يك خبرگزاري خبري انتشار داده از اين قرار که «100 مسئول کشور دو تابعيتي و داراي گرينکارت هستند» و حاجي دليگاني، عضو هيئت تحقيق و تفحص گفته در وزارت امور خارجه هيچ نظارتي براي شناسايي افراد دو تابعيتي وجود ندارد. اطلاعاتي در مورد ورود و خروج افراد در وزارتخانه وجود ندارد. در سفرهاي خارجي مسئولان نيز وزارت امور خارجه اغلب بياطلاع است و وزارت کشور نيز در شناسايي افراد دو تابعيتي موفق نبوده است.»
شنيدم اخيراً فردي که در مديريت اکتشاف وزارت نفت حدود 30 سال خدمت کرده و زمان بازنشستگياش فرا رسيده بود، پاداش بازنشستگي را در نهايت سخاوت شخصاً به خود تقديم کرد و با يک اختلاس 100 ميليارد توماني به کشور کانادا که از آن کشور تابعيت داشت و همسر و فرزندانش در آنجا بودند، گریخت. دادستاني کشور هم اعلام کرده «وقتي ميدزدند و فرار ميکنند به ما خبر ميدهند، از دست ما چه کار بر ميآيد؟»
به پليس اينترپل و کانادا خبر ميدهند و آن دو سازمان هم تره براي ايران خرد نميکنند! خبر تازهتري از همان خبرگزاري خواندم، در حاليکه دست سارق 34 رأس گوسفند در مشهد قطع ميشود، يکي از مديران ارشد بانک مرکزي که روز هفتم دي بازنشسته ميشود، ابتدا ضمن وداع، پاداش يک ميليارد توماني به او ميدهند، ولي دو روز بعد در حاليکه استخدام بازنشستگان ممنوع شده است، همين شخص را که تصور ميکنم اشترزمان و هايلمارشاخت و ارهارد زمان بوده است (از رئيس بانک مرکزي بپرسيد اين سه نفر کيستند اگر توانست جواب بدهد)، دوباره به خدمت باز ميگردانند و لابد علاوه بر حقوق بازنشستگي نجومي و پاداش يک ميليارد توماني، حقوق و مزاياي جديد هم به او تقديم ميکنند. خيلي تعجب کردم مليجکبازي اينقدر متداول شده است.
معلوم نيست در حالي که اين همه جوانان تحصيلکرده و نخبه پشت در بانک مرکزي براي استخدام صف کشيدهاند، اين فرد چه دانش و نبوغي داشته که يک ميليارد تومان پاداش بازنشستگي دريافت ميکند و دو روز پس از بازنشسته شدن دوباره پشت ميزش مينشيند. حاج نجدالسطنه هدايت شش سال نخستوزير ايران بود. از 1306 تا 1312 ه.ق، وقتي معلوم شد پير شده از کار معاف شد و رفت در خانه نشست. او زمينهاي زيادي در دروس و خيابان قديم شميران داشت، ولي آن موقع زمين قيمتي نداشت. او که به زبان فرانسوي و به ويژه آلماني تسلط کامل داشت و زبان مزبور را به گونهاي عالي صحبت ميکرد که ويپرت بلوشر، وزير مختار آلمان درباره او در کتاب خاطراتش نوشته، او مانند يک برليني سخن ميگفت در دوران بازنشستگي براي خرج منزل از هنري که در جواني در برلين آموخته بود، يعني ليتوگرافي استفاده کرد و در چاپخانه مجلس استخدام شد و کليشهها و گراورهاي مجلات و کتب چاپ شده در مطبعه مجلس را ميساخت و دستمزد ميگرفت. حقوق عاليترين گروه بازنشستگي رتبه 9 تا سال 1339، حدود 900 تومان بود و حساب و کتاب داشت.
عبدالحسين مسعود انصاري که سالها عضو وزارت امور خارجه و ديپلمات و کاردار و وزير مختار در روسيه، سوئد، افغانستان و چند کشور ديگر و شوروي بود در زندگينامه خود مينويسد، در سال 1338 براي تأمين کسري خرج خانه چون با 900 تومان زندگياش نميچرخيد به تدريس زبان فرانسوي و زبان روسي در دانشگاه ملي که تازهتأسيس شده بود، پرداخت.
شانس آورد که چون رابطه ايران و شوروي بر اثر الحاق ايران به پيمان بغداد تيره شده بود، دوباره او را براي تصدي پست سفير در شوروي برگزيدند و حقوق و مزايا و حق مقام و حق سفرهاش بالا رفت و در زندگينامهاش به اين مسئله اشاره ميکند. شنيدهام پاداش بازنشستگي کار مديران عاليرتبه دولت را 252 ميليون تومان تعيين کردهاند! راستي آيا اين پاداش را به همه ميدهند يا خاص نور چشمان و عزيزدردانههاست؟ عجالتاً به 80درصد از بازنشستههاي امثال من که با احتساب 12 سال خدمت و حق پنج سال بازنشستگي و خدمت وظيفه، 19 سال سابقه خدمت دارم زير يک ميليون و 500هزار تومان حقوق و مزايا و حق همسر و فرزند ميدهند و تنها من نيستم و هزاران هزار نفر را ديدهام که اخيراً به دروغ اعلام ميکنند به 4ميليون و 400هزار بازنشسته يارانه ميدهند که از سه سال پيش يارانه 45 هزار توماني امثال من کسر شد و آنقدر ناچيز بود که دنبالش نرفتم. من نويسنده، روزنامهنگار، تاريخنويس و رماننويس هستم و از طريق سخنراني و كنفرانس هم زندگيام را ميگذرانم اما ديگران چي؟ اين ميليونها بازنشسته چه ميکنند؟