کد خبر: 933333
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۷ - ۰۶:۲۶
طبیعت از تخم دوزرده بودن ما به ستوه آمده است!
ما چرا طبیعت را از نفس انداخته‌ایم؟ به خاطر این که فکر می‌کنیم ما تخم دوزرده و متفاوت هستیم. به خاطر این که فکر می‌کنیم، چون پول داریم می‌توانیم صاحب همه چیز باشیم، اما گمان نمی‌کنیم که این حس تخم دوزرده بودن ماست که این همه ویرانی را به بار آورده است. فکر نمی‌کنیم که کار ما در ساختن ویلا در مناطق بکر با کار بچه‌ای که وقتی شاخه گلی را می‌بیند می‌خواهد از ریشه بکند هیچ فرقی ندارد
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- آیدین تبریزی: در خیابان قدم می‌زنم و به آثار هنری که شهرداری از درختان خشکیده آفریده است نگاه می‌کنم. ظاهراً زیبا هستند. این درختان بی بار و برگ و شاخه در واقع تنه‌های درختانی هستند که خشکیده‌اند. حالا شهرداری آن‌ها را رنگ کرده است و تکه‌های کوچک کاشی را به تنه آن‌ها چسبانده و منجوق‌دوزی‌شان کرده و بالای سرشان هم برای این که ما از دیدن سر بی‌کلاه مانده درخت غمگین نشویم لانه مثلثی پرنده را چسبانده است تا ما متوجه نشویم که یک درخت دیگر هم در این شهر غیب شده است. در واقع ما از عناصر زیبایی برای پوشاندن یک زشتی استفاده کرده‌ایم. اما سؤال این است که آیا این کار و رفتار قابل دفاع است؟ ما به جای این که اجازه ندهیم درختان خشک شوند می‌آییم درختان خشک شده را تزئین می‌کنیم. مثل قبایل کشوری که می‌آیند در یک روز خاص اسکلت مرده‌هایشان را از قبر بیرون می‌کشند، کت و شلوار تن‌شان می‌کنند تا مرده‌هایشان هم در آن روز در کنارشان باشند!

کلاردشتی که ویلادشت شد

حدود ۱۰ سال پیش بود. ما تعریف کلاردشت را بسیار شنیده بودیم و می‌گفتند که چنین و چنان است. یک روز دل‌مان را به دریا زدیم و رفتیم کلاردشت را ببینیم، اما کلاردشت آن قدر بزرگ شده بود که اجازه نمی‌داد کلاردشت را ببینیم. یعنی اولین بار کلاردشت فرض کنید چند خانه روستایی بوده است. روستاییانی در آنجا زندگی می‌کردند و هر آنچه بود طبیعت و درخت و جنگل و مناظر طبیعی مسحورکننده بود. یک آدم شهری بلند شده بود و رفته بود کلاردشت و دیده بود که چقدر این کلاردشت زیباست. این آدم شهری به اندازه کافی پول و نفوذ و امکانات هم داشته است. رفته بود ۵۰ درخت را قطع کرده و یک ویلای زیبا در این کلاردشت ساخته بود. هفته بعد افتتاح این ویلا این آدم بانفوذ و پولدار رفقایش را به ویلایش دعوت کرده بود و رفقایش هم به ویلا آمده و از دیدن مناظر طبیعی کلاردشت حیرت کرده بودند و به آن آدم بانفوذ گفته بودند ما هم هستیم. یعنی ما هم می‌خواهیم. خلاصه آن‌ها هم بسته به نفوذشان هر کدام ۵۰ تا ۱۰۰ درخت دیگر را هم قطع کرده بودند و ویلاهایشان را ساخته بودند. یک سال بعد وقتی می‌رفتی به کلاردشت می‌دیدی که کلاردشت تبدیل به ویلادشت شده است و ویلادشتی‌ها به دنبال این هستند که چه زمانی یک آخر هفته گیرشان می‌آید تا بروند یک جای دور طبیعت را ببینند. حالا همان ویلادشتی‌هایی که نفوذ بالاتری دارند این بار در یک جای دیگر همین پروژه را جلو می‌برند. یعنی یک جای بکر دیگر را پیدا می‌کنند و ویلا‌های دیگری در آنجا می‌سازند. بعد روز افتتاح ویلا، رفقا و دوست‌هایشان هم می‌آیند و مناظر بکر آنجا را می‌بینند و، چون آن‌ها هم دل دارند دل‌شان می‌خواهد آن‌ها هم ویلا داشته باشند و به این ترتیب این تسلسل ادامه پیدا می‌کند. تا کی؟ تا زمانی که طبیعت نابود شود.

در جهنم را چه کسانی باز می‌کنند؟

حالا اجازه بدهید این داستان را به اول برگردانیم. به آنجا که یک آدم شهری می‌رود به کلاردشت و به آن همه منظره طبیعی نگاه می‌کند و به وجد می‌آید. پول و منابع هم دارد، ولی به صورت نوه خودش نگاه می‌کند. انگار که دارد آینده را می‌بیند. زبانه‌ای در درون او شعله‌ور می‌شود که اینجا اگر بشود آدم یک ویلا بسازد نمی‌میرد، ولی آن من عاقل او می‌گوید خودت را فریب نده، آدم اینجا هم می‌میرد. وانگهی تو امروز اینجا یک ویلا بسازی پسر عمه‌ات خبردار شود از تو صاحب نفوذتر و پولدارتر است. او هم می‌آید این جا ویلا می‌سازد. فلانی هم که ما دست در دماغ‌مان کنیم انگار که دوربین‌های مداربسته‌اش همه جا نصب شده زود خبردار می‌شود و او هم دوست دارد این جا صاحب ویلا شود. آن مرد شهری به آن درختان و به آوای پرندگان نگاه می‌کند، به آن نسیم خنکی که از سرشاخه‌های درختان عبور می‌کند، به آن مه زیبا خیره می‌شود، به آن صدای خروس که اول صبح در روستا پیچیده است و با خودش می‌گوید لعنت به من اگر درِ جهنم را به روی اینجا باز کنم.
اجازه بدهید به آدم‌هایی فکر کنیم که خریدنی نیستند. آدم‌های اصیلی که رشوه‌پذیر نیستند، آدم‌هایی که در ادارات مختلف با پول اندک کار می‌کنند، اما اجازه دست‌اندازی به طبیعت را نمی‌دهند. فرض کنیم در همه ادارات ما آدم‌هایی باشند که نشود تحت هیچ شرایطی آن‌ها را خرید، نه شعاری و منافق‌گونه که واقعاً اخلاق‌مدار باشند، به منافع جمعی و منافع ملی فکر کنند، به حق‌الناس نگاه کنند، آن‌ها به این که طبیعت حق نسل‌های فرداست نگاه کنند. اجازه بدهید که فکر کنیم آن آدم شهری ذی‌نفوذ و ثروتمند درِ جهنم را به روی خودش باز می‌کند، اما ادارات و سازمان و نهاد‌های ما به هیچ عنوان اجازه نمی‌دهند که او طبیعت را تصرف کند و به خاطر ویلایش درختان را قطع کند. آن آدم ذی‌نفوذ از این اداره به آن اداره می‌رود تا این رئیس یا معاون را بخرد و وسوسه‌شان کند، اما آن آدم‌ها خریدنی نیستند، بنابراین طبیعت هم نفس می‌کشد.

فکر می‌کنیم تخم دوزرده هستیم

ما چرا طبیعت را از نفس انداخته‌ایم؟ به خاطر این که فکر می‌کنیم ما تخم دوزرده و متفاوت هستیم. به خاطر این که فکر می‌کنیم، چون پول داریم می‌توانیم صاحب همه چیز باشیم، اما گمان نمی‌کنیم که این حس تخم دوزرده بودن ماست که این همه ویرانی را به بار آورده است. فکر نمی‌کنیم که کار ما در ساختن ویلا در مناطق بکر با کار بچه‌ای که وقتی شاخه گلی را می‌بیند می‌خواهد از ریشه بکند هیچ فرقی ندارد. اگر آن کار بچگانه است این کار بچگانه‌تر است. چطور می‌شود که ما بچه‌مان در یک مهمانی گل میزبان را از ریشه بکند و بیاورد جلوی ما، سرخ و سفید می‌شویم و کلی احساس شرمندگی می‌کنیم و از میزبان عذر می‌خواهیم و بچه‌مان را دعوا می‌کنیم که چرا این کار احمقانه را انجام داده است، اما وقتی ما این همه درخت را از ریشه برمی‌کنیم احمقانه نیست؟ جلوی میزبان خجالت نمی‌کشیم که این همه درخت را از ریشه برمی‌کنیم.

اگر کمی منصف بودیم می‌دیدیم که افسار نفس ما پاره شده است، چه آن کسی که پول و نفوذ دارد و طبیعت را ویران می‌کند و چه آن که خریدنی و به راحتی قابل خرید و فروش است و هر دو در کنار هم قرار می‌گیرند تا این همه ویرانی در طبیعت شکل بگیرد. اگر کمی تأمل می‌کردیم، می‌دیدیم همه ما مصداق آن ابیات سعدی هستیم که: «یکی بر سر شاخ، بن می‌برید/ داوند بستان نگه کرد و دید/ بگفتا گر این مرد بد می‌کند/ نه با من که با نفس خود می‌کند» اگر دقت کنیم خواهیم دید که این ریشه درختان نیست که ما از جا برمی‌کنیم. ما در واقع داریم ریشه خودمان را می‌کنیم. ما طبیعت را عریان نمی‌کنیم، ما خودمان را از همه فضایل اخلاقی و انسانی عریان می‌کنیم، این جانداران نیستند که در طبیعت مجبور به کوچ می‌شوند یا جان می‌دهند، این ما هستیم که از نور به ظلمات کوچ می‌کنیم و روح انسانی است که در ما جان می‌دهد و به میرایی می‌رود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار