سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- طلیعه اسدالهی (دکترای تخصصی روانشناسی سلامت): اختلال شخصیت وسواسی- اجباری (OCDP) شایعترین اختلال شخصیت در جامعه عمومی است که ویژگیهای برجستهای مثل انعطافناپذیری، توجه بیش از حد به جزئیات، کمالگرایی شدید و کنترل بیش از حد خود و کنترل بین فردی را داراست. شاید بسیاری از افراد وسواس را گونهای تمیز بودن یا نظم بدانند. حتی در برخی موارد این اعمال وسواسی نشانه فضیلت افراد و اسبابی برای رجزخوانی و خودنمایی میشود، اما حقیقت این است افرادی که دچار وسواس هستند، بهشدت آزار میبینند و در زندگی شخصیشان دچار مشکل میشوند، پس باید هرچه سریعتر برای درمان آن اقدام کنند. بهتر است نگاهی اجمالی به ریشه وسواس و فرآیند شکلگیری، خصوصیات و پیامدهای آن داشته باشیم.
کلمه لاتین obsession یعنی مصادره، اشغال کردن و چسبیدن به چیزی. یعنی فرد وسواسی نمیتواند فکرش را از یک چیز جدا کند و از آن راحت شود. پس برای رهایی از آن فکر دست به یکسری کارها و اعمال میزند. مثل شستن، چک کردن و... بنابراین برای از بین رفتن اعمال وسواسی در اصل، آن فکر اولیه است که باید از بین برود و درمان شود.
چک کردن اجباری اجاق گاز و قفل، شستن دستها و منظم کردن اشیا مانند ظروف اغلب در این افراد دیده میشود. آنها بیش از حد در مورد احتمالات حوادث فاجعهبار مانند آلودگی، نارسایی و بیماری نگران هستند، بهرغم تأیید مکرر دال بر اینکه این حوادث ممکن است حتی وجود نداشته باشند. انسانهای وسواسی بهشدت بر جنبههای بزرگسالانه شخصیتشان تأکید دارند و از هرگونه رفتاری که مؤید کودکی باشد، پرهیز میکنند. مثلاً بازی و تفریح را در بسیاری از افراد وسواسی مشاهده نمیکنید یا بسیار کم مشاهده میکنید.
به بیان دیگر افراد وسواسی، عقلانیت و تفکر را آرمانی میکنند و احساسات را نشانه رفتار کودکانه، ضعف و از دست دادن کنترل میدانند. تفریح، آسایش و آرمیدن برایشان پذیرفتنی نیست و توانایی غیرمعمولی برای کار کردن دارند. همانطور که شما هم بارها شنیدهاید، افراد وسواسی انعطافناپذیرند، بیش از حد باوجدان بوده و توان و تحمل آرمیدن و استراحت کردن ندارند. در جامعه و در میان دیگران رفتار و عملکرد بسیار مؤثری دارند، اما در روابط صمیمی و خانوادگی خود دچار مشکل هستند. هنگامی که بخواهند احساسات و عواطف مهرورزانه را ابراز کنند، دچار اضطراب و شرم میشوند. مستعد شکلدهی دلبستگی عاشقانه هستند، اما همانطور که گفته شد در ابراز عواطف مهرورزانه دچار اضطراب و شرم میشوند و از پس آن برنمیآیند.
از این رو روابط عاطفی را به روابط عقلانی فرومیکاهند و به همه چیز با نگاه منطقی، عقلانی و حل مسئله نگاه میکنند. افراد مبتلا به اختلال «وسواسی- اجباری» اغلب تردید پاتولوژیک و اجتناب از عدم قطعیت را نشان میدهند. دشواری در تصمیمگیری، ناتوانی در تحمل، عدم اطمینان و ویژگیهای بالینی برجسته در بسیاری از بیماران است.
بدین معنی که در انتخاب و تصمیمگیری بسیار نگران هستند. در تصمیمگیریهای سرنوشتساز فلج میشوند؛ چراکه نگران هستند تصمیمی بگیرند که ایدهآل نباشد و دیگران از آن انتقاد کنند. اساساً نسبت به دیدگاههای اجتماعی، خصوصاً انتقاد حساس هستند و به گونهای افراطی خود را مسئول وقایع پیرامون میدانند.
به طور خلاصه نظم، کلهشقی، لجاجت، خودرأیی، کمالگرایی، دقت، خساست، قناعتپیشگی، ثباتقدم، قابل اعتماد بودن و اخلاقگرایی از خصوصیات افراد وسواسی است. همچنین تحت استرس رفتارشان قالبی و شبیه به مناسک میشود. اما آنچه حائز اهمیت است و در درمان نیز باید به آن پرداخته شود، احساس گناه است.
به گفته شاپیرو (۲۰۱۱) احساس گناه، یکی از عواملی است که در این اختلال نقش بسیار مهمی بازی میکند و میتواند بر شدت این اختلال بیفزاید یا بر نتایج درمان، نتایج منفی داشته باشد. احساس گناه، تولید اضطراب میکند و فرد برای رهایی از اضطراب دست به اعمال جبرانی میزند که در طول زمان شکل تکرار و مناسک به خود میگیرد.
آدمهای وسواسی در حدود یک و نیم الی سه سالگی، همان زمان که کودک باید آموزش دستشویی رفتن را فرا بگیرد، تثبیت شدهاند. تثبیت یعنی در حدود دو سالگی با سختگیری زیاد والدین، کنترل پیدرپی، پاداش و تنبیه مستمر یا برعکس با بینظمی افراطی والدین مواجه شدهاند. آموزش آداب دفع، نخستین وضعیتی است که در آن کودک باید به سود آنچه به لحاظ اجتماعی پذیرفتنی است، از آنچه طبیعی است دست بکشد. به بیان دیگر در این سن کودک برای اولین بار باید یاد بگیرد تا یک نیاز طبیعیاش را به تعویق بیندازد.
این موقعیت بین نیاز به خودمختاری کودک و اطاعت او از والدینش تعارض ایجاد میکند. کودک درنهایت باید آداب دستشویی رفتن را بیاموزد. پس این جنگ قدرتی است که در آن کودک در برابر مادر یا مراقب، محکوم به شکست است. این شکست، احساسات خشمگینانه و خیالات پرخاشگرانه را فرامیخواند، خصوصاً در زمینه دفع که در نهایت بدی، کثافت، شرم و سادیسم را در کودک ایجاد میکند.
بدی، شرم و سادیسم، احساسات و تصورات متضادی نیز دارند که از میان آنها میتوان به کنترل، دقت، پاکی و معقول بودن اشاره کرد که در حفظ هویت و عزت نفس نقش اصلی را خواهند داشت. بنابراین میتوان نتیجه گرفت، رفتارهای اجباری و تکراری این جمعیت تقلایی است برای ایجاد کنترل.
بهتر است نگاهی گذرا به ساختار خانوادههایی که فرزندانی با این اختلال پرورش میدهند، داشته باشیم. به طور کل میتوان به دو دسته از خانوادهها اشاره کرد؛ دسته اول خانوادههای کنترلگر هستند که در آنها والدین، معیارهای بسیار سختگیرانهای را برای کودک لحاظ میکنند. در این خانوادهها به تعویق انداختن کامیابی در جهت اهداف متعالی نوعی فضیلت محسوب میشود. دسته دوم نیز خانوادههای بسیار بینظم و ولنگار هستند. به همین دلیل کودک با یک واکنش وارونه به نظم و کنترل افراطی پناه میبرد.
در کودکانی که به اختلال وسواسی- اجباری مبتلا هستند، عموماً این نشانهها دیده میشود: نگرانی در مورد از دست دادن یکی از اعضای خانواده، نگرانی در مورد مسائل مالی خانواده، نگرانی در مورد اینکه آیا مادر در را قفل کرده یا آیا اجاق گاز را خاموش کرده است، شمردن مکرر اعداد و تکرار مداوم یک آهنگ یا کلمه حتی در حین بازی و اطمینان طلبی مدام از اینکه هیچ اتفاق بدی برایشان نخواهد افتاد.
جمعیت مبتلا به اختلال وسواسی- جبری، اختلالات همایندی را نیز تجربه میکنند که از شایعترین آنها میتوان به افسردگی اشاره کرد. افسردگی باعث میشود که این افراد خشم داشته و دست به رفتارهای خودتنبیهگر بزنند. امروزه درمانهای متنوعی برای وسواس استفاده میشود که از میان آنها میتوان به رفتاردرمانی، شناختدرمانی و درمان روانپویشی کوتاهمدت اشاره کرد.