کد خبر: 843469
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۸
نظری تحلیلی بر فراز و فرود‌های تعامل آیت‌الله سید‌ابوالقاسم کاشانی با دکتر محمد مصدق در ماجرای نهضت ملی ایران
تحلیلِ فراز و فرود‌های تعامل سیاسی - مبارزاتی آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی با دکتر محمد مصدق، از سرفصل‌های شاخص در بازپژوهی رویداد‌های نهضت ملی ایران است.
تحليلِ فراز و فرودهاي تعامل سياسي - مبارزاتي آيت‌الله سيدابوالقاسم كاشاني با دكتر محمد مصدق، از سرفصل‌هاي شاخص در بازپژوهي رويدادهاي نهضت ملي ايران است. اين بررسي هنگامي اهميت افزون مي‌يابد كه به ياد آوريم اين موضوع در60 ساله اخير، همواره يكي از نقاط بحث برانگيز در بررسي‌هاي تاريخي درباره اين بخش از تاريخ معاصر بوده است. گفتاري كه در پي مي‌آيد، ويراسته سخني است كه در مردادماه 95، در محفلِ پژوهشي مؤسسه فرهنگي - پژوهشي انقلاب اسلامي ايراد شد و هم اينك به مناسبت سالروز رحلت آيت‌الله كاشاني به شما تقديم مي‌شود. اميد آنكه تاريخ پژوهان و علاقه‌مندان را مفيد و مقبول آيد.

   
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. همانطور كه اعلام شد، موضوعي كه براي سخنان بنده در نظر گرفته‌شده، بررسي نسبت مرحوم آيت‌الله كاشاني، اطرافيان و ابواب جمعي ايشان با آغاز وانجام نهضت ملي ايران است.

 
اين هماني بين مخالفان مصدق با مخالفان نهضت ملي!
 
 نكته‌اي كه ابتداي بحث بايد بدان اشاره كنم و جزو شاهكارهاي تاريخ نگاري جبهه ملي در 60 سال اخير است، اين هماني بين مخالفان دكتر مصدق و مخالفان نهضت ملي است. به عبارت روشن‌تر اينها در يك شعبده تاريخي، كساني را كه به‌خصوص در دوره دوم نخست‌وزيري دكتر مصدق، با رويكرد‌هاي او مخالف بودند، به عنوان مخالفان نهضت ملي جا زدند و معرفي كردند. اين يك ظلم تاريخي است كه متأسفانه تأثير خود را بر تاريخ‌نگاري رايج نهضت ملي گذاشته است. بايد روزي برسد كه محققان و پژوهشگران منصف بر اساس اسناد و مدارك متقن تاريخي، اين تفكيك را انجام دهند. افرادي بودند كه به نهضت ملي علاقه داشتند و حتي سهم آنان در پايه‌گذاري نهضت ملي از دكتر مصدق بسيار بيشتر بود، اما با رفتارهاي او مخالف بودند و به همين دليل مورد ظلم و شماتت جريان تخريبي جبهه ملي قرار گرفتند و به عنوان مخالف نهضت ملي معرفي شدند.
 
پيشينه روابط آيت‌الله كاشاني با دكتر مصدق
 
قبل از اينكه وارد واكاوي نسبت آيت‌الله كاشاني با رويداد 28 مرداد شوم، لازم مي‌دانم پيشينه‌اي از روابط ايشان با دكتر مصدق را بيان كنم. واقعيت اين است كه مرحوم آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق، برخلاف بعضي از اعضاي اوليه جبهه ملي - كه از ديرباز با بيت آيت‌الله كاشاني ارتباط داشتند- پيشينه سياسي چندان مشترك وطولاني‌اي با يكديگر نداشتند. مثلاً حسين مكي به لحاظ نقشي كه در مجالس قبل از مجلس شانزدهم داشت، درمجموع با آيت‌الله داراي رويكردهاي مشتركي بود يا حائري‌زاده كه قبلاً روحاني و از اطرافيان مرحوم مدرس بود و به خاطر علايق مذهبي و رويكردهاي انتقادي خود، با آيت‌الله كاشاني رابطه داشت. پدر دكتر بقايي، ميرزا شهاب كرماني با خانواده آيت‌الله كاشاني رابطه و رفت و آمد داشت و دكتر بقايي از همان ابتدا، از طريق پدرش با بيت آيت‌الله كاشاني مرتبط شد، اما دكتر مصدق چندان با آيت‌الله كاشاني در يك جبهه سياسي نبود. اگر نقطه آغاز رابطه آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق را تغيير سلطنت قاجار در نظر بگيريم، آيت‌الله كاشاني به دليل مخالفت‌هايش با برآيند سلطنت قاجار و تصوري كه از آينده رضاخان داشت، با عزل قاجارها از صحنه سياسي مخالفتي نداشت، اما دكتر مصدق به دلايل مختلف، از جمله اينكه خودش از خانواده قاجار بود، با عزل احمد شاه قاجار موافق نبود و شايد بتوان اين اختلاف را در بدو تحولات تاريخ معاصر، يكي از مصاديق تفاوت اين دو شخصيت سياسي در نظر گرفت، اما از همه اينها كه بگذريم، دكتر مصدق بعدها با وسايطي با آيت‌الله كاشاني مرتبط شد.
 
