احمد محمدتبريزي
10 سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي زماني كه ستوان علي صيادشيرازي افسر گمنامي در لشكر تبريز بود، تيمسار يوسفي فرمانده لشكر در ميان جمعي از نظاميان گفته بود:«نام اين جوان را به خاطر بسپاريد. من در ناصيه او آنقدر لياقت ميبينم كه اگر بخت يارش باشد و از شر حاسدان در امان بماند، روزي فرمانده نيروي زميني ارتش ايران شود!» ... پيشبيني سرلشكر پير 13 سال بعد هنگامي تحقق يافت كه ايران يكي از حساسترين لحظات تاريخي خود را ميگذراند. دشمن متجاوز بعثي از مرزهاي كشور عبور كرده بود و مقابله با دشمنان همت بزرگمرداني چون صياد را ميطلبيد. از همان روزها بود كه نام يك قهرمان بر صفحه تاريخ ايران نمايان شد و همگان با نام و چهره صياد شيرازي آشنا شدند.
فرمانده خوشرو
براي ارتشيها پيش از پيروزي انقلاب و براي رزمندگان در دفاع مقدس، شخصيت و سيره رفتاري صيادشيرازي بسيار گيرا و منحصر به فرد بود. فرماندهي كاريزما با سيمايي مهربان كه با خوشرويي با زيردستانش صحبت ميكرد. بيشتر خاطراتي كه از صيادشيرازي در ذهن همكاران و دوستانش نقش بسته، عبادتهاي خالصانه و سر به مهر بودن اوست. خسرو جهاني از ارتشيهايي كه به صف مبارزان انقلابي پيوست در گفتوگو با «جوان» توضيح ميدهد كه بدنه ارتش در زمان شاه شامل چهرههاي مؤمن و درخشاني چون سپهبد شهيد علي صيادشيرازي، شهيد قرني، ظهيرنژاد و سيد موسي نامجو ميشد:«بدنه ارتش بدنه خوبي بود و همه گوش به فرمان امام بودند. ششم بهمن وقتي ستاد تعطيل شد، ارتشيها با لباس نظامي از مركز آموزشهاي هوايي تا كوكاكولا راهپيمايي كردند و شعار ما پرسنل هوايي هستيم، منتظر خميني هستيم سر دادند.»
اتحاد ايمان و تخصص
سپهبد صيادشيرازي با روحيهاي انقلابي پا به جبهههاي نبرد گذاشت. او در بحبوحه غائله سال ۱۳۵۸ ضد انقلاب در كردستان، به فرماندهي عمليات شمالغرب كشور برگزيده شد و در نبردهاي كردستان به همراه دكتر مصطفي چمران نقش مهمي ايفا كرد. پس از حوادث كردستان، صياد با درجه سرگردي به همراه رحيم صفوي به غرب اعزام ميشود و با همكاري ارتش و سپاه سنندج را فتح ميكنند. خسرو اسدپور از رزمندگان حاضر در عمليات بانه- سردشت تعريف ميكند كه شهيد صيادشيرازي ميگفت شما ( بچههاي سپاه ) از نظر عقيدتي محكم هستيد و بچههاي ارتش از نظر تاكتيكي قويتر هستند. ايشان هميشه سعي داشت تركيبي از اين دو نيرو را استفاده كند.
اختلافات صيادشيرازي با بنيصدر خلع دو درجه، بركناري و دستور محاكمه نظامي صيادشيرازي را رقم ميزند. صيادشيرازي درباره اختلافش با بنيصدر ميگفت:«ما ميخواستيم براي خدا بجنگيم ولي او ميخواست كه ما براي او بجنگيم. او مرد تكنيك و سياست بود، من مرد جهاد و جنگ مقدس بودم.» اما با محرز شدن خيانتهاي بنيصدر در جنگ و خلع او و همچنين با حضور محمدعلي رجايي در سمت رياست جمهوري، صيادشيرازي بار ديگر با دريافت دو درجه، به ارتش بازگشت و براي پايان دادن به ناهماهنگي ارتش و سپاه، قرارگاه مشترك عملياتي سپاه و ارتش تحت عنوان قرارگاه حمزه سيدالشهدا را راهاندازي كرد.
وحدت مقدس
پس از شهادت سرلشكر فلاحي در سال 1360، سرلشكر قاسمعلي ظهيرنژاد (فرمانده وقت نيروي زميني) به سمت رئيس ستاد مشترك ارتش منصوب شد و صيادشيرازي (با درجه سرهنگي) به درخواست اكبر هاشميرفسنجاني، رئيس شوراي عالي دفاع و با حكم امام خميني به عنوان فرمانده نيروي زميني ارتش منصوب شد. به گفته الجنابي، فرماندهي صيادشيرازي در نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران بار ديگر نام و شخصيت اين افسر را روي ميز سرويسهاي استخباراتي ارتش صدام آورد.
برابر سندي كه زمان آن به نبردهاي سنگين چزابه برميگردد، از صياد شيرازي به عنوان احياگر ماشين جنگي ارتش جمهوري اسلامي ايران نام برده شده است. سرويسهاي امنيتي عراق در خصوص اين فرمانده ايراني از چند تن از اسيران ايراني بازجويي ميكنند و بالاخره در گزارش روزانه خود به ستاد عالي ارتش كه صدام آن را مطالعه ميكرد در خصوص شهيد صيادشيرازي مينويسند: اين فرمانده ايراني وحدت عملياتي بين نيروهاي سپاه و ارتش را به شدت پشتيباني ميكند و از افسران مورد اعتماد رهبري ايران است. وي با انتقال تجربيات و آموزش نظامي به پاسداران و بسيجيان موافقت نموده و جادهصافكن بنبستهايي شده است كه در زمان بنيصدر ،رئيسجمهوري معزول شده ايران، بين ارتش و سپاه به وجود آمده بود.
با تلاشهاي صياد شيرازي، اختلاف بين سپاه و ارتش جاي خودش را به وحدت و همكاري ميدهد. شهيد صيادشيرازي از همان زماني كه در كردستان فعاليت ميكرد تأكيد زيادي بر اين وحدت داشت و هميشه به نيروها سفارش ميكرد حتي در اداي نمازهاي جماعت اين رويه را پيش بگيرند.
امير سرتيپ غلامحسين دربندي از همرزمان شهيد صيادشيرازي درباره نقش صياد در برقراري اين اتحاد به «جوان» ميگويد: آن زمان شعاري با اين عنوان ميدادند «ارتشي