایه دهد. سیمای جامعه آرمانی شیعی در حالی که رسانه های فرهنگی غرب، سبک زندگی آمریکایی را همراه با مدینه فاضله آن در ناکجاآباد ترسیم میکنند، ما حتی براساس آموزه های شیعی نخواسته ایم در ترسیم و تصویرسازی از سبک زندگی شیعی گامی برداریم. در مسئله مهدویت که چراغ امید ماست، تنها به کلی گویی بسنده کرده ایم. بنابر فرمان مقام معظم رهبری، ما باید با بهره گیری از نقشه راه غرب، نقشه راهی ترسیم کنیم که گام به گام نه تنها به تقابل با فرهنگ مادیگرایانه و حسی گرایانه و منحط غرب برخیزیم، بلکه تصویر روشن از آن چه میخواهیم بدان برسیم و فرصت زمانی رسیدن به آن، ترسیم نماییم. اگر نگاهی کوتاه و گذرا به سینمای غرب و دیگر آثار در عرصه ادبیات و فرهنگ غربی داشته باشیم، به سادگی درمییابیم که آنان نه تنها جامعه الگوی خود را مانند سبک زندگی آمریکایی در اختیار داشته و به جهانیان معرفی میکنند، بلکه اتوپیا و مدینه فاضله و ناکجاآباد خود را نیز در سیمای آینده به تصویر میکشند و راه رسیدن به آن را در نقشه راهی کلان ترسیم میکنند. از جمله این آثار که نگاهی فلسفی به سبک زندگی آمریکایی و مدینه فاضله آن دارد میتوان به گمشده یا لاست اشاره کرد. فرهنگ غربی میکوشد تا در چارچوب لیبرال دمکراسی مسیحی خود، جهان آرمانی خود را که با الگوی آمریکایی جهانی میشود، به تصویر بکشد و دستگاه کاملی از آن ارایه دهد. این درحالی است که ما با اصل منجی و مهدویت و جامعه آرمانی نه تنها به تبیین این دستگاه و نظام آرمانی برای انسان و جامعه نپرداخته ایم، بلکه یک کتاب جامع از آن چیزهایی که در آموزه های دینی به عنوان نظام برتر معرفی شده تدوین نکرده ایم. لذا در برابر پرسش مخاطبان پیامهای خود در سراسر جهان با این مشکل مواجه میشویم که ما چه تصویر و ترسیمی از جهان آرمانی و برتر و جامعه قرآنی داریم. مشکل ما در برابر مخاطبان این است که نمیتوانیم نظام کنونی درجمهوری اسلامی و جامعه اسلامی ایرانی را به عنوان یک جامعه در مسیر جامعه آرمانی معرفی کنیم، زیرا نظام و جامعه کنونی ما به شدت از نواقص عمده ای رنج میبرد. از اینرو طلاب حوزه های علمیه حتی در دستگاه بسته حوزوی نمیتوانند جامعه کوچک آرمانی را ارایه دهند و یک انسان نیمه کامل و نیمه تمامی را به دیگران ارایه دهند، چه رسد که بتوانند برای دیگران الگوی مناسبی باشند. جايگاه مذهب در استحكام خانواده خانواده، يك واحد كوچك اجتماعي است كه با پيمان ازدواج زن و مرد آغاز مي‏شود و با تولد فرزندان، توسعه و استحكام مي‏يابد. جوامع بزرگتر نيز از همين واحدهاي كوچك تشكيل مي‏شوند. بشر از آغاز، زندگي خانوادگي را به عنوان بهترين نوع زندگي برگزيده و در همه زمان‏ها و مكان‏ها بدان پايبند بوده و مي باشد. در اين ميان مذهب به‌عنوان قديمي‌ترين وسيله دفاع و حمايت بشر در تمام ابعاد زندگي معرفي و اهميت آن در بهداشت رواني و تعليم و تربيت ثابت شده است. بدين‌وسيله يکي از انتظاراتي که جامعه از فرد رشديافته دارد اين است که داراي ايمان و اعتقاد مذهبي باشد و از دستورات ديني خود پيروي نمايد. تأثير خانواده و والدين در اعتقادات و حتي انتخاب دين و مذهب فرزندان، از موضوعاتي است که بايد مورد بررسي قرار گرفته و ميزان تأثير گذاري و جوانب آن تبيين شود. از آن جا که انسان موجودي تأثيرپذير از محيط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان و نزديکان مي باشد. ناگزير است که با بصيرت و تعقل و تفکر بيشتر و با چشماني باز به اطراف خود بنگرد و