جواد محرمي
چرا سينماي انقلاب اسلامي مانيفست ندارد، اين موضوعي است كه در گفتوگو با مجيد شاهحسيني، نويسنده و پژوهشگر سينمايي به بحث گذاشته شده است. اين استاد دانشگاه معتقد است كه مانيفست هنر انقلاب اسلامي را امام خميني (ره) ترسيم كردهاند. بخش اول اين گفتوگو پيش روي شماست.
گفتوگو را با با اين سؤال آغاز ميكنم، به نظر ميرسد سينماي ايران از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تكليف خودش را با انقلاب مشخص نكرد. به عبارت ديگر با توجه به تحولات چشمگيري كه ما در سينماي پس از انقلاب ميبينيم واقعاً سينما پس از انقلاب متحول شد، اما به نظر ميرسد كه در انقلاب اسلامي به حذف برهنگي و خشونت از سينما اكتفا كرده است. حال با توجه به فرموده حضرت امام كه در سخنراني معروفشان گفتند كه ما با سينما مخالف نيستيم و با فحشا مخالفيم، به نظر ميآيد كه سينما به همين قناعت كرد كه تنها خشونت و برهنگي را حذف كند و با توجه به اين مسئله اين مهم سينماي ايران را به نوعي دچار انفعال كرد. مسئله اصلي اين است كه دليل اينكه سينماي ما از اول انقلاب اسلامي مانيفست و دكترين مشخصي نداشته است چيست؟ به عبارت ديگر آيا فرهنگ ما دكترين مشخصي نداشته يا تنها اين مسئله شامل حال سينما ميشود؟
انقلاب اسلامي ايران قطعاً بر مبناي يك تئوري شكل گرفت و البته امداد خاصه الهي موجب شد كه اين تئوري در اين زمان به نتيجه برسد و بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي ايران، حضرت امام خميني(ره) در آن مقطع زماني بتواند اين نور را به اين كشور منتقل كند يا بازتاب اين نور را به كشور ما بتاباند. حضرت امام سواي اينكه يك عالم ديني بزرگوار بودهاند، درك بسيار عميق و دقيقي از شرايط اجتماعي زمان خود داشتند و طبعاً يك نوبت در خرداد 42 اين تلاش صورت گرفت كه مردم بتوانند به نوعي در مقابل الحاق رژيم گذشته بايستند كه حضرت امام سر سلسله اين حركت فرهنگي بودند و چون نتيجه نداد، خداوند مقدر فرمودند و گويي اين اذن 15 سال بعد صادر شد و حضرت امام در آن سال موفق شدند كه در واقع آينهوار اين نوري را كه به نظر من نوري عرشي است به كشور ما بتابانند. اين را گفتم تا بدانيم كه انقلاب را اصلاً چگونه بايد فهميد، اينكه الان هر كسي ميگويد انقلاب كار ما بود، ما ايده داديم، حزب ما بود و دسته ما بود در حقيقت هيچ يك از اينها نيست. هيچ كس جز امام خميني(ره) نميتوانست انقلاب اسلامي ايران را محقق كند و ايشان هم مأذون به اذن رب بود. ضمن اينكه شرايط مكاني و زماني را ايشان به درستي ميشناختند، اما چنين حركت عظيمي را بياذن نميتوان محقق كرد. بنابراين صاحب اين جريان فكري، رهبر يك انقلاب بزرگ كه براي همه زمينههاي مهم اين انقلاب نيازسنجي كرده بودند و مطالب درخوري داشتند و در سخنرانيهايشان نيز اين مسائل منعكس بود، وقتي كه در پاريس تشريف داشتند؛ منظورم از پاريس دقيقاً همان دهكده نوفللوشاتو است، كساني از ايران رفتند و با ايشان به نوعي بيعت كردند و از سينما نيز افرادي از همان سينماي قبل از انقلاب به محضر ايشان رسيدند و مثلاً با ايشان بيعت و اعلام كردند كه سينماي رژيم پهلوي، سينماي مطلوبي نيست و ما به نمايندگي از آن سينماي جايگزين و آن سينمايي كه شأن ملت ايران است با شما عهد ميبنديم كه در مسير اهداف و مصالح نهضت شما فعاليتهاي سينماييمان را تنظيم كنيم، شايد سينما به نوعي به استقبال امام رفت.
چه كساني از سينماي ايران با امام(ره) بيعت كردند؟
اينكه آن افراد كه بودند را ميتوان در تاريخ سينماي ايران پيدا كرد؛ چراكه نميخواهم از آدم خاصي نام ببرم. روز تشريف فرمايي حضرت امام را كاملاً به ياد دارم؛ چراكه تشريففرمايي ايشان را از نزديك ديدم و از نزديك شاهد سخنراني مشهور ايشان در بهشت زهرا بودم. آنچه ايشان آن روز راجع به سينما فرمودند، صرفاً يك جمله و يك توصيف سلبي بود؛ يعني اينكه سينما چه نبايد باشد.
طبعاً روزي كه رهبر يك انقلاب وارد كشوري ميشود، انقلابي كه هنوز مديريت آن كشور را به دست نگرفته ابتدا بايد بقيالسيف رژيم قبلي را سرنگون كنند و بعد كشور را به مديريت نظام انقلابي دربياورند، به همين دليل بيش از اين نميشود راجع به تكتك پديدههاي اجتماعي در يك روز صحبت كرد. سينماي قبل از انقلاب آنقدر بد بود كه عقلاي همان سينما از آن تبري جستند و به پيشواز حضرت امام رفته و بيعتشان را در فرانسه تقديم كرده بودند و حضرت امام(ره) هم جملهاي فرموده بودند با اين مضمون كه ما با سينما مخالف نيستيم و با فحشا مخالفيم.
البته اين يك تعريف حداقلي از سينما ميتواند باشد.
بله و بسيار تعجب ميكنم كه سالها بعد همين تعريف حداقلي كه نه، اين تعريف سلبي از حداقلي هم كمتر است و كف تعريف سينما ميتوانست اين باشد كه سينما مرتكب چه اموري نشود، در حقيقت سقف تعريف حضرت امام(ره) از سينما تلقي شد و كساني با بدفهمي خود اصرار كردند كه همين تعريف سلبي را به معناي تنها تعريف از سينما بشناسند. كساني همين امروز هم در كشور ما هستند كه تلاش ميكنند با نوستالژي كردن سينماي قبل از انقلاب بگذاريد معادل فارسياش را بگويم، با ايجاد حس دلتنگي نسبت به سينماي قبل از انقلاب، از آن يك رؤيا و اسطوره بسازند و جنبه ملي و فولكلوريك به آن سينماي نجس بدهند و بگويند كه همه چيز آن سينما ستودني و پرستيدني است تا جايي كه امروز ميبينيم كوچكترين نقدي را نسبت به سينماي كثيف قبل از انقلاب برنميتابند.
يعني نسبت به فيلمفارسيهايي با آن شكل؟
مطلق سينماي آن دوره را عرض ميكنم.
يعني داشتيم كسي را كه به اين شكل كه شما ميگوييد از سينماي قبل از انقلاب دفاع كند؟
بله، الان كم نيستند.
مطلق سينماي قبل از انقلاب منظورشان است؟
بله، چون اصلاً نگاهشان نگاه حسي است نه نگاه عقلي. در مورد كوچه ملي چرا شعر ميخوانيم؟ چرا فيلم ميسازيم؟ كوچه ملي كجاست؟ چه فيلمهايي در آن نمايش داده ميشد؟ تالارها، سالنها و نمايشها چگونه بود؟ چرا در مراسم افتتاحيه فيلم فجر از مطلق فيلمفارسي دفاع ميكنيم؟ افرادي ميروند بالا و از اسطورههاي آن سينما نام ميبرند و از جمعيت كف ميگيرند. اصلاً راه دوري نرويم به همين حافظه چند سال اخيرمان رجوع كنيم تا ببينيم نگاه نسبت به سينماي قبل از انقلاب از يك نگاه انتقادي و نگاه قرين نقد، دارد به يك نگاه قرين تحسين تبديل ميشود. به عبارت ديگر به جاي اينكه آن سينما را نقد كنيم، در ستايش آن شعر ميسراييم و از تمام مؤلفههاي آن تكريم و تجليل بلاوجه ميكنيم.
يك نگاهي به رنگيننامههاي سينماييمان بيندازيم. كسي از بازيگران آن سينما ميميرد چه زجمورهاي به راه مياندازند! مهم اين است كه بدانيم انقلاب اسلامي ايران در خصوص سينما نهايت تساهل و تسامح را به كار برد. در همان سالهاي نخستين انقلاب رويكرد، رويكردي در مجموع تأييدي بود، در حالي كه انقلابهاي مهمي كه در قرن بيستم اتفاق افتاد به شيوه ما با سينما برخورد نكردند. در سال 1917 وقتي انقلاب اكتبر روسيه اتفاق ميافتد و نظام بلشويكي در آنجا مستقر ميشود، نه سينما كه همه هنرهاي هفتگانه زير نظر حزب كمونيست تعريف ميشوند. به تعريف آنها هنرمند كسي است كه عضو حزب كمونيست باشد. اگر عضو حزب كمونيست نيستي حق سرودن شعر و چاپ آن را نداري چه رسد به ساخت فيلم. بعد ميآيد سينماي عصر تزار را بر مبناي اصول اوليه تعريف ميكند. اگر باور غلطي به نام ماترياليسم ديالكتيكي در باور بنيانگذاران آن انقلاب وجود دارد، ميگويند اصل ديالكتيكي بايد در منطق تدوين آن سينما لحاظ بشود و از كارگاه لئوكولشوف روسي منطق ديالكتيكي در قالب منطق جديد به وجود ميآيد. سينماگراني مثل سرگئي آيزنشتاين و پودوفكين.
شما ميگوييد كه كشورهاي انقلابي براي سينما مانيفست داشتند؟
بله.
پس اين ايراد را ميتوان به انقلاب اسلامي ايران گرفت كه براي سينما هيچ مانيفست و دكتريني نداشته و در مورد سينما عقب مانده است. در واقع شما الان كشور ما را با يك كشور انقلابي مثل انقلاب اكتبر مقايسه ميکنيد و توضيح ميدهيد كه آنها براي سينما يك مانيفست و دكترين مشخصي داشتند،اما اين اتفاق در مورد انقلاب ما نيفتاد، ميشود اينطور تعبير كرد؟
الكساندر داوژنكو و ژيگاورتوف دقيقاً فيلمسازاني بودند كه بر مبناي تئوري هنر انقلابي با تعريف بلشويكي تربيت شدند و سينمايي را ايجاد كردند كه ما آن سينما را تحسين نميكنيم؛ چراكه شايد خيلي از مؤلفههاي محتوايياش را قبول نداشته باشيم، ولي توسط دنيا اين سينما تحسين ميشود.
كساني هستند در كشور ما كه معتقدند اگر يك انقلاب به عرصه تئوريپردازي در مورد سينما روي بياورد، نتيجه آن چيزي است به نام سينماي ايدئولوژيك و سينماي ايدئولوژيك را آنچنان تحقير ميكنند كه گويي ما از زهر هلاهل صحبت ميكنيم، در حالي كه كساني كه امروز مانيفست داشتن يك انقلاب براي سينما را محكوم ميكنند و معتقدند اگر انقلابي مانيفست هنري سينمايي داشت نتيجه يك سينماي ايدئولوژيك و شعاري و از جنس پروپاگانداست، بسياري از آنها ماترياليستها و كمونيستهاي اول انقلاب هستند. ما كه سوابق آدمها را يادمان نرفته است؛ در واقع تعلقاتي به جريانهاي چپگراي سوسياليستي اول انقلاب داشتند و حالا بعد از سقوط ﺑﻠﺸﻮﻳسم و نظام سوسياليستي خيلي با سينماي ايدئولوژيك و سينماي پروپاگاندا بد شدهاند. باز هم تأكيد ميكنم غايت ما سينماي ايدئولوژيك نيست؛ چراكه ما دين را ايدئولوژي نميدانيم و سطح دين خيلي بالاتر از آن است. دين معارفي آسماني است كه توسط يك پيامبر اولوالعزم به پيروان خود عرضه ميشود.
تعريف انقلاب اسلامي از هنر دقيقاً چيست؟
اين نيست كه آدمها بر سر يك ايدئولوژي جمع شوند، به تفاهم برسند و بخواهند اصول بنياد ايدئولوژيك را بر همه جوانب و شئون اجتماعي از جمله سينما حاكم كنند. ما تعريفمان حتماً از غايت هنر، هنر ايدئولوژيك نيست، هنر ديني است و براي دين هم تعريف داريم، اما جالب است همين حداقل را بعضيها از انقلاب ما دريغ كردند. منظورم از حداقل اين است كه يك انقلاب بعد از اينكه رژيمي را ساقط ميكند و بر كشوري مستقر ميشود، حق دارد كه مانيفست فرهنگي - هنري خود را تعريف كند، يعني معتقدند اين انقلاب نبايد مانيفستي براي هنر داشته باشد. حقيقت اين است كساني هنوز معتقدند كه انقلاب اسلامي ايران مانيفستي براي سينماي خود ندارد و چه خوب كه ندارد، چون دست ما آزاد است و هنر بايد آزاد باشد و مبسوطاليد به هر راهي كه ميخواهند بروند، اما جالب است كساني كه اين حرف را ميزنند، اصلاً در فيلمسازيشان آزاد نيستند چون دقيقاً از مانيفست ليبرال دموكراسي غرب تبعيت ميكنند و به جوايز جشنوارههاي خارجيشان نگاه كنيد. آنها هم دارند طبق يك ره گفت غالب فيلم ميسازند و سفارششان را از بيرون مرزها ميگيرند، اما تظاهر ميكنند كه دارند فارغ از هر تعهدي و صرفاً بر مبناي درك هنري خود فيلمسازي ميكنند.
درك هنري يعني همان حديث نفس؟
بله، سينما اصولاً يك هنر صنعت تجارت رسانه است كه شأن رسانهاي آن از شئون قبلي بسيار مهمتر و گرانتر از آن است كه كسي با آن حديث نفس بكند. سينما به دليل شأن رسانهاي در همه جاي دنيا مورد مداقه و نظارت مديران سياسي آن جامعه است. البته در برخي مواقع اين نظارت غيرمحسوس است و اين توهم ايجاد ميشود كه شايد سينما در بعضي كشورهاي دنيا كاملاً آزاد است كه اصلاً اينطور نيست. سينما رسانهاي است كه در هيچ كجاي دنيا اينگونه كه كاملاً همه مقدورات و مقدراتش را به خودش واگذار كند، نيست. حال سؤال اينجاست كه چرا در كشور ما اين اتفاق افتاده است؟ چرا به قول شما انسانهاي دغدغهمند نيامدند و براي سينما مانيفست تعريف نكردند؟
اصلاً به چه ميگوييم مانيفست؟ اگر دستورالعملي كلي مبتني بر اصول ارزشي يك انقلاب است، اين سؤال پيش ميآيد كه سينماي ما چنين مانيفستي دارد؟ بله، سينماي ما چنين مانيفستي دارد، ولي شايد كساني در مورد اين مانيفست تجاهل ميكنند؛ يعني خود را به ندانستن ميزنند، اتفاقاً اين مانيفست توسط خود امام راحل بيان شده است. در آخرين جلد كتاب شريف صحيفه نور در پاييز سال 1367 چند ماه مانده به پايان عمر با بركت امام خميني (ره) به يك مانيفست بلندبالا ميرسيم؛ منشور هنرمندان. بلندبالا به معني مرتبه اين مرامنامه است، والا طول زيادي ندارد.
آنجا حضرت امام در منشور هنرمندان وظيفه هنر انقلاب اسلامي ايران يا به شيوه دقيقتر بخواهم بگويم شأن هنر انقلاب اسلامي و وظيفه هنرمندان انقلاب اسلامي را به درستي توصيف كردند؛ سقف اينجاست. آن چيزي كه در روز ورودشان به بهشت زهرا بيان ميكنند كف اين ساختمان است؛ اينكه سينما چه نبايد باشد، سقف بلندي است كه در منشور هنرمندان توصيف ميشود.
يعني با فاصله 10 سال اين اتفاق ميافتد؟
بله، البته يادمان باشد كه قبل از اين هم ما مقام معظم رهبري را در جايگاه رياست جمهوري داريم؛ بسياري از صحبتهاي ارزشمند اين بزرگوار در همان دوره رياست جمهوريشان خطاب به هنرمندان بيان شده است. اينطور نبوده كه همه سكوت كنند تا 10 سال بعد، اما يادمان باشد كه انقلاب اسلامي ايران هم در 10 سال نخست گرفتاري كم نداشت يعني آنقدر دغدغه در مسير انقلاب قرار داده بودند كه انقلابي كه براي بودن يا نبودن بايد ميجنگيد قاعدتاً ديگر مجال اين را نداشت كه در همه شئون رسانهاي، هنري و فرهنگي تعريف مانيفست كند.
حضرت امام(ره) يك نوبت در زمينه انقلاب فرهنگي چنين تذكري دادهاند، چند نوبت در سخنرانيهاي آن ايام اما مانيفست به نظر من منشور هنرمندان است؛ يعني تذكرات هنري و هدايتهاي فرهنگي بوده است و هم توسط ايشان و هم توسط مقام معظم رهبري اين كار اتفاق افتاده است. در آن دوره كه ايشان متصدي امر رياست جمهوري بودند و هم ساير دلسوزان فرهنگي. بسياري از شهداي فرهنگي ما که در همان دهه اول به شهادت ميرسند و علي قدر مراتبهم در دورهاي كه حيات پر بركتشان در جريان بود، مطالبي را دارند.
اما يادمان باشد كه ما به دو دليل از تعريف مانيفست در واقع طي اين دهه محروم ماندهايم، تا آنجا كه به بزرگان نظام برميگردد و دغدغههاي فراوان يك نظام است، فتنه دشمنان خارجي، هشت سال دفاع مقدسي كه هشت سال از اين 10 سال به دفاع مقدس گذشته است، بسياري از ما آن روزها درگير جبهه و جنگ بوديم و مجال اين را نداشتيم كه بياييم، ببينيم كه حالا اين سينماي ما چقدر با تعاريف انقلاب اسلامي ايران دارد جلو ميرود.
يعني دغدغهمندان فرهنگي ما هم درگير جنگ بودند؟
بله، من اولين جشنواره فيلم فجري كه توانستم بيايم فيلم ببينم و ديدم سينما به چه بيراههاي رفته سال 67 بود. وقتي همه ما از دوكوهه برگشتيم، بعد از اين دغدغه هشت ساله اولين سالي بود كه من موفق شدم بروم در جشنواره فيلم فجر بنشينم و فيلم ببينم؛ سالي بود كه مخملباف «عروسي خوبان» را ساخته بود.
و شبهاي زاينده رود.
بله، كاملاً معلوم بود كه اين دو فيلم محصول سال 67 است، البته فيلمهاي ديگري داشت كه قبلاً توقيف شده بود، اما اين دو فيلم در جشنواره حضور داشت.
شهيدآويني هم فكر ميكنم جزو هيئت داوران آن سال بودند؟
در سال 67 ايشان نبودند. شهيدآويني احتمالاً سال 70 يا 71 باشند. سال 67 تيم ديگري بودند و شهيد آويني آن سال داور نبودند. به هر حال يادم هست كه ما آن سال تازه متوجه شديم كه ما به وزارت ارشاد، به مديران فرهنگي سينمايي وقت اعتماد كرده بوديم. چون اعتماد كرده بوديم، چارهاي جز اين اعتماد نداشتيم. كشور داشت ميجنگيد و كساني بايد در جبهه ميايستادند و از حيثيت و وجود يك كشور و حيات يك انقلاب دفاع ميكردند؛ بنابراين ما چارهاي جز اين نداشتيم كه تصور كنيم كساني هستند كه در جبهه فرهنگي دارند اين كار را انجام ميدهند.
به وزير ارشاد وقت اعتماد شده بود همينطور به معاونت سينمايي ايشان و تيمشان، اما محصولي كه در سال 67 ديديم، محصولي نبود كه با مانيفست انقلاب اسلامي ايران كه همان سال 67 بيان شد، همخواني داشته باشد. اينگونه است كه شهيد بزرگوار آويني از بهار 68 ماهنامه سوره را منتشر ميكند و به قول خودش در مقدمه در لبيك ديرهنگام به امام راحل كه آن موقع هنوز چند ماهي از حيات با بركتشان باقي است، ميگويد كه اماما ما را ببخش كه اينقدر دير به دعوت تو لبيك گفتهايم، آويني تقصيري نداشت. تا روز آخر جنگ آويني و امثال او درگير جنگ بودند.
در واقع شايد مدلي از طلب استغفار بود براي مديراني كه تا آن لحظه كوتاهي كرده بودند و حالا آويني آمده بود در جبهه جديدي كه خيلي زود تعريفش كرده بود كه نتیجهاش ميشود ماهنامه سوره. طي چهار يا حداكثر پنج سالي كه اين ماهنامه در جريان بود، شايد تنها تريبون جدي فرهنگي ما بود كه معطوف به هنر انقلاب اسلامي ايران را به نحو اعم و سينماي انقلاب اسلامي ايران به نحو اخص مطالبه ميكرد، امور را رصد ميكرد و ديگران را به نقد ميكشيد.
يعني ما جز شهيدآويني كسي را نداشتيم كه در اينباره دل بسوزاند.
خب سينما چه؟ خود سينما هم از خود ارادهاي دارد، افرادي در آن مشغول هستند و اين شاغلان امور سينمايي چرا كاري نكردهاند؟ قاعدتاً از خودشان بايد سؤال شود؛ اولاً از ميزان حضور مؤثر سينماي ايران يا بهتر بگويم سينماگران ايراني در آن سالها در جبهه و فرايند عظيمي به نام دفاع مقدس اميدوارم نپرسيد! چون پاسخ بسيار نااميدكننده و ضعيف است. بنده به عنوان مدرس تاريخ سينما وقتي به مقاطع جنگهاي بزرگ ميرسم و حضور جدي سينماگران و مشاهير سينماي كشورهاي ديگر را در يونيفرم جنگ ميبينم و اينكه چه اهتمامي ميكردند كه در جبههها حاضر باشند تا از نزديك مهمترين مسئله آن روز كشورشان را رصد كنند و سربازان فرهنگي يونيفرمپوش كشور باشند، اين سابقه را وقتي با دوران هشت ساله دفاع مقدس خودمان مقايسه ميكنم و از ميزان حضور فرهنگي سينماگران ايراني در جبهههاي نبرد – ميگويم حضور فرهنگي نميگويم حضور نظامي – نتيجه نااميدكننده است، ممكن است بگوييد ما الان بازيگري را ميشناسيم كه جانباز شيميايي است يا كارگرداني را ميشناسيم كه سپاهي بوده، اشتباه نكنيد اينها آن موقع سينماگر نبودند، رزمنده بودند، دارم از كارنامه سينماي ايران سؤال ميكنم، بگويند ميزان حضور مشاهير سينمايي ما در آن سالها اعم از تهيهكننده، كارگردان و بازيگران در جبههها چقدر بوده است؟ هشت سال بود دفاع مقدس ما.
اين آمار در سينماي غرب به چه شكلي است؟
در جنگ جهاني اول از سال 1914 تا 1918 شما حضور فعال فيلمسازان مشهور دنياي آن روز را در جبههها ميبينيد. حضور آقاي چارلي چاپلين و فيلم معروف دوشفنگش كه به سفارش ارتش براي جنگ ميسازد و در واقع مدلي از طنز جبهه را ابداع ميكند كه سختيهاي جنگ كه مهمترين مشخصه جنگ جهاني اول است براي سربازاني كه در معرض اين سختيها هستند، قدري تحملپذير بشود.
در تاريخ سينما ميبينيم و تصويرش وجود دارد كه آقاي چارلي چاپلين در واقع به سفارش ارتش قراردادي را امضا ميكند كه فيلم دوشفنگ را بسازد. آقاي ديويد وارك گريفيث، غول فيلمسازي آن روز امريكا يونيفرم ميپوشد، از امريكا به اروپا ميرود و در جبهه نبرد شخصاً شركت ميكند. فيلم او وجود دارد، فيلمي است به نام The hearts of the world قلبهاي جهان كه محصول 1918 است. سال آخر جنگ كه امريكا وارد جنگ جهاني اول ميشود، در تيتراژ اين فيلم آقاي گريفيث يونيفرمپوش را ميبينيم كه با دوربين دارد از عمليات سربازها فيلم تهيه ميكند و بعد با آقاي لويد جرج انگليسي، نخستوزير وقت ملاقاتي دارد و در مقابل خانه شماره 10 داونينگ استريت لندن با او دست ميدهد و نخستوزير شخصاً از او تشكر ميكند كه اين راه طولاني را آمده و در جبهه اروپا شركت كرده است و بعد هم برميگردد و فيلم قلبهاي جهان را در آن سال ميسازد.
بسياري از مشاهير سينمايي در دو جنگ جهاني يونيفرم نظامي پوشيدند و در جبهه شركت كردند؛ بعضيها در قالب سرباز و برخي ديگر در قالب مشاهير فرهنگي پشت جبهه. فيلمبردار يا تبليغات جنگ، مشاهير زيادند حتي افرادي كشته شدند، از معاريف سينماي اروپا و امريكا كساني در جبهه كشته شدند.
احتمالاً كساني كه اين مصاحبه را دنبال ميكنند اسم آقاي لسلي هوارد و خانم كارول لومبارد را شنيده باشند. لسلي هوارد در فيلم بربادرفته بازي كرده و لومبارد هم در خيلي از فيلمهاي آن روز هاليوود حضور داشته و همسر كلارك گيبل مشهور است. هر دو در جريان جنگ دوم جهاني كشته ميشوند، در حال انجام عمليات نظامي.
افرادي هم در جريان جنگ مجروح شدند، جراحتهايي جدي ديدند و تا آخر عمر اين جراحتها با آنها بود. آقاي جان فورد براي چه كسي ناشناخته است؟ در جريان روند فيلمهاي جنگي مجروح ميشود، چشم و دستش به شدت آسيب ميبيند.
در جنگ جهاني اول آقاي فريتس لانگ كه
آلماني - اتريشيتبار در واقع متعلق به امپراتوري بروس است، افسري است كه مجروح ميشود و چشمش آسيب جدي ميبيند و تا آخر عمر آثار اين جراحت را در چهرهاش دارد. در جنگ جهاني دوم بسياري از بازيگران مشهور آسيبهاي جدي ميبينند.
يعني جنگ با كسي شوخي ندارد. وقتي جنگي درميگيرد افرادي كه از شرايط صلح بهرهمندند، مشاهيرند، معاريف آن جامعهاند، محل رجوع مردم هستند، جلوي دوربين يونيفرم به تن ميكنند، به جبهه ميروند و در عمليات داوطلبانه درگير جنگ ميشوند. اين اتفاق در كره ماه نميافتد، در همين كره زميني كه سينماي اروپا و امريكايش در واقع آنقدر مهم است كه افق فكري برخي محسوب ميشود، ميافتد. ميدانيد كه براي سينماگران كشورمان، قبله آمال خيليها اروپا و امريكاست.
سينماگران اروپايي و امريكايي در قبال دو جنگ جهاني حتي اگر ظاهراً به كشورشان ارتباط مستقيمي هم پيدا نميكرد، متعهد و مسئول بودند. كافي است به رزومه كاري اين سينماگران رجوع كنيم و بيوگرافيشان را در ويكيپديا بخوانيم، اسم مشاهير را بزنيم و آنهايي كه جنگ جهاني را درك كردند. حتي زنان بازيگر مجبور بودند يونيفرم نظامي پوشند و به پشت جبهه بروند و بعضاً در خود جبههها حضوري داشته باشند براي عمليات تبليغات جنگ. ما از يك امر عجيب صحبت نميكنيم در حالي كه در دو جنگ كره و ويتنام همين اتفاق افتاده است. خب ظاهراً انقلاب اسلامي ايران خيلي بزرگوار بوده كه از مشاهير سينمايي خود در دوره هشت ساله دفاع مقدس چنين توقعي نداشته است، اما طبعاً اين توقع را هم نداشته كه اين مشاهير بعد از پايان دوران هشت ساله دفاع مقدس، اساس و ارزشهاي دفاع مقدس را زير سؤال ببرند.
و فيلم ضد جنگ بسازند و حالا به نوعي بگوييم تئوري انقلاب اسلامي ايران را به چالش بكشند و زير سؤال ببرند. حقيقت اين است كه ما در يك مقطع حساس تاريخي ميبينيم سينما هست، فيلم ميسازد، حتي فيلم تبليغي براي جنگ ميسازد، اما اين فيلمها هيچ نسبتي با جبهه ندارد. اگر فيلم مربوطي ميبينيم احياناً توسط كسي است كه از جبهه آمده و كارش تبليغات جنگ است. حالا ميگويد يك فيلم هم مثلاً براي تلويزيون بسازيم.
از نزديك اين ماجرا را لمس كرده است؟
بله، مثلاً ابراهيم حاتميكيا و فيلمي به نام هويت يا رسول ملاقليپور و فيلمي به نام پرواز در شب، اما اين كارها اينقدر در دوره هشت ساله دفاع مقدس كميابند كه ميتوانيم از واژه النادر كالمعدوم براي توصيف اين قبيل آثار استفاده كنيم، چرا اينگونه است؟ چون سينماي آن روز ايران دغدغهاي در قبال دفاع مقدس نداشت و ندارد، رزمندگاني كه از جبهههاي جنگ میآمدند و درگير تبليغات جنگ بودند، دوربين به دست گرفتند و سپاهيان فيلمساز شدند و آثار ارزشمندي اگر داريم از اين افراد داريم.