دنياي سينمايي حاتميكيا در تقابل بين امر واقعي با امر آرماني است. حاتميكيا بهواسطه رشد در فضاي جبهه و جنگ و انسانهاي والامقام نسل پيشين در انديشه خود همواره آن انسانهاي آرماني را همراهي ميكند و همواره در پي جستوجوي ارزشهاي مردان خدايي گذشته در واقعيت امروز است. بهنظر ميرسد او شرايط اجتماعي پيرامون خود را با معيارهاي گذشته خود ميسنجد و داستان وقتي در ذهن او از نقطهاي شكل ميگيرد كه اين درگيري و تنش ذهني به اوج خود رسيده باشد.
جدال بين آرمان و واقعيتاما ويژگي ممتاز سينماي او اين است كه اين تقابل و چالش ذهني كه درگير آن شده است و احتمالاً در ذهن خود با آن جنگ و دعوا دارد را وقتي نمود عيني و فيلميك پيدا ميكند كه تبديل به يك امر دعوتكننده به تعامل- نه تقابل- براي مخاطب ميشود. او دعوت به تأمل و گفتوگو در مورد درگيريهاي ذهني خود با جامعه امروز دارد.
بهنظر ميرسد اصليترين انگيزه بيان حاتميكيا بهخاطر شكاف بين نسلي كه بين نسل آرماني خود با نسل امروزي دارد، او را دچار جوشش و تكاپو براي بيانكردن کرده است. او مخاطب را به محاكات يك مسئله جدي و بغرنج ميكشاند، او را مؤاخذه ميكند، يقه مخاطب را ميگيرد و از او پرسشگري ميكند، حتي او را متهم ميكند. اما در انتها به همان مخاطب عزت و روحيه مقاومت و ايستادگي ميدهد. اوج چنين رويكردي در فيلم آژانس شيشهاي است، اما باديگارد اثري است كه مؤلفههاي سينمايي حاتميكيا در آن بهوضوح سهم و حضور جدي دارند.
ژانر حادثهاي و شروع و پايان غير قابل پيشبيني«باديگارد» در ژانر حادثهاي روايت ميشود. در ژانر حادثهاي ماجراي اصلي و داستان نهايي عمدتاً بر محور يك رخداد غيرقابل پيشبيني شكل ميگيرد. شروع و پايان غيرقابل پيشبيني فيلم باديگارد شروع و پايانهاي بسيار نفسگير و مهيجي است؛ درست همان چيزي كه سينماي ايران براي جذب مخاطب كم دارد و چنين شروع و پايانهاي جذابي را هم در فيلمهاي قبلي حاتميكيا كمتر شاهد بوديم.
بخش مياني فيلم كه رگههايی از حادثه و تعقيب و گريز را داراست، اما عمده پرده مياني فيلم جايي است كه با چالشهاي دروني حاتميكيا سر و كار داريم. از طرفي بخش مياني فيلم كمي پرگو بهنظر ميرسد و اگر برخي صحنههاي تعقيب و گريز نبود، فيلم كلاً از ريتم ميافتاد و آمادگي لازم براي پايان طوفاني را پيدا نميكرد. تعدد شخصيتها و خرده داستانهاي نهچندان جذاب و تكراري (مثل معلم بازيهاي همسر حيدر يا خرده داستان ازدواج ميثم زريني (بابك حميديان) با نامزدش) روند رو به جلوي جذابي را براي داستان ايجاد نميكند و بهراحتي ميتوانست بخش مياني فيلم با يك تدوين مجدد بدون اينكه به داستان فيلم آسيبي برسد كوتاهتر شود.
اما آنچه كه سينماي قهرمان محور حاتميكيا را خاص و متمايز ميكند، نحوه مبارزه قهرمان فيلم است. در سينماي قهرمانمحور هميشه پروتاگونايستها (قهرمان اصلي) با آنتاگونيست (ضدقهرمان اصلي) در صورت شخصيتهايي با همديگر در تقابل و درگيري هستند و اين شيوه داستانگويي قهرمانانه شيوه بسيار جذابي است كه از روزگار كهن تا به امروز جريان داشته است.
ضدقهرمان فيلم باديگارد كيست؟در فيلم باديگارد قهرمان اصلي حاجحيدر ذبيحي (پرويز پرستويي) است. اما پرسش اساسي اين است ضدقهرمان فيلم باديگارد كيست؟ حاجحيدر با چه كسي اختلاف و تقابل دارد؟ مشكل اصلي حاجحيدر با چه كسي است؟ آيا ضدقهرمان فيلم دكتر صولتي (محمود عزيزي) شخصيت سياسي است كه ترور ميشود؟ اين شخصيت در فيلم خاكستري معرفي ميشود كه به نوعي بازيچه دست مشاور خود براي جلب توجه مردم براي پيروزي در انتخابات است، اين عمل پوپوليستي هم در صحنه ترور هم در بيمارستان به توصيه مشاورش توسط دكتر صولتي انجام ميشود. اما باز همين دكتر صولتي است كه استاد و راهنما ميثم زرين (بابك حميديان) است و امثال او خدماتي براي نظام انجام دادهاند و شاگرداني تربيت كردهاند، هرچند كه آقازادههايي دارند كه در ختم پدرشان گردنبند طلا بر گردن دارند و ابروهاي خط خورده و اينها همان نشانههايي است كه حاجحيدر براي خستگياش از شخصيتهاي سياسي بيان ميدارد.
ضدقهرمان ديگر نيروي امنيتي (فرهاد قائميان) بر روي ويلچر نشسته در دخمه خود به دنبال مقصر ماجراست و با تحليلهايي كه دارد حاجحيدر را مقصر اصلي ميكند. اما او نيز در حال انجام وظيفه خودش است و برخي از نظراتي كه دارد، بهنظر درست و بهجا ميآيد. دو ضدقهرمان ديگر در فيلم ميتوانستند پرداخت بسيار جديتر و بيشتري داشته باشند. يكي نيروهاي افراطي كه اول فيلم بهصورت انتحاري عمليات ترور را انجام ميدهند و دوم نيروهاي جاسوسي و تروريستي كه آخر فيلم قصد جان دانشمند هستهاي ميثم زرين را دارند. در جامعه ايران هم تقريباً مردم با اين دو طيف دشمن آشناست و كارگردان مبتني بر پيشفرضهاي ذهني مخاطب اين دو گروه استفاده كرده است و عامدانه به سمت پرداخت بيشتر از چنين ضدقهرمانهايي نرفته است. در حالي كه ميتوانست با پرداخت و دادن سهم بيشتر به نيروهايي كه قصد ترور را دارند فيلم را يك تريلر مهيج و جذاب تبديل كند و جدال قهرمان داستان حاجحيدر با نيروهاي ضدقهرمان، شكل منسجمتري به خود بگيرد اما حاتميكيا عامدانه چنين كاري را انجام نميدهد. چرا؟
ناديدهگيري اصل سينماي قهرمانمحوري
با اندكي تأمل در فيلم باديگارد شخصيت مشخصي براي ضدقهرمان فيلم نميتوانيم پيدا كنيم، هرچقدر فيلم يك قهرمان ملموس و قابل درك دارد، اما ضدقهرمان فيلم ابهام دارد، شايد مجموعهاي از موارد گفته شده بالا در تقابل با قهرمان اصلي فيلم باشند، اما هيچكدام به تنهايي مصداق واحد ضدقهرمان فيلم نميشوند. مشكل حاجحيدر دقيقاً چيست؟ او با چه چيز در حال مبارزه و جنگ است؟ دليل بيخوابيها و آشفتگيهاي او چيست؟
ضرورت حضور ضدقهرمان از اصول داستانگويي فيلمهاي قهرمانمحور است، اما حاتميكيا عامدانه اين اصل را ناديده ميگيرد و ضدقهرماني براي قهرمان فيلمش تعريف نميكند و اين يكي از ويژگيهاي منحصر به فرد سينماي حاتميكيا است چراكه بيش از هرچيز براي او دغدغهها و آرمانهاي قهرمانش ارزش دارد كه بايد مورد توجه و محور فيلمنامه قرار بگيرد. اين آرمانها چون انقلابي و پيشرو هستند توسط ديگران درك نميشود و قهرمان داستان دچار بحران و تقابل اعتقادي با افراد ديگر ميشود.
ويژگيهاي مشترك قهرمانهاي فيلمهاي حاتميكيابه فيلمهاي ديگر حاتميكيا كه اتفاقاً نقش قهرمان آن را پرويز پرستويي دوباره بازي كرده است، مروري گذرا بكنيم. در فيلم آژانس شيشهاي هم ضدقهرمان مشخصي وجود ندارد. در نگاه بيرون از فيلم اگر داستان تعريف شود مردي بر روي مردم داخل آژانس هواپيمايي اسلحه ميكشد و آنها را گروگان ميگيرد تا بليت سفر به خارج دوستش را تأمين كند. حتماً همه خواهند گفت مرد گروگانگير آدم بده داستان است. اما حاجكاظم قهرمان فيلم است. در سكانسي كه اسلحه را از دست سرباز ميگيرد در يك ميزانسن و دكوپاژ هوشمندانه حاجكاظم در حالتي كه مردم پشت او هستند و درست حالت محافظ مردم را دارد. اما همان حاجكاظم محافظ، مردم داخل آژانس را دائماً استنطاق ميكند، اما اسلحه او رو به مردم نيست، پرسش پيش ميآيد حاجكاظم قهرمان فيلم با مردم در حال مبارزه است يا گفتوگو؟ حاجكاظم فرصت ميخواهد تا حرف عباس را بزند يا حق عباس را بگيرد؟ حاجحيدر فيلم باديگارد هم در حال پرسشگري از مافوقان خود براي زوال ارزشهاست.
يا در فيلم به نام پدر مهندس شريفي پدري كه ميخواهد دختر خود را نجات دهد يا در فيلم موج مرده مرتضي قهرماني كه اينبار مجادلاتي با پسر خود دارد و پاي اعتقاداتش ايستاده است و از سر استيصال به ناو وينسنس مشت ميكوبد و بعد بابت اين كار مؤاخذه ميشود. اشتراكات فراوان شخصيتي بين حاجكاظم، مهندس شريفي، حاجمرتضي، حاجحيدر وجود دارد و اصليترين آن پايبندي به ارزشهاي اعتقاديشان است.
شكاف بين نسليبيش از همه توجه حاتميكيا به شكاف بين نسلها در فيلمهايش است. در دو فيلم آژانس شيشهاي اين شكاف بين قهرمان فيلم با مردم جامعه است. در فيلم موج مرده و به نام پدر اين شكاف بين نسلي بين قهرمان داستان با فرزندانش است، در فيلم باديگارد باز حاجحيدر از شكاف آرماني و عقيدتي بين خود و سياستمداران رنج ميبرد و وقتي از آن فاصله ميگيرد، با شكافي عميقتر بين خود و ميثم زرين مواجه ميشود. قهرمانها دائماً در حالت چالش و ناثباتي بهسر ميبرند، دليل بيخوابي و آشفتگيهاي حيدر ذبيحي اعتقاداتي است كه بهخاطر آن محافظ شده است اما آن اعتقادات در بين ديگران رنگ باخته است ميخواهند او را باديگارد كنند، اما او مبارزه و ايستادگي ميكند.
حاتميكيا بيش از هرچيز بهنظرم فيلمساز اجتماعي است كه واقعيات اجتماعي را خوب ميشناسد و شكافي كه بين نسل آرماني خود با نسل امروز وجود دارد را دائماً رصد ميكند و آنها را در قالب داستانهاي سينمايي روايت ميكند. اين شكاف بين نسلي بين آرمانهاي ديروز انقلاب با واقعيتهاي روز جامعه محور اصلي تمامي فيلمهاي حاتميكيا است و جالب است كه حاتميكيا خيلي سرسختانه پاي مواضع انقلابي گذشتهاش ايستاده است و خيلي اوقات بهخاطر آن متهم هم ميشود، درست مثل شخصيتهاي فيلمش.
در فيلم از كرخه تا راين سيلي كه سعيد (علي دهكردي) به همرزم سابق درمانده خودش ميزند، كه ميخواهد پناهنده بشود، نشاندهنده سيلي حاتميكيا به صورت هركسي است كه بخواهد از ارزشهاي انقلاب اسلامي پا پس بكشد و بعد از 23سال حاتميكيا با اينكه حاجحيدر را دچار شك و ترديد در برخي آرمانهاي از دست رفته درشخصيتهاي سياسي نظام ميكند، اما وقتي يك نسل امروزي مثل الياس (پدرام شريفي) كه قرار است داماد او بشود، از ارزشهاي انقلاب و محافظت از نظام ميخواهد پا پس بكشد، حيدر به او سيلي محكمي ميزند و ميگويد دختر به او نميدهد. حضور نيروهاي امنيتي كه در هم فيلم باديگارد هستند و هم در فيلم آژانس شيشهاي و در هر دوي آنها نيروهايي امنيتي تحليل جامع و شناخت كاملي از شرايط و آدمها ندارند و نشانههاي بسيار مشتركي ديگر در باديگارد با فيلمهاي درخشان گذشته او وجود دارد، كه ميتواند محل بحث و تأمل بيشتر باشد كه در اين اندك مجال پرداخت به همه آنها نيست.
همه چيز هوشمندانه و دقيق در فيلمهاي حاتميكيا جايگذاري شده است. او با اينكه سراغ موضوعات بسيار ملتهب و خط قرمزي ميرود، اما به عنوان پاسداري دغدغهمند از ارزشهاي انقلابي با طرح مشكلات اساسي و مهم و نقد درون گفتماني براي محافظت از نظام نه تنها آسيبي به ارزشهاي نظام و انقلاب وارد نميكند بلكه آن ارزشها را تثبيت شده و با افتخار براي نسل امروز معرفي ميكند تا به پاي آن ايستادگي كنند.