جريانات مثبت و منفي محيط اطرافش را شناسايي کند تا در شناخت حقيقت و انتخاب مسير از آن معارف بهره جويد. در اين سير معرفتي، خانواده به عنوان يک کانون مهم و حياتي مي تواند در فرايند رشد و تربيت اعضاي خانواده، بويژه کودکان و نوجوانان و کم سن و سال تأثير بسزايي داشته باشد. تا جايي که رعايت اصول صحيح تربيتي در خانواده زمينه ساز رشد و بالندگي فرزندان و موجب استحکام پايه هاي اعتقادي ايشان مي گردد، اما از آن سو، ولنگاري، عدم پايبندي والدين به اصول تربيتي، آشفتگي و از هم پاشيدگي کانون خانواده، زمينه ساز بي اعتقادي و سقوط فرزندان در گمراهي و فساد و شک و ترديد خواهد بود. وقتي اعضاي خانواده به دليل مسئوليت هايي که بر دوش والدين است، نسبت به تغذيۀ معنوي و فکري فرزندان احساس مسئوليت مي کنند (چنان که در ابعاد مادي و جسمي نيز چنين احساس مسئوليتي دارند) و با حفظ آزادي و اختيار و احترام به شخصيت فرزندان (با رعايت مقطع سني ايشان) و تربيت سالم و مناسب، زمينه هاي لازم براي تحقيق و مطالعه و جستجوي حقيقت را از مسيرهاي امن و مطمئن فراهم مي سازند، در اين فرايند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده مي شود. گفته مي‌شود که افراد در دوران نوجواني به حداکثر تمايلات ديني مي‌رسند و با اين گرايش سعي در تخفيف تضادها و ناراحتي‌هاي دروني خود دارند. چنانچه در اين دوران گرايش‌هاي ديني نوجوانان از سوي خانواده و اجتماعي تقويت شود و رعايت اصولي قوانين مذهبي به آنها آموزش داده شود گام مؤثري در تأمين بهداشت رواني آنان برداشته خواهد شد. بسياري از علما و فلاسفه اعتقاد دارند که تنها چيزي که مي‌تواند مانع خواهش‌هاي نفساني گردد قدرت و نيروي ايمان و اعتقادات مذهبي است.افراد متدين در مقابل مشکلات و حوادث نمي‌هراسند و با اراده‌اي قوي و شجاعت زياد صبر و شکيبايي و تحمل را پيشه نموده، با علم و ايمان به حل مشکل مي‌پردازند. حضرت علي (ع) نيز فرموده‌اند: ”شخص باايمان همچون کوه استوار است و تندباد حوادث او را تکان نخواهد داد" فرد با دين و ايمان در مقابل آسيب‌‌هاي رواني و اجتماعي مصونيت دارد و سعي مي‌کند براساس تعقل منطقي به حل مسئله خود بپردازد. اسلام انسان را موجودي عاقل و داراي اراده و حق انتخاب، معرفي مي‌کند و رعايت اصول و مقررات اسلامي در گرو داشتن شخصيت سالم و زمينه تربيتي مذهبي است. پيامبر اکرم (ص) به داشتن مسئوليت در مقابل فرزندان به‌عنوان يک وظيفه تأکيد فراوان داشته‌اند و والدين را به‌طور اختصاصي مسئول فرزندان خود مي‌دانند. همچنين رسول اکرم مي‌فرمايند: که ”پدران بايد براي فرزندان خود نام نيکو و خوب انتخاب نموده، به آنها قرآن بياموزند و آنها را به پاکي و پاکدلي پرورش دهند (نهج‌الفصاحه، ص 187). قرآن کريم در اين مورد مي‌فرمايد: ”هرکس از توجه و ياد من روي برگرداند زندگي تنگ و پر از فشار خواهد داشت( طه 124). نتيجه آنکه در فرايند رشد و تربيت انسان عواملي نظير: وراثت، خانواده، محيط و اختيار و اراده انسان مؤثّر هستند، بدون شک خانواده و محيط نقش بسزايي در تربيت ديني و استحکام يا تزلزل اعتقادي دارند. راه حل هاي تقويت استحکام خانواده براي شناخت عوامل استحكام و پايداري خانواده لازم است بدانيم چه انگيزه‏ها، نياز و كشش هايي سبب تشكيل خانواده مي‏شود، و چه حكمتي در تشكيل خانواده و ازدواج وجود دارد. عوامل استحكام و پايداري را مي‏توان در همان عواملي كه سبب تشكيل آن مي‏شود يافت. در اسلام براي تشكيل خانواده ، استانداردهايي معرفي شده است . هرقدر اركان تشكيل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شايستگي ، برتري واستحکام برخوردار خواهند بود. از اين رو، به طور اجمال مي توان گفت خانواده مستحکم از نظر اسلام ، آن است كه اركان آن شايسته و منطبق با استانداردهاي اسلامي باشد، مناسبات و روابطي منطبق با آموزه هاي ديني بر آنها حاكم باشد، خروجي آن انسانهايي شايسته وموثر در ساخته شدن جامعه ايده آل اسلامي باشد. واما ملاك برتري، از نظر اسلام ، مال و ثروت و مانند آن نيست كه كسي به آنها ببالد. برتري خانواده به انطباق آن با استانداردهاي اسلامي و برخورداري از ويژگيهاي ارزشي و فضيلت هاست. پاره اي از اين فضيلت ها که موجب سلامت واستحکام خانواده مي شود. عوامل درشت و ريز درخانواده هستند كه مي‏توانند در استحكام آن اثر بگذارند. رعايت و پايبندي به موازين شرعي: زندگي ايده‌ال در عبوديت و بندگي خداوند است و عبوديت اطاعت كامل از امر و نهي و دستورات الهي و عمل كردن به آنها است كه موفقيت در كسب زندگي ايده‌آل را در پي خواهد داشت.انجام واجبات وترک محرمات، رعايت حلال وحرام وپيروي از الگوهاي ديني و همچنين توکل به خداي بزرگ و توسل به انبياء واولياي الهي سبب تحکيم بنياد خانواده مي شود. قناعت: يكي از خصايص بارزي كه مي تواند احساس رضايتمندي را در كانون خانواده حاكم كند، قناعت است. قناعت در زندگي انسان را نسبت به مسائلي كه در زندگي از آنها بهره‌مند نيست، آرام مي کند و حس رضايتمندي در انسان تقويت مي شود كه اين امر ابتداي موفقيت است. ساده زيستي: ساده زيستي و زهد يكي از فضايل اخلاقي است كه موردتشويق و ترغيب آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) است. چنانچه در معناي زهد وساده زيستي گفته اند : ضد‍ّ محبت دنيا و مال را زهد گويند و آن عبارت است از دل برداشتن از دنيا و آستين فشاندن بر آن و اكتفاء كردن به قدر ضرورت از براي حفظ بدن كه تجلي عمليِ آن در زندگي ساده زيستي و قناعت خواهد بود . عفو و گذشت: هر زن و شوهري طبعا در زندگي خود دچار خطاها و لغزش هايي مي شوند چرا که انسان جايزالخطا است و به غير از چهارده معصوم(عليهم السلام) کسي را نمي توان مصون از اشتباه و لغزش دانست. به همين جهت قرآن کريم مي فرمايد: «وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفرالله لکم و الله غفور رحيم؛ آنان شايسته است عفو کنند و از لغزش هاي ديگران چشم بپوشند آيا دوست نمي داريد که خداوند نيز شما را عفو کند البته که خدا آمرزنده و مهربان است.» يکي از علل مهم اختلافات خانوادگي عدم تحمل و کم صبري زن و شوهر نسبت به يکديگر است ناديده گرفتن مسائل کوچک: مسائل کوچک مي توانند در نهايت به اختلافاتي چاره ناپذير تبديل شوند. هميشه دو نفر با تمام نيرو براي غلبه بر مشکلات اصلي تلاش مي کنند، ولي سرانجام مشکلات کوچک آنان را مغلوب مي سازد؛ چيزهاي بي اهميتي که فرصت وخيم تر شدن يافته است. اظهار علاقه و ابراز محبت : زوج جواني كه با هم پيمان زناشويي مي‏بندند، معمولا بر مبناي علاقه دروني و عشق پاكي است كه به يكديگر دارند. اما آنچه كه در اسلام تاكيد شده ، بنيان خانواده را تقويت مي‏كند و محبت و الفت را ميان زوج جوان افزايش مي‏دهد ، اظهار و ابراز آن است. امام صادق‏ عليه السلام مي‏فرمايد: « هرگاه شخصي را دوست داشتي، دوستي خود را به او اعلام كن ، زيرا اين عمل انس و الفت را بين شما پايدارتر مي‏كند.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر