بزرگترين يا يكي از بزرگترين رخدادهاي سال ۹۲ انتخابات يازدهم رياست جمهوري خواهد بود، بر اساس تحليل شما چند طيف در اين انتخابات شركت ميكنند و جبههبنديها را چگونه پيشبيني ميكنيد؟
انتخابات دوره يازدهم به نظر من سه ضلعي خواهد بود، ما در انتخابات گذشته توانستيم انتخابات دو ضلعي را در كشور تثبيت كنيم، الان صفبنديها و مشي نظام بيانگر اين است كه آمادگي براي برگزاري انتخابات سه ضلعي را داريم. بر خلاف برخي تمايلات گروههاي سياسي كه ديدگاه محدودنگري دارند و مايل بودند كه برخي جريانات سياسي از دايره نظام كنار گذاشته شوند، برخي عملكرد و مواضع رهبري در اين زمينه آنچنان آشكار است كه درست اين كوتهنظري را نفي ميكند و برآيندش براي ما كاملاً آشكار است كه نظام آمادگي برگزاري انتخابات سه ضلعي را دارد. البته اينكه احزاب و گروهها به الزاماتي كه انتخابات سه ضلعي دارد، تن خواهند داد يا نه اين محل تأمل است. نظام آمادگي را دارد و مردم هم آمادگي اين معنا را دارند و جريانات هم بايد اين ظرفيت را در خود ارتقا داده باشند كه اگر در گذشته انتخابات با دو جريان را توانستهاند تحمل كنند يعني رقابت جدي دو جريان را تحمل كردند امروز بايد آماده و پذيراي برگزاري انتخابات با سه جريان باشند.
به هر حال ورود به يك عرصه جديد يا برداشتن يك گام بلند سياسي فقط لازمهاش رشد سياسي مردم نيست، لازمهاش رشد سياسي احزاب هم هست و احزاب و گروههاي سياسي بايد رشد سياسي لازم را در فاز سياسي جديد داشته باشند. من در اينكه احزاب سياسي پايبندي لازم را براي ورود به اين عرصه داشته باشند كمي ترديد دارم و نگران هستم. ولي جامعه ما رشد خوبي در اين عرصه دارد. احزاب و گروههاي سياسي پيش روي ما متشكل است از «اصولگرايان»، «دوم خرداديها يا اصلاح طلبان» و «طيف دولت» يا به عبارتي طيف كساني كه امروز قدرت اجرايي را در دست دارند.
اين همان سه ضلعي است كه گفتم در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری شركت خواهند كرد. اين سه ضلع ميتوانند در انتخابات بسيار پرشور نقشآفريني كنند و اگر تن به قواعد و الزامات ندهند ميتوانند انتخابات پرشور را دچار مشكلاتي سازند كه متأسفانه قرائني هم وجود دارد كه بعضا تن به قواعد و الزامات نميدهند.
بر اساس تحليل شما كدام يك از اين اضلاع ميتواند موفقيت بيشتري در انتخابات كسب كند و كدام يك با مشكلات بيشتري مواجه هستند؟
اولين جرياني كه شناخته شده است و مردم هم طي چند دوره به آن اعتماد كردهاند، جريان اصولگراست؛ جريان اصولگرا درون خودش دچار مشكلاتي است كه من فكر ميكنم بايد تا انتخابات حل و فصل بشود و به نوعي اصولگرايان بر اين مشكلات فائق آيند. اصولگرايان در انتخابات مجلس گذشته يك انشعابي درونشان ايجاد شد كه اين انشعاب اصولي و رو به جلو نبود و به نظر من رو به عقب تلقي ميشود. ما هر حركتي را يا رو به جلو ميبينيم يا رو به عقب؛ بنابراين اشكالي ندارد كه در جرياني انشقاقي ايجاد شود به شرط آنكه يك فزايندگي و زايشي را به وجود آورد و قدرت جديدي را پيوند بزند و رو به جلو باشد.
بحث جبهه پايداري و انشقاقي كه از اين بابت درون اصولگرايان شكل گرفت در واقع تضعيف اصولگرايان بود بدون اينكه زايشي را در اين زمينه شاهد باشيم. آن هم بر مبناي يك تحليل كاملاً غلط كه بعدها هم روشن شد آن تحليل با تدبير رهبري و نگاه رهبري كاملاً در تعارض است. آنها به صراحت اعلام كردند كه زماني رسيده كه كليت جريان دوم خرداد از معادلات سياسي كشور اخراج و كنار گذاشته شود و رقابت بين اصولگرايان شكل بگيرد. اين تحليل هم به طور مبنايي هم به لحاظ عقلي و هم اعتقادي و هم به لحاظ مشي رهبري مردود بود. به لحاظ عقل سياسي كنار گذاشتن يك جريان سياسي از درون نظام كار باطلي است و هيچ نظامي نميآيد از درون خودش به يكباره يك عدهاي را بيرون بريزد؛ معمولا سعي ميكند به سمت خودش جذب كند. اما صرفا به دليل فكر و انديشه، جماعتي را از خودش طرد نميكند. البته حرف درستي است كه آدم خطاكار را از خودش طرد كند، بحث آدم خطاكار متفاوت است و از درون جماعت اصلاحات افرادي خطا كردند و ضربات جبران ناپذيري را به انقلاب و مصالح عمومي زدند اما ما حساب خطاكاران را نبايد تسري دهيم به تمام جريان اصلاحات.
بنابراين به لحاظ عقل سياسي غلط بود. به لحاظ شرعي چگونه شما ميتوانيد گناه كسي را به اشخاص ديگر تعميم دهيد در حالي كه آن اشخاص در انجام آن گناه نقشي نداشتهاند و صرفا با شخص گناهكار در يك جريان فكري قرار گرفته بودند؟ به لحاظ درايت سياسي نيز در حالي كه رهبري سعي ميكند ظرفيت نظام را افزايش دهد به جاي كاهش، آيا صحيح است كه عدهاي به دنبال كاهش دادن ظرفيتهاي نظام باشند؟ يعني به جاي آنكه نظام ما روز به روز قويتر شود و بتواند افراد بيشتري را درون خود جاي دهد و ظرفيت نظام افزايش پيدا كند، همه را بريزيم بيرون و فقط اصولگرايان بمانند كه آنها هم يكسره به دنبال حذف يكديگر باشند. اين نشاندهنده آن است كه اين افراد به لحاظ ظرفيت فكري چقدر مشكل دارند. رهبري به بسياري از عناصر اصلاحطلب حكم دادند و اين اواخر هم عقیده خود را اینگونه ابراز داشتند كه خط قرمز نظام اصلاح طلبان نيستند و خط قرمز نظام خطاكاران و فتنهگران هستند. بعد هم گفتند كه اصلاح طلبان درون نظام محسوب ميشوند. اين مسائل بايد درون اصولگرايان حل شود و مسائلي كه يك جبهه جديدالتأسيس ايجاد كرد را بايد حل كرد.
از طرف ديگر جريان دوم خرداد يا اصلاحطلب براي اينكه بتواند فعالتر باشد بايد مرزهاي خود را شفافتر كند، حالا من مثل بعضي كه ميگويند اين افراد بايد بيايند توبه و عذرخواهي كنند را خيلي حرفهاي درستي نميدانم، ولي به هر حال آنچه مسلم است بعضي از افراد اصلاحطلب رفتند خارج از كشور و آنجا پيوند خوردند، بعضي از اين افراد از سكوي اصلاحطلبي استفاده كردند، توانستند از اين سكو پرش كنند به سوي دشمن مصالح ملت ايران و امروز دقيقا مطامع آنها را به صورت آشكار و علني دنبال ميكنند و دشمني آنها محدود به عملكردهاي سياسي ما نيست و مقابلههايشان در ارتباط با عملكردها نيست و در واقع امروز آنها اصول را ميزنند، مثل كاري كه آقاي كديور كرد و بيت امام (ره) هم موضع گرفت در اين ارتباط. بنابراين جريان اصلاحطلب بايد مرزبنديهاي خود با اين افراد را روشنتر كند كه البته خوشبختانه برخي پاسخهايي كه از سوي نيروهاي اصلاحطلب به آقاي كديور داده شد، آغاز خوبي بود، ولي به نظر من نياز به تداوم جدي دارد تا اعتماد مردم به اين جريان بتواند يك مقداري ترميم شود.
جريان آقاي احمدينژاد به عنوان جريان دولت هم بايد به يك سري التزامات تن دهد. اولين التزام اين است كه نگاه بلندمدت سياسي داشته باشد، يعني مثل هر جريان اصيل سياسي در ارتباط با قدرت نگاه كوتهنگرانه را دنبال نكند و نگاه كلان را دنبال كند. چون وقتي نگاه كوتهنگرانه وجود داشته باشد، برخي لغزشها و برخي انحرافات شكل ميگيرد، انحرافات كساني كه در قدرت هستند خيلي مهم است و اگر انحراف در اين زمينه براي آنها به وجود آيد تبعاتش بسيار مخرب خواهد بود و براي انتخابات خيلي تعيينكننده است.
آقاي احمدينژاد تلاشش براي انتخابات اگر بدون بهرهبرداري از امكانات دولتي باشد، هم مجاز است و هم خوب و در واقع پربازده براي جامعه. آقاي احمدينژاد در مدت نزديك به هشت سالي كه سكان قوه مجريه را در كشور بر عهده داشته، توانسته است يك بدنه اجتماعي را براي خودش رقم بزند؛ يعني يك پايگاه اجتماعي براي خودش به وجود آورد و خوب است اين پايگاه اجتماعي در انتخابات فعال باشد و بر شعور انتخاباتي مردم بيفزايد. اين منوط به اين است كه آقاي احمدينژاد در اين فكر نباشد كه از امكانات دولتي و شيوههاي تخريبي استفاده كند؛ يعني از امكانات دولتي در جهت اثبات خودش و نیز در جهت تخريب ديگران استفادهاي نكند. متأسفانه قرائن و شواهد جدياي وجود دارد كه آقاي احمدينژاد يك نگاه كلاني در برنامههاي تبليغاتي يا انتخاباتي خودش دنبال نميكند و با يك نگاه محدودي كه ميتواند مسئله آفرين باشد، در فكر انتخابات است.
بر اين اساس اگر در انتخابات براي ديگران ادله فراواني به دست بيايد كه دولت هم در جهت تخريب ديگران و هم در جهت اثبات خودش از امكانات دولتي استفاده كرده عليالقاعده انتخابات را وارد يك چالش جدي ميكند. يعني آن سه ضلع اگر رعايت مسائل را نكنند، انتخابات دچار چالش ميشود. البته چالشهاي ديگري هم براي انتخابات متصور است اما عمده مسائلي كه امروز همه بايد به آن توجه كنند اين است كه دولت نه نفياً و نه اثباتاً از امكانات دولتي در انتخابات بهرهاي نگيرد چون شواهدي را بر اين امر ميتوانم بياورم كه مدتهاست دولت آقاي احمدينژاد يا طيف اطراف آقاي احمدينژاد برنامههايي را در جهت اثبات و نفي دنبال كردهاند.
با اين حال همه اميدواريم هر چه سريعتر اين خطاها اصلاح شود و حتي اگر به منافع خودشان هم ميانديشند در مسير صحيح قدم بردارند در غير اين صورت هرگز آنها در معادلات سياسي تثبيت نخواهند شد بلكه در واقع جامعه از آنها عبور خواهد كرد و بقايي در معادلات سياسي نخواهند داشت. در جهت اثباتي هم خطاهاي آقاي احمدينژاد را در راهپيمايي ۲۲ بهمن ميتوان ديد، وقتي ايشان سخنراني ميكند و شعار محوري جريان خودشان را سه بار تكرار ميكند بعد هم به صورت خيلي سطحي و نازل به سؤالات خبرنگاران و واكنشها پاسخ ميدهد نشاندهنده اين است كه آقاي احمدينژاد به صورت اثباتي هم ميخواهد از امكانات دولتي استفاده كند. بنابراين دولت آقاي احمدينژاد مثل ساير جريانات براي اينكه يك ضلع سياسي شود بايد الزامات را رعايت كند و همه ما اميدمان اين است كه آقاي احمدينژاد يك كلان نگري پيدا كند و بر اساس اين كلان نگري قدرت را در كوتاه مدت نبيند و قدرت را در درازمدت ببيند؛ يعني اگر در درازمدت شما به قدرت برسيد اما اصيل برسيد، ماندگار خواهد بود اما اگر در كوتاه مدت به قدرت برسيد اما اصالت نداشته باشد اين مثل كف و حبابهايي است كه روي آب شكل ميگيرد.
بنابراين من دورنماي انتخابات آتي را هم بسيار خوب ميبينم و هم نگرانكننده، وقتي شما ميخواهيد به يك قلهاي صعود كنيد هم نگرانيهايي داريد هم اميدهاي بسيار بالايي. من فكر ميكنم كه ميخواهيم در انتخابات آينده يك صعودي از يك قله سياسي بلندي داشته باشيم بنابراين نگرانيهاي زيادي هم داريم و بايد هم داشته باشيم تا هوشمندي را از هر لحاظ در حد صعود به يك قله عظيم نگه داريم و مراقب باشيم كه هر لحظه صعود به قله ميتواند به عكس آن تبديل شود. بنابراين يك ضلع از اين سه ضلع اگر قواعد را رعايت نكند و با ديگران پيوندهاي نامشروع بخورد ميتواند خطرآفرين باشد. لذا هدايت اين سه جريان نياز به هوشمندي و آگاهي و به روز بودن ملت و نياز به اشراف ملت به آنها دارد.
بعضي از سياسيون معتقدند كه علاوه بر اين سه ضلع، جريان فتنه هم در انتخابات فعال خواهد بود، حالا در ائتلاف نوشته يا نانوشته با حلقه انحرافي يا به طور مستقل. نظر شما در اين باره چيست؟
آدمهاي تندرو اطراف اصلاحطلبان حواشي اصلاحات محسوب ميشوند كه خب گاهي ميداندار شده و گاهي اوقات هم به حاشيه رانده ميشوند. اين بستگي دارد به درايت عناصر وزين اين جريان كه با توجه به لطمهاي كه تندروها و فتنهگران در انتخابات گذشته به جريان اصلاحات زدند، آنها را در حاشيه نگه دارند و اجازه ندهند كه وارد متن شوند و ميدانداري كنند.
در مورد انحراف هم اگر تحليل درستي داشته باشيم در اين زمانه متوجه خواهيم شد كه در سه ضلعي انتخابات، انحراف يا جريان آقاي احمدينژاد تمام حمله خودش را متوجه اصولگرايان خواهد كرد. الان آقاي احمدينژاد و جريان آقاي احمدينژاد اصلاً با جريان اصلاحطلب نه تنها كاري ندارد بلكه به اطلاع من معاملهگريهاي پشت صحنهاي صورت ميگيرد، به مطبوعات اصلاحطلب كمكهاي جدي اعطا ميشود و حتي فردي را مسئول ايجاد ارتباطات در اين ميان كردهاند. هدف جريان منسوب به دولت امروز زدن چهرههاي اصولگراست. درون اين هدف آقاي قاليباف هست، آقاي لاريجاني هست، آقاي حداد خواهد بود و هر كسي كه آنها احساس كنند رقيب اصليشان درون جبهه اصولگرايي باشد به شدت تخريبش خواهند كرد.
بنابراين امروز برخی افراد اصولگرا بايد متوجه باشند كه اگر ديروز در مرقد امام (ره) بازي حلقه انحراف را خوردند امروز ديگر بازي را نخورند و اگر ديروز در حرم حضرت معصومه (س) اين بازي را خوردند و در ميدان حلقه انحرافي بازي كردند، در انتخابات اين بازي را نخورند و اين هوشمندي را پيدا كنند و متوجه باشند كه پشت حربه تخريب يك طراحي وجود دارد كه اين طراحي ضدتفكر و ضد انديشه است و ضد رشد است. انتخابات بايد سرمنشأ يك چشمه جوشان رشد فكري باشد و هر آن كسي كه انتخابات را تبديل ميكند به دعوا و منازعه و تخريب، آن شخص خيلي مايل نيست كه جامعه به يك رشدي نائل آيد.
البته برخي مثل برادر آقاي احمدينژاد معتقدند كه حلقه انحرافي هدفي غير از آشوب ندارد، آيا شما هم معتقد به اين هستيد كه هدف اين افراد ايجاد آشوب است؟
خير، هدف اين افراد آشوب نيست. هدفشان در واقع ماندن در قدرت است و اگر امروز كارهاي ناصوابي ميكنند به دليل اين است كه براي ماندن در قدرت دچار نگرانيهايي شدهاند؛ آقاي احمدينژاد نگران است و بسياري از كارهايش از روي نگراني صورت ميگيرد. ببينيد به لحاظ روانشناسي اگر برخي كارهاي آقاي احمدينژاد كه براي تخريب ديگران صورت ميدهد را مورد مطالعه قرار دهيم، اينها از روي احساس قوت نيست، از روي احساس نگراني است. آقاي احمدينژاد يك مشكلي كه الان با آن مواجه شده اين است كه تصور ميكند اگر الان خودش را در قدرت نگه ندارد از معادلات قدرت در كشور براي هميشه حذف خواهد شد. چرا چنين احساسي دارد؟ چون فكر ميكند نتوانسته يك سازمان سياسي براي خودش ايجاد كند، توانسته يك بدنه اجتماعي براي خودش ايجاد كند اما سازمان سياسي را نتوانسته شكل دهد. يك سري آدمهاي دست و پا شكسته دور و بر خودش جمع كرده كه قطعاً اينها نميتوانند برايش سازمان سياسي ايجاد كنند. اينها داراي وزانت نيستند كه بتوانند يك تشكيلات سياسي برايش درست كنند، آقاي احمدينژاد امروز نگران فقدان يك تشكيلات سياسي است چراكه ميداند براي تثبيت در قدرت يا بقاي در قدرت سياسي هم پايگاه اجتماعي لازم است و هم يك سازمان سياسي.
آقاي احمدينژاد طي دو الي چهار سال توانست يك بدنه اجتماعي براي خودش شكل دهد اما بدون يك سازمان سياسي اين به سرعت تغيير پيدا ميكند. همان آراي بدنه اجتماعي به سرعت نظرشان ميتواند تغيير پيدا كند، اگر يك سازمان نداشته باشد كه تغذيه كند آنها را يا ارتباط فكري پيدا كند، تغيير پيدا ميكند. اين را آقاي احمدينژاد الان به خوبي ميداند و چون به خوبي ميداند در واقع دست به كارهايي ميزند، جامعه هم اين را بايد بداند، جامعه اگر بداند آقاي احمدينژاد الان در چه شرايطي قرار دارد ميتواند آينده آقاي احمدينژاد را به خوبي تحليل كند، متأسفانه ما در اين زمينه تحليل درستي به جامعه نداديم و اصلاً تحليلي به جامعه ندادهايم كه مشكل آقاي احمدينژاد چيست. تا الان فقط گفته شده مشكل آقاي احمدينژاد سحر و جادوست يا تحت تأثير آقاي مشايي قرار گرفته و حرفهاي بسيار سطحي ديگر كه در اين زمينه گفته ميشود نشان از فقدان يك تحليل صحيح از آقاي احمدينژاد دارد.
سازمان سياسي را ايشان چطور ميتواند تشكيل دهد؟ اگر آقاي احمدينژاد به طور قانوني بخواهد سازماني سياسي براي خود تشكيل دهد، چه راهي پيش رو دارد؟
ايشان در اين فرصت كوتاه قطعاً نميتواند هيچ سازماني تشكيل دهد، آقاي احمدينژاد به دنبال اين است كه در قدرت بماند و اين نقصان را در دورههاي بعد برطرف كند. آقايهاشمي و آقاي خاتمي اين سازمان سياسي را براي خود تشكيل دادند كمااينكه سازمان آنها به حدي رسيد كه توانستند يك حزب تشكيل دهند. آنها براي اينكه در قدرت بمانند به اين توانمندي رسيدند كه درون قدرت، حزب درست كنند. اما آقاي احمدينژاد الان نميتواند حزب درست كند. كسي را ندارد و به نظر من حلقه انحرافي هم در حد پنج، شش نفري است كه اگر پول دولت نباشد به حساب نميآيند و بدون امكانات دولت هيچ هستند. در واقع يك شاكله فكري شكل نگرفته، در حالي كه در دولت آقايهاشمي يك تشكيلات حزبي شكل گرفت براي بقاي در دولت، در دولت آقاي خاتمي هم يك تشكيلات حزبي شكل گرفت؛ يك جريان همفكر و همگون.
منظورتان اين است كه آقاي احمدينژاد هم بايد حزبي مانند كارگزاران و مشاركت تشكيل ميداد؟
نميگويم بايد، ميخواهم بگويم آنها هم به دنبال رويكرد بقا در قدرت بودند اما آنها به دنبال رفع اين ميل در يك مسير حزبي برآمدند البته چون خاستگاهشان غلط بود به نتيجه نرسيدند، خاستگاه اينكه در قدرت حزب درست كنيم براي بقاي در قدرت اين قطعاً خاستگاه غلط و باطلي است و به نتيجه نخواهد رسيد و خدا رو شكر مردم اين را پس زدند. هم خاستگاهي كه در دولت آقايهاشمي شكل گرفت را پس زدند و هم خاستگاهي كه در دولت آقاي خاتمي شكل گرفت را مردم پس زدند. منتها الان همين خاستگاه در دولت آقاي احمدينژاد شكل گرفته ابزارش را هم ندارد به همين خاطر به شيوههاي بداخلاقي و كارهايي روي ميآورد كه در واقع اثبات خودش نيست و بيشتر در حد تخريب ديگران است.
آقاي احمدينژاد اگر مشاوران عاقل و دلسوزي داشته باشد، به او ميگويند كه آقاي احمدينژاد شما كه پايگاه اجتماعي را شكل دادي الان دست به يك ريسك بزرگي نزن كه اين پايگاه اجتماعي را هم خراب كني، بيا و دنبال اين نباش كه به هر شيوهاي قدرت را به دست بگيري، بيا اين بار هم اگر توانستي با اين پايگاه اجتماعي كار كني، كار كن، منطقي عمل كن، به عنوان يك ضلع سياسي وارد شو و اگر كانديداي مورد حمايت شما رأي آورد كه آورده است، اگر هم رأي نياورد ميتواني بعداً اين نقيصه را در يك فرصت مناسب و در كمال آرامش رفع كني و بدنه سياسي كه لازم داري را به وجود آوري، چهار سال وقت داري تا انتخابات بعدي، در اين چهار سال تشيكلات درست كن، كار كن و آن نقيصه را برطرف كن. الان نميتواني اين نقيصه را اينطور برطرف كني.
با اين كارها امكان اينكه پايگاه اجتماعي خود را هم از دست بدهي وجود دارد. يعني در اين حالت تشكيلات سياسي نداري و پايگاه اجتماعي خود را هم از دست ميدهي و محو ميشوي. اگر آقاي احمدينژاد مشاور عاقلي داشته باشد اين را خواهد گفت كه آقاي احمدينژاد مردم براي كساني كه ميخواستند در قدرت بمانند و اتفاقاً هم بدنه اجتماعي داشتند و هم ساختار سياسي داشتند، رويكردي به آنها نشان ندادند و اصلاً كل اين كار را كه يك جرياني بخواهد بعد از دو دوره در قدرت بماند را نميپسندند. پس با چنين شرايطي اين ريسك براي شما كه خيلي بيشتر است، تشكيلات سياسي كه نداريد و از طرفي هم ثابت شده تمايل مردم بر اين نيست كه شخص و جرياني پس از دو دوره در قدرت باقي بماند.
عدهاي معتقدند برخی افراد دولت بر اساس توهماتي كه در ذهن پروراندهاند، بقاي خود در قدرت را ضروري ميدانند، شما چه نظري در اين باره داريد؟
البته اين توهمات در مورد آقايهاشمي و خاتمي هم بود. آقايهاشمي دوران رياست جمهوري، آقايهاشمي امروز نبود، آنجا هم عدهاي ميگفتند اي اميركبير ايران،اي سردار سازندگي، اي آن كه اگر نباشي ايران مباد، حالا امروز اگر آقاي مشايي حرفهاي غلوآميزي را درباره آقاي احمدينژاد ميزند، ديروز مدير يكي از روزنامههاي فعلي حرفهايي مشابه را درباره آقايهاشمي ميگفت. پس آنها هم دچار توهماتي بودند و فكر ميكردند اگر اراده كنند تودههاي مردم همراه آنها ميشوند. وقتي آقاي مهاجراني مطرح ميكرد كه تغيير قانون اساسي جهت تمديد دوره رياست جمهوري يك شخص را به رفراندوم بگذاريم، به اين دليل بود كه ايشان فكر ميكرد همه تودهها با آنها همراه هستند، پس مشابه توهمات امروز اطرافيان آقاي احمدينژاد در آقايهاشمي و برخي اطرافيان ايشان هم وجود داشت. بنابراين امروز اگر آقاي احمدينژاد قصد بقا در قدرت را دارد ميتواند در قدرت بماند، منتها با يك نگاه كلان سياسي نه كوتهنظرانه، نگاه كلان اين نيست كه من همين امروز بايد در قدرت بمانم، نه، تلاش را بايد داشت و در چارچوب درست و منطقي هم بايد حركت كرد، اگر امسال نشد، چهار سال آينده و شايد هم هشت سال آينده، اين چيزي است كه هم به نفع آقاي احمدينژاد خواهد بود و هم به نفع جامعه.
يكي از سؤالات مردم اين است كه چرا برخي افراد برای ریاست جمهوری اول با يك ژست وارد ميشوند و بعد از چند سال دچار تغييرات اساسي ميشوند؟ آيا سيستم دچار اشكال است يا اشكال از آن افراد است؟
اين ارتباطي به نظام و سيستم ندارد. ساختار ما داراي قوتي است كه ميتواند جلوي زيادهخواهي افراد را بگيرد و مهار كند، اما يك مسئله در كشور ما مشكل محسوب ميشود و آن تدوين نكردن تجربيات است. ما معتقديم كه تاريخ جلوي تكرار خسارتها را ميگيرد، ما الان كدام تحليل درست، صادقانه و منصفانهاي درباره دولت آقايهاشمي دادهايم كه در واقع و حقيقت دولت آقايهاشمي را تحليل كرده باشيم. به هيچ وجه، يا تحليلها بسيار غلوآميز است از سوي كساني كه سر سفره دوران آقايهاشمي به جايگاهي رسيدند يا توسط رقباي آقايهاشمي كه كلاً ريشه آقايهاشمي را ميزنند. فيمابين كه كسي بيايد ضعفها و قوتهاي آقايهاشمي را مطرح و تحليل كند كه چگونه ضعفهاي ايشان رشد كرد نداريم، در حالي كه نظام سياسي بايد هزينه پرداخت كند براي اينكه هشت سال را تدوين كند نه از جانب حزب موافق يا مخالف بلكه از جانب يك نگاه متكي به منافع ملي، ما چنين چيزي نداريم و چون نداريم ما دچار تكرار خطا ميشويم.
البته آقاي احمدينژاد خودش در دولت آقايهاشمي كار ميكرد و مسائل و تجربيات را از نزديك و به عينه ديده است، اما شاهديم كه باز خودش دچار تكرار بعضي خطاها ميشود.
موضوع اينجاست كه در برخي نقاط، جامعه دچار تكرار ميشود، شما ببينيد چه عواملي باعث شد كه آقايهاشمي دچار توهم شد؟ طبيعي است كه اگر جلوي آن عوامل را نگيريم دوباره شخص بعدي دچار توهماتي تكراري ميشود. اگر ما تجربيات را مدون كنيم و تجربيات را به صورت صادقانه ارائه بدهيم، طبيعتاً از همان سوراخ دو بار گزيده نميشويم.
در دوران آقايهاشمي ما با مسائلي مواجه شديم، خب بايد آن مسائل را استخراج كرد مانند كانونهاي قدرت اقتصادي كه به عنوان كانونهاي فساد اقتصادي از آنها ياد ميشود. اين مسائلي بود كه با توجيهاتي ظاهرپسند و فريبنده در آن دوران شكل گرفت. خب بعد از دولت آقايهاشمي آيا ما مركز بروز چنين مسائلي را جمع كرديم؟ خير، ما آن كانونهايي كه باعث انحراف دولتها ميشوند را شناسايي و مسدود نكردهايم، بنابراين در هر دوره از كانالهايي اين احساس در دولتها ايجاد ميشود كه مافوق قانون هستند و ميتوانند مافوق قانون عمل كنند و ميتوانند راحت قانون را دور بزنند و اين احساس در آنها شكل ميگيرد كه واقعاً بالاتر از قانون هستند و قانون اصلاً هيچ مانعي در برابر آنها نيست و اين باعث ميشود كه به تدريج احساس توهم درون آنها شكل بگيرد و به اين نتيجه برسند كه كلاً ميتوانند قانون را ناديده بگيرند. توهمي كه امروز شاهد آن هستيم تازگي ندارد، منتها آقاي احمدينژاد جسارت بيشتري دارد و با جسارت بيشتري تظاهر به قانونشكني ميكند، آقايهاشمي و خاتمي هم قانونشكني ميكردند حتي بيشتر از آقاي احمدينژاد منتها خيلي زيركانه و پنهان عمل ميكردند.
اما آقاي احمدينژاد كه به قول خودش رعيتزاده است، اين رعيتزاده متوجه نيست كه لااقل حالا كه ميخواهد خلاف قانون عمل كند، طوري پيش برود كه افراد كمتري متوجه شوند، قبليها رعيتزاده نبودند و به قول خودشان ديپلمات و سياستمدار بودند و دور زدن قانون را بسيار پنهان ميكردند. اين يك علت اصلي دارد و آن اينكه ما نيامديم آن ساز و كارهايي كه دولتها را در اين مسير قرار ميدهد جلوي آنها را بگيريم. هيچ كس نيامده در اين زمينه دلسوزانه آن ساز و كارها را پيدا كند و در اين زمينه هم احزاب مانع عمده بودند. احزاب گفتند اگر در فلان قضيه،هاشمي را بزنيم ديگر موضوع تمام خواهد شد، چرا؟ چون ميخواستند خودشان از آن ساز و كار فاسد استفاده كنند و به خاطر همين وارد اين مسير نميشوند كه ساز و كارهاي فساد را كور كنند.
در حالي كه اين وظيفه احزاب است كه بايد ساز و كارهايي كه محل لغزيدن است را از بين ببرند اما اين كار را نميكنند چون بدنه اطلاعرساني ما مشكل دارد، اگر بدنه اطلاعرساني مشكل نداشت احزاب مجبور ميشدند براي بقاي خودشان هم كه شده مسائل و ساز و كارهاي اصلي كه باعث انحراف در دولتها ميشود چه در دولت آقايهاشمي، چه خاتمي و چه احمدينژاد، افشا كنند و جلوي آن را ببندند كه لااقل در آينده به حساب خودشان گذاشته نشود، چون اطلاعرساني در كشور ما كند است و نظارت درست و مطلوبي هم وجود ندارد، هر كس سعي ميكند مسير ساز و كار غيرقانوني را براي خودش باز بگذارد و به جاي آن، افراد را مشكل اصلي معرفي كند؛ بنابراين اگر ساختار رسانهاي ما همواره يك نگراني براي مسئولان ما ايجاد كند، مسئول جديدي كه ميآيد جلوي اقدامات سوء مسئول قبلي را خط ميكشد و به صراحت ميگويد كه از اين به بعد مسئوليت با من است و اين تخلفات براي گذشته است، در اين صورت حتي خودش از سازمان بازرسي تقاضاي بررسي ميكند و حتي خودش تمام راههاي گذشته كه به بيقانوني و سوءاستفاده كشيده ميشود را معرفي ميكند كه فردا به حساب خودش نگذارند. اما در كشور ما چنين موضوعي نيست.
چون نه نگراني از بابت رسانهها است نه از بابت صدا و سيما و نه از بابت سازمان بازرسي و به همين خاطر هر كسي ميكوشد از ساز و كارهاي سابق كه منجر به بيقانوني ميشود به نفع خودش در آينده استفاده كند. من ضعف را در اين ميبينم و معتقدم در راستاي رفع آن يك جايي بايد سرمايهگذاري كند و براي مراكز پژوهشي پروژه تعريف كند كه برويد ببينيد آقايهاشمي كه در دوران رياست مجلس خيلي اشرافي نبود يعني اشرافيت دولتي نداشت، چه شد به جايي رسيد كه بايد هر جا ميرفت صندلياش را هم با خودش ميبردند.
اينها را بايد يك كار پژوهشي كرد نه در قالب دعواهاي حزبي و چالشهاي گروهي، لذا چون اين پژوهشها را نداريم بله اين به حساب نظام گذاشته ميشود و به نوعي ميشود گفت كه مربوط به بيتوجهي نظام است اما اين ربطي به ساختار نظام ندارد، به نظر من ساختار نظام ما ساختار بسيار بسيار خوبي است كه فارغ از اينكه شخصيت زيادهخواه كيست و داراي چه جايگاهي است، مهار ميكند و من فكر ميكنم كه در آينده هم هر شخصيت زيادهخواهي مهار ميشود و اين براي ما يك اطمينان خاطر است اما براي كشور ما تكرار تجربيات تلخ تاريخي خيلي پسنديده نيست.
حضور آقايهاشمي در انتخابات سال ۹۲ را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
همه چيز در عالم سياست متصور است ولي سياستمداران موقعي معقول ارزيابي ميشوند كه از تجربيات خودشان بهره بگيرند. من فكر ميكنم آقايهاشمي بايد تجربه لازم را از خطايي كه در سال ۸۴ دچارش شد يا دچارش كردند و يك خطاي جدي را مرتكب شد، عبرت گرفته باشد. آقايهاشمي دوران كار اجرايياش سپري شده و سياستمداري عاقل است كه خودش قبل از اينكه كاملاً تخريب شود از كار اجرايي كنارهگيري كند و سكو را به ديگران بدهد. آقايهاشمي براي مدت مديدي كار اجرايي را برعهده داشته است و نظام هم به نظر من بسيار هوشمندانه جايگاه ايشان را بعد از رياست جمهوري ارتقا بخشيد. در واقع آقايهاشمي كه بعد از دوران رياست جمهوري در حد ليدر يك حزب تنزل يافته بود در حالي كه در ابتداي رياست جمهورياش عنصري بود كه مورد اعتماد تمام جريانات سياسي بود، نظام، آقايهاشمي را با گذاشتن در رأس يك نهاد فراجناحي ارتقا داد و آقايهاشمي فرصت يافت كه بتواند يك شخصيت فراجناحي در نظام بماند و موقعيت خودش را تثبيت كند. وقتي كه رهبري، آقايهاشمي را در رأس مجمع تشخيص مصلحت نظام گذاشت، جريان چپ آن موقع به شدت عليه رهبري موضع گرفتند كه شما داريد يك ركن ديگر در نظام ايجاد ميكنيد و چرا آقايهاشمي را در رأس يك ركن ميگذاريد؟ مجمع تشخيص مصلحت نظام به عنوان يك جايگاه توليد فكر و انديشه بسيار جايگاه حساسي است اگر قدر اين جايگاه دانسته ميشد، متأسفانه يك سري آدمهاي سودجو و منفعتطلب آمدند پشت گوش آقايهاشمي زمزمه كردند كه شما برگرديد به سمت كار اجرايي، خب وقتي ايشان ميخواست برگردد به سمت كار اجرايي بايد به عنوان شاخص يك جريان ميآمد، كسي كه رهبري تلاش كرده بود او را برگرداند به يك جايگاه فراجناحي، عدهاي به خاطر منافع خودشان ايشان را در سال ۸۴ به عنوان شاخص يك جريان مطرح كردند و لطمه جدي به آقايهاشمي زدند و الان هم به نظر من مجمع تشخيص مصلحت نظام نميتواند خيلي در نظام تأثيرگذار باشد به خاطر خطاي فاحشي كه آقايهاشمي مرتكب شد. چراكه همه جريانات سياسي داخل نظام بايد به مجمع تشخيص مصلحت نظام اعتماد كنند يعني وقتي تشخيص داد چيزي را به عنوان مصلحت نظام همه جريانات سياسي بايد آن مصلحت را فراجناحي بدانند تا بپذيرند.
به نظر من آقايهاشمي اگر مشاوري داشته باشد كه ذينفع نباشد و به دنبال امكانات دنيوي نباشد و واقعاً خير و صلاح كشور را بخواهد، بايد به ايشان بگويد كه شما تلاش كنيد آن خطاي سال ۸۴ را جبران كنيد و مرتب ضعفها را برطرف كنيد تا نشان دهيد كه شخصيتي فراجناحي و متعلق به كل كشور هستيد. آقايهاشمي با توجه به توانمنديها و استعدادها و قابليتهاي بسيار بالايي كه دارد بايد خطاي سال ۸۴ خودش را جبران و به تدريج از همه جريانات داخل نظام در عرصه توليد فكر كسب اعتماد كند. آن چيزي كه در كشور ما ماندگارتر و تعيين كنندهتر است مسائل جاري نيست، مسائل جاري تعيينكننده هستند اما تعيين كنندهتر مسائل برنامهريزي و توليد فكر است كه اين كار در مجمع تشخيص مصلحت نظام به بهترين وجه ممكن ميتواند صورت گيرد. بنابراين آقايهاشمي اگر مشاوره درستي دريافت كند نه تنها آن خطا را دوباره تكرار نخواهد كرد بلكه تلاش ميكند تا به عنوان يك شخصيت فراجناحي آن خطاي گذشته را جبران كند؛ قطعاً آقايهاشمي اگر در پايان زندگي خود بتواند دوباره طوري عمل كند كه در ميان همه جريانات سياسي محبوبيت داشته باشد يك آقايهاشمي هست و اگر سرشاخه يك جريان سياسي باشد، يك آقايهاشمي ديگر است.
اگر آقاي احمدينژاد با توجه به آن ميلي كه براي بقاي در قدرت دارد، پس از اتمام دوران رياست جمهوري نتواند در قدرت باقي بماند، آينده سياسي ايشان و جريان آقاي احمدينژاد را چگونه پيشبيني ميكنيد؟
اگر آقاي احمدينژاد عاقلانه عمل كند و نتواند در قدرت باقي بماند اين شانس را دارد كه در رقابتهاي بعدي حضور پيدا كند، اما اگر ماندگاري در قدرت برايش اصل باشد آن هم با هر شيوهاي اين برايش ريسك بالايي محسوب ميشود. در اين حالت يا قدرتش به صفر ميرسد يا ميتواند قدرت را به طور كامل در دست بگيرد؛ اينجا حد وسطي نيست. به كارگيري شيوههاي غيرقانوني و غيرشرعي و غير منطقي اگر تداوم پيدا كند يا قدرت ايشان و پايگاه اجتماعي ايشان به صفر ميرسد يا واقعاً ايشان ميتواند قدرت را به دست گيرد. تجربيات گذشته نشان ميدهد براي اينكه شخصي يا جرياني بتواند از مسير غيرقانوني بر امور كشور غلبه پيدا كند باید يا اتكاي داخلي داشته باشد يا اتكاي خارجي، گذشتگان اين را فهميده بودند كه بايد يك مقداري ميل به خارج ابراز كنند و با پايگاه اجتماعي داخلي نميتوانند در برابر قانون صفآرايي كنند. آنچنانكه آدمهاي در واقع لغزش يافته مشاركتي در اواخر دولت هشتم ميگفتند چون پيوند ما با غرب خوب شده نظام جرئت نميكند با ما برخورد و قانون را در مورد ما اعمال كند. بنابراين آقاي احمدينژاد اگر بخواهد مسير غيرقانوني را بپيمايد، يا به پايگاه اجتماعي داخل نظر خواهد كرد يا به پايگاه بيروني، در اينجا قطعاً آقاي احمدينژاد ميداند كه اگر بخواهد در برابر قانون اساسي يا رهبري به عنوان حافظ قانون اساسي بايستد، هيچ پايگاه اجتماعي داخلي او را ياري نخواهد داد. چه بسا كه وقتي زيادهخواهان در مجلس ششم تحصن كردند، هيچ حركت اجتماعي به نفعشان شكل نگرفت. كمااينكه آقاي احمدينژاد هم وقتي ۱۱ روز خانهنشيني كرد هيچ حركت اجتماعي به راه نيفتاد. بنابراين آقاي احمدينژاد كه اين واقعيت را ميداند، آمده به اين سمت كه با امريكا رابطه برقرار كنيم و ما ميتوانيم مشكل ارتباط با امريكا را حل كنيم و يك سري كارهاي غيرمنطقي در داخل كشور. اما واقعيت ماجرا اين است كه وقتي بزرگتر از آقاي احمدينژاد با تشكيلات سياسي، با پايگاه اجتماعي و سابقه بيشتر سياسي نتوانست زيادهخواهي را با اتكا به هر جايي كه قابل تصور باشد، پيش ببرد، بنابراين آقاي احمدينژاد به طريق اولي نخواهد توانست.
يعني منظور شما اين است كه آقايهاشمي هم به قدرت خارجي اتكا كرد و نتوانست به هدفش برسد؟
برخي از يارانشان بله و البته خود آقايهاشمي هم شعارهاي رابطه با امريكا را به همان نسبت ميدادند و ماندگاري در قدرتشان را به نوعي در ارتباط با نظر غرب در مورد خودشان عجين ميدانستند؛ بعضي يارانشان با صراحت بيشتري و خود آقايهاشمي در حد طرح موضوع رابطه با امريكا. بنابراين آقاي احمدينژاد با نگاهي به سابقه تاريخي كشور بايد به طريق اولي عقل و درايت به خرج دهد كه گرفتار مسير خطا نشود.