منطق آيت‌الله در تعاملات سياسي
 
آيت‌الله كاشاني درمبارزاتي كه پس از شهريور20 آغاز كرد، همواره در پي سربازگيري براي اين نهضت بود و چندان به برخي نقاط ضعف افراد، بهايي نمي‌داد. خيلي‌ها نقاط ضعفي داشتند و جزو ابواب جمعي آيت‌الله كاشاني هم به شمار مي‌رفتند، اما ايشان چندان به اين ضعف‌ها توجهي نمي‌كرد و جنبه‌هاي مثبت و ظرفيت‌هاي آنها و استفاده‌اي را كه مي‌شد از آنها براي پيشبرد نهضت كرد در نظر مي‌گرفت. آيت‌الله كاشاني خيلي‌ از اين اطرافيان را بسيار بيشتر از كساني كه گاه نزد ايشان شكايت مي‌بردند، مي‌شناخت و وقتي گله مي‌كردند كه مثلاً فردي كه دردستگاه شماست، از لحاظ اجتماعي و اخلاقي آدم چندان سالمي نيست، پاسخ مي‌داد: «شما قرار نيست برويد و پشت سر او نماز بخوانيد! فعلاً بضاعت ما همين‌ها هستند، رجل سياسي- مذهبي قوي نداريم و مجبوريم كار را با همين افراد پيش ببريم تا به نتيجه مطلوب برسيم.» بنابراين رويكرد ايشان نسبت به اطرافيان، مبتني بر چنين تفكري بود و با همين تفكر هم به‌راحتي با دكتر مصدق بر سر آرماني مشترك به تفاهم رسيد و در پي مبارزاتي كه در مجلس پانزدهم متعاقب استيضاح محمد ساعد و هنرمندي‌اي كه نمايندگان اقليت در به تعويق انداختن تصويب قرارداد نفتي نشان دادند، همكاري خود را با او آغاز كرد. آيت‌الله كاشاني در سال 1327 در پي ترور شاه، به قلعه فلك الافلاك و سپس بيروت تبعيد شد و در غياب ايشان، براي اينكه برايشان مصونيت سياسي و امكان بازگشت ايجاد شود، جمعي از علاقه‌مندان و مردم، ايشان را براي نمايندگي مجلس كانديدا كردند. در دور اول انتخابات تقلب صورت گرفت و انتخابات ابطال شد. در دور دوم، ايشان به عنوان يكي از نمايندگان تهران انتخاب شد و طي استقبال كم‌نظيري به تهران برگشت. گفته مي‌شود با توجه به جمعيت آن روز تهران، قبل از استقبال از حضرت امام در12 بهمن 57، تهران هرگز چنين استقبال باشكوهي را به خود نديده بود.
 
درخواست اختيارات، آغاز چالش‌ها
 
اما چالش‌هاي مرحوم آيت‌الله كاشاني با دكتر مصدق، چند موضوع مهم بود كه متأسفانه تمام اينها به‌رغم اينكه از منظر خيرخواهي و دوام نهضت ملي صورت گرفت، به اشتباه يا به عمد به عنوان مخالفت با فرآيند نهضت ملي قلمداد شد! يكي از آنها موضوع «اختيارات» بود. مرحوم آيت‌الله كاشاني به‌شدت وفادار به انديشه «مشروطيت» بود. ايشان شاگرد و مشاور مبرز مرحوم آخوند خراساني بود و بارها گفته بود بسياري از نامه‌هايي را كه علما در دوران مشروطه براي آخوند مي‌فرستادند، مطالعه كرده بود و بسياري از پاسخ‌هاي آخوند را تقرير مي‌كرده است. ايشان به‌نوعي مشروطيت را متعلق به خود و تبارفكري‌اش تلقي مي‌كرد. از سوي ديگر قرابت و نزديكي‌اي هم با مرحوم آيت‌الله آميرزا حسين آميرزا خليل ِ تهراني داشت كه ايشان هم از فقهايي بود كه فتواي ضرورت مشروطه را صادر كرد. فرزند كوچك آميرزا حسين، مرحوم آشيخ محمود خليلي، شوهر‌خواهر ايشان بود و پسر ايشان آقاي پروفسوراحمد خليلي است كه در حال حاضر در فرانسه به سرمي‌برد و سال‌ها در دانشگاه سوربن(پاريس هفت)كرسي استادي در جامعه‌شناسي سياسي داشت.
 غرض اينكه ايشان با پايه‌گذاران مشروطيت در نجف روابط بسيار صميمانه‌اي داشت و وفاداري به اين پديده، يكي از اركان تفكر ايشان بود. ايشان معتقد بود مجلس وكيل است، اما حق توكيل، يعني اينكه اختيارات خود را به دولت واگذار كند ندارد و به هيچ‌وجه زير بار چنين خواسته‌اي نمي‌رفت. دكتر مصدق قبل از 30 تير سال 1331 هم، پي‌جوي اختيارات شش ماهه بود. آيت‌الله كاشاني در مجامع خصوصي با اين امر مخالفت مي‌كرد، اما در فضاي سنگين اجتماعي كه بعد از 30 تير پيش آمد، نظر خود را علني نساخت. مي‌گفت اين شش ماه را تحمل مي‌كنيم تا مشكلاتي كه هست، رفع شود، ولي وقتي دكتر مصدق درخواست اختيارات يك ساله را كرد، ديگر آيت‌الله كاشاني نتوانست تحمل كند و صراحتاً مخالفت كرد و يكي از سنگ بناهاي اختلاف اين دو گذاشته شد.


  لايحه امنيت اجتماعي، علت ديگري براي اختلاف

 
يكي ديگر از عوامل اختلاف اين دو، لايحه امنيت اجتماعي بود كه درنوع خود، پديده عجيبي به شمار مي‌رفت. بعدها وقتي زاهدي روي كار آمد، آن لايحه امنيت اجتماعي را با تعديل‌هايي و با زدن صدر و ذيل آن، به مثابه پايه تشكيل ساواك قرار داد! در لايحه امنيت اجتماعي اگر سه نفر سر كوچه‌اي مي‌ايستادند و در باره مسائل سياسي حرف مي‌زدند، دستگاه انتظامي اجازه داشت آنها را دستگير كند. كار به جايي رسيد كه برخي آن را به ياساي چنگيز تشبيه مي‌كردند!

آيت‌الله كاشاني نمي‌توانست چنين چيزي را بپذيرد، چون حقيقتاً معتقد به آزادي‌هاي سياسي بود و اين امر را هم در ادوار مختلف زندگي سياسي خود نشان داده بود. از سوي ديگر، مخالفت با دكتر مصدق هم براي او دشواري‌هاي خاص خود را داشت. ايشان در شرايط خطير، همه و به ويژه متدينين را به حمايت از او تشويق كرده بود. مثلاً متدينين، از جمله بازاري‌هايي كه آيت‌الله كاشاني آنان را به مشاركت در نهضت ملي تشويق كرده بود نمي‌پذيرفتند نخست‌وزير مملكت دست ثريا را ببوسد، ولي وقتي عكسش را آوردند و به آيت‌الله كاشاني نشان دادند، ايشان گفت:‌«‌به هر حال اين يك رسم و سنت دراين ديدارها‌ست، سخت نگيريد و بگذاريد دولت كار اساسي خود را كه خلع يد از انگليس است انجام بدهد» يا مثلاً وقتي قانون منع استعمال مسكرات تصويب شد، از آنجا كه دكتر مصدق مي‌گفت مسكرات يكي از منابع درآمد دولت است. . . شش ماه وقت خواست و آيت‌الله كاشاني اين درخواست را پذيرفت و خيلي هم مايه حرف و حديث بين متدينين، مخصوصاً فدائيان اسلام شد كه آقا شش ماه مشروب را حلال كرده است! طعنه‌ها و تعبيرات اينچنيني هم در مورد همراهي‌هاي آيت‌الله كاشاني با دكتر مصدق وجود داشت، ولي ايشان با استفاده از ولايت شرعي و حق و اجازه‌اي كه يك مجتهد دارد تا حد امكان به دولت كمك كرد، اما بعد از مدتي، ديگر بعضي از رفتارهاي دكتر مصدق براي ايشان غير قابل تحمل شد، از جمله قضيه اختيارات و لايحه امنيت اجتماعي و از همه بدتر انحلال مجلس، آن هم مجلسي كه خود دكتر مصدق درست كرده بود!

 
انحلال مجلس هفدهم، اوج اختلاف
 
 دكتر مصدق تصور مي‌كرد مجلس هفدهم در‌صدد خلع اوست، در صورتي كه غلط بودن اين تصور بعدها روشن شد، چون وقتي دكتر مصدق از نمايندگان همان مجلس خواست كه استعفا كنند، اكثر نمايندگان استعفا كردند! اين كاملاً نشان مي‌داد تصور دكتر مصدق از اينكه نمايندگان به استيضاح زهري رأي خواهند داد و او را سرنگون خواهند كرد، غلط بوده است.

علاوه بر همه اينها، دراين دوره يك جنگ رواني شديد هم عليه كاشاني رقم خورد، به اين شكل كه روزنامه‌هاي جبهه ملي و حزب توده، بي‌محابا به ترور شخصيت او پرداختند. هنوز هم پس از 60 سال، كه كاريكاتورهاي اين جرايد را مرور مي‌كنيم، بعضي از آنها را واقعاً وقيحانه مي‌بينيم. در هيچ‌يك از برهه‌هاي تاريخ معاصر، حتي در دوره مشروطه هم كه دعواي مشروعه‌خواه- مشروعه خواه بالا گرفت، تا اين حد به يك مجتهد و عالم ديني توهين نشده بود. اگر كاريكاتورهايي را كه راجع به اين موضوع منتشر شد، مرور كنيد در‌مي‌يابيد كه همين امروز براي روشنگري تاريخي هم كسي جرئت نمي‌كند آنها را منتشر كند! جالب اينجاست كه بسياري از كساني كه سياهي لشكر اين جنگ بودند، بعد از 30 تير با وساطت آيت‌الله كاشاني از زندان آزاد شدند، مخصوصاً توده‌اي‌ها كه داستان جالبي دارند. گروه اول افسران توده‌اي كه اعدام شدند، خانواده‌هاي گروه دوم دست به دامان آيت‌الله كاشاني شدند و با وساطت ايشان شاه آنها را آزاد كرد. بسياري از آنها بعدها برگشتند و به آيت‌الله كاشاني گفتند ما آزادشده شما هستيم! در حالي كه بعضي از آنها، قبلاً از سياهي لشكرهاي ترور شخصيت آيت‌الله بودند.
در مجموع و با در نظر گرفتن نكاتي كه عرض كردم، آيت‌الله كاشاني در آستانه انحلال مجلس و پس از آن، به اين نتيجه رسيده بود كه بار كج به منزل نمي‌رسد و اگر اين روند ادامه يابد، دولت مصدق حتماً سقوط خواهد كرد. در اين دوره، بين اطرافيان دكتر مصدق، هيچ‌كس جز دكتر فاطمي، به شكل بي‌چون و چرا به او وفادار نمانده بود، هر چند چهره‌هايي مانند دكتر سنجابي، دكتر صديقي و دكتر شايگان همچنان به لحاظ اصولي و عاطفي به مصدق نزديك بودند، ولي همه اينها به رفتارهاي سياسي او انتقادات جدي داشتند و در خاطراتشان اين انتقادها را مطرح كردند. در «اميدها و نااميدي‌ها» خاطرات دكتر سنجابي آمده است: به دكتر مصدق گفتم شما وقتي مجلس را منحل مي‌كنيد، راه قانوني شسته رفته‌اي را جلوي پاي شاه مي‌گذاريد كه شما را عزل كند! دكتر مصدق درجواب گفت:شما چرس كشيده‌ايد كه اينطور صحبت مي‌كنيد؟!. . . چنين برخوردهايي مي‌كرد و عمده اطرافيانش از او دلخوري‌هايي داشتند. تنها كسي كه در آستانه 28 مرداد به صورت بي‌چون و چرا از دكتر مصدق حمايت كرد، شخص دكتر فاطمي بود.

 
آيت‌الله كاشاني و رويداد 28 مرداد
 
به هرحال وقتي چنين نارضايتي‌ها و سؤالات متعدد و گسترده‌اي در باره رفتارهاي دكتر مصدق در ذهن اطرافيان او پيش آمد، طبيعي است كه بدبيني‌هاي آيت‌الله كاشاني به دكتر مصدق- كه از مدت‌ها قبل منتقد او شده بود- تشديد شد، اما اينكه بخواهيم از اين فرآيند، اينگونه نتيجه بگيريم كه آيت‌الله كاشاني جزو ابواب جمعي كودتاي 28 مرداد بوده، واقعاً ناروا ويكي از دروغ پردازي‌هاي تاريخي است. حالا نامه 27 مرداد آيت‌الله كاشاني به دكتر مصدق بماند- كه بحث در باره آن طولاني است- ولي كافي است به همين داستان نظري داشته باشيم كه در روز 28 مرداد، آيت‌الله هنگامي كه متوجه شد فرزندش مصطفي سر خود به راديو رفته و صحبت كرده است طبق گفته مرحوم حسن گرامي - كه خود اين را برايم نقل كردند ـ به ايشان مي‌گويد:‌«‌ماشين را بردار و برو و هر طور شده است او را بردار و به منزل بياور!» وقتي مصطفي به منزل آمد، به‌شدت مورد عتاب آيت‌الله كاشاني قرار گرفت كه: «تو چرا رفتي و در راديو حرف زدي؟ حالا مردم تصور خواهند كرد ما در اين موضوع دخالت داريم! حمايت خود را از مصدق قطع كرديم تا مردم عملاً نتيجه عملكرد او را ببينند، اما جزو ابواب جمعي اين حركت هم نيستيم.» البته فرزندان ايشان هم گاهي از ايشان حرف‌شنوي نداشتند و داستان‌هاي زيادي در اين باره هست و مصطفي هم در اين مورد، خودسرانه عمل كرده بود!
 
داوري‌هاي كاشاني درباره مصدق پس از 28 مرداد
 
داوري‌هايي هم كه آيت‌الله بعد از كودتاي 28 مرداد داشت، نشان مي‌داد كه ايشان نسبت به دوره اول نخست‌وزيري دكتر مصدق، نگاه مثبتي دارد، كما اينكه بعدها در جلسه‌اي گفت:‌«‌هيچ دولتي به اندازه دولت دكتر مصدق به اين ملت خدمت نكرده است، اما متأسفانه در دور دوم نخست‌وزيري ايشان نتيجه همه خدمات و زحمات خود را به باد داد!» اين سخن واقعاً از انصاف در داوري نشئت مي‌گيرد. درآن دوره، ايشان تمام تلاش خود را كرد كه بسياري، از جمله دكتر فاطمي را از اعدام نجات دهد. گرچه نقل قولي هم هست كه خود شاه هم چندان مايل به اعدام دكتر فاطمي نبود، ولي قدرت‌هاي خارجي پشت ماجرا بودند.

از همپيمانان سياسي آيت‌الله هم بعد از 28 مرداد و دستگيري دكتر مصدق واكنش‌هاي جالبي مي‌بينيم. در آن زمان، حسين مكي رئيس كميسيون عرايض مجلس بود. وي بعد از 28 مرداد بلافاصله نامه‌اي به شاه مي‌نويسد وخواستار حفظ امنيت دكتر مصدق مي‌شود. پس از دستگيري دكتر مصدق و در شبانگاه 28 مرداد هم نامه‌اي به زاهدي مي‌نويسد. در بخشي از اين نامه آمده است:‌«خواستم تذكار بدهم كه بنا بر اطلاع واصله، جناب آقاي دكتر مصدق را زنداني كرده‌اند و اين جريان برخلاف مقررات قانون اساسي و قانون محاكمه وزراست...»آنها معتقد بودند قوه قضائيه حق ندارد در اين موضوع دخالت كند و مجلس بايد در باره مصدق تصميم بگيرد، در آن شرايط زدن اين حرف شجاعت مي‌خواست. او در ادامه نامه خود به تفكيك دو دوره زمامداري مصدق پرداخته و مي‌نويسد:‌«دوران زمامداري ايشان مشتمل و متضمن دو دوره و دو قسمت است. آن قسمت كه منطبق با جريان نهضت ملي ايران و آمال و منويات ملت ايران از قبيل ملي كردن نفت، خلع يد، مسافرت به لاهه، جريان محاكمه در ديوان دادگستري بين‌المللي، مراجعه و مسافرت به سازمان ملل بود، تماماً مورد تأييد، تصويب و علاقه ملت ايران بوده است و خواهد بود و اين جريانات در پيشگاه ملت ايران مطلقاً غير قابل انتقاد است و هنوز هم نهضت مقدس ايران پيرو اين نيت و مقصد است.»
دراين باره يك سند ديگر هم وجود دارد. وقتي جريان تجديد رابطه با انگلستان پيش آمد، مرحوم آيت‌الله كاشاني و حزب زحمتكشان مخالفت كردند. دكتر بقايي اعلاميه‌اي هم در مخالفت با اين جريان داد. زاهدي به خاطر اينكه مخالفان را مجاب كند، جلسه‌اي برگزار كرد. از حزب زحمتكشان هم بقايي و زهري را دعوت كرد. در آنجا بين اين دو نفر و زاهدي دعوايي مي‌شود كه چرا مطلقاً به دوره زمامداري و وجهه دكتر مصدق حمله مي‌كنيد؟ اين جلسه را درست پوشش خبري ندادند و بعدها خود حزب زحمتكشان مذاكرات آن جلسه را در جزوه‌اي منتشر كرد. در اين جزوه آمده است: «... رهبري صحيح جبهه ملي قبل از زمامداري و بعد از آن، موفقيت در شوراي امنيت و دادگاه لاهه و خدمات ديگري كه همين قطع روابط كه مي‌خواهيد از بين ببريد، يكي از آنها بود. دكتر مصدق در دوران اوليه زمامداري خود به اين موارد خدمت كرد و بعد منحرف شد.»
او در ادامه گفت:‌«آيا تصور نمي‌كنيد با محدود كردن اين دو دوره حكومت مصدق و با فراموش كردن خدمات او، اينطور وانمود مي‌شود كه مي‌خواهيد نهضت ملت ايران را محاكمه كنيد؟»
كساني كه دارم اين حرف‌ها را از آنها نقل مي‌كنم، در دور دوم حكومت دكتر مصدق مورد شديدترين حملات او قرار گرفتند و نسبت‌هاي ناروايي به آنان زده شد و بعضي از آنها تا پاي سلب مصونيت، دستگيري و حتي اعدام هم پيش رفتند، اما بعد از آن به دليل اينكه از قدري انصاف برخوردار بودند، حاضر نشدند دكتر مصدق را مطلقاً تخطئه كنند.
به گفته‌هاي اين دو نفر، از اين نظر تكيه كردم كه آنها جزو همپيمانان سياسي آيت‌الله كاشاني محسوب مي‌شدند. باز هم نمي‌خواهيم بين مكي و بقايي با آيت‌الله كاشاني اين هماني كنيم. همه اينها در ظرف زماني خودشان و به شكل مستقل قابل نقد و بررسي هستند. نتيجه‌اي كه مي‌خواهم از اين گفتار بگيرم اين است كه جرياني كه آيت‌الله كاشاني و اطرافيانش آن را نمايندگي مي‌كردند، به‌رغم اينكه از دكتر مصدق بسيار ضربه خوردند، به هيچ‌وجه حاضر نشدند نسبت‌هاي نادرست به او بدهند و حتي نمي‌توانستند نسبت‌هاي نادرست نسبت به او را تحمل كنند، اما در عين حال هم حاضر نبودند دكتر مصدق مساوي با نهضت ملي ايران و مخالفت با او، مخالفت با نهضت ملي ايران قلمداد شود. اين رويكرد ريشه در انديشه‌اي ناصواب در تاريخ‌نگاري نهضت دارد كه متأسفانه از طرف وابستگان به جبهه ملي همچنان ادامه پيدا كرده و با كمال تأسف در حال حاضر، بي‌بي‌سي متولي اين مسئله شده است! چند سال پيش در رفراندومي بين زرتشت، مسيح و دكتر مصدق! ايشان از همه پيشي گرفت و بيشترين رأي را از آن خود كرد. واقعاً مايه تأسف است بي‌بي‌سي بعد از اين همه سال و با سابقه بسيار بدي كه در دوران نهضت و كودتا دارد، اينچنين، اين رويكرد انحرافي تاريخي را تقويت مي‌كند. 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار