همچنين در ادامه چند تعريف و نظريه موجود در باب علم ديني طرح گرديد و اشكالات وارد بر آنها اجمالاً مورد توجه قرار گرفت. در اين شماره در ادامه مباحث شماره قبل به نقد و بررسي چند نظريه ديگر در باب علم ديني خواهيم پرداخت و در شمارههاي آينده معناي منتخب علم ديني به تفصيل تشريح خواهد شد.
علم غيرمخالف با آموزههاي ديني
يكي ديگر از معيارهاي حداقلي مطرح شده براي ديني ناميدن علوم آن است كه مباني و اهداف يك رشته علمي يا گزارهها و نظريات مطرح در آن، با آموزههاي ديني اسلامي تنافي نداشته باشند. اين عدمتنافي شامل مواردي نيز ميشود كه اصولاً زمينهاي براي تنافي وجود نداشته باشند؛ مانند جايي كه موضوع و مسائل يك علم به كلي با موضوع و مسائل دين بيگانه باشند.
مشكل اين تفسير براي علم ديني آن است كه ارزش معرفتشناختي دانشهاي بشري به ندرت و تنها در شرايطي خاص به درجه يقين ميرسد. اين وضعيت هم در جايي ثابت است كه شناخت انسان از راه تجربه و عقل به دست ميآيد و به پديدههاي طبيعي و انساني تعلق ميگيرد و هم هنگامي مشاهده ميشود كه معارف ما از راه تأمل در متون ديني فراچنگ ميآيد و به معرفتي ديني منتهي ميگردد، لذا تئوريهاي علمي كه با معارف يقيني ديني تنافي داشته باشند زياد نخواهند بود و اكثر علوم و نيز نظريات علمي را ميتوان زيرمجموعه خانواده بزرگ «علم ديني» به اين معنا به حساب آورد. با اين حساب معناي ديني بودن و فايده تقسيم علوم به ديني و غيرديني زير سؤال ميرود.
علم سازگار با آموزههاي ديني
معياري دقيقتر و مشخصتر از ملاكهاي گذشته آن است كه علمي را ديني بناميم كه نه تنها با دين مخالف نباشد بلكه دين آن را تأييد هم بكند. اين اصطلاح ميتواند هم شامل رشتههايي از علوم مانند اعتقادات و فقه شود كه فرا گرفتن و پژوهش در باره آنها مورد تأييد و تشويق دين اسلام قرار گرفته است و هم شامل نظريات و گزارههاي علمي شود كه براي محتواي آنها مؤيداتي در كلمات شارع مقدس يا اولياي معصوم دين پيدا ميشود. بر اساس اين معيار، براي ديني ناميدن نظريهاي لازم نيست كه آن نظريه به منابع ديني مستند باشد يا از روش نقلي استفاده كند بلكه مطابق با اين اصطلاح، يك نظريه ممكن است با استفاده از شيوه آزمايش تجربي يا استدلال عقلي اثبات شود و صرفا به اين دليل كه با آنچه اولياي دين اسلام گفتهاند مطابقت دارد، ديني و اسلامي دانسته ميشود، بنا بر اين اصطلاح، ديني بودن يك نظريه به اين معناست كه از ميان نظريات مختلفي كه در يك مسئله ارائه شده اين نظريه با آموزههاي اسلامي موافق يا موافقتر است.
علم استنباطشده از منابع ديني
وجه ديگر براي نسبت دادن دين به علم در جايي فرض ميشود كه رشتهاي علمي پاسخ به مسائل خود را از منابع اصيل ديني بطلبد و آنها را با روش نقلي صحيح به دست آورد. بر همين مبناست كه برخي تصور ميكردند اسلامي كردن علوم به اين معناست كه روش نقلي و فقاهتي جاي روش تجربي و عقلي را در همه علوم بگيرد. روشن است كه اين، تصور بسيار خامي است و نقدهايي جدي بر آن وارد است از جمله اين نقدها آن است كه خط بطلان كشيدن بر تلاشهاي علمي و فكري دانشمندان نه ممكن است و نه عاقلانه و مطلوب. ميليونها دانشمندي كه با زحمات شبانهروزي خود در طول قرنهاي متمادي در رشتههاي گوناگون علوم عقلي و تجربي سعي كردهاند بسياري از مشكلات نظري و عملي بشر را حل و تمدنهايي را پديد آورند. گرچه اين تلاشها همواره با افت و خيزهايي همراه بوده و از اشتباهاتي گاه بزرگ و گاه كوچك خالي نبوده است.
علمي با روش معتبر نزد دين
مناسبت روششناختي ديگري كه ممكن است براي تجويز و توجيه ديني دانستن يك علم مورد استناد قرار گيرد آن است كه روش آن علم مورد تأييد دين باشد و اعتبار آن در آموزههاي ديني به اثبات رسيده باشد. به عنوان مثال ممكن است گفته شود: در شرع مقدس اسلام، استفاده از روش عقلي براي استنباط معارف و احكام دين مورد تأييد بلكه تأكيد قرار گرفته است و فهم عقلي در علوم شرعي مانند فقه حجت دانسته شده و محصول آن «علم ديني» ناميده ميشود. از اينجا ميتوان نتيجه گرفت كه روش عقلي در ديگر علوم نيز حجت است و فهم حاصل از آن با صرف نظر از موضوع و محمولش مصداق «علم ديني» دانسته ميشود اما اين استدلال كه چون عقل در علوم شرعي حجت است و استفاده از آن ضرري به «ديني» دانستن آنها نميزند پس هر جا پاي عقل در ميان باشد، وصف «ديني» هم مناسبت پيدا ميكند، استدلالي ضعيف و مغالطي است، زيرا نه واژه عقل و نه حجيت در هر دو جا به يك معنا به كار نرفته است.
تنظيمكننده: محمد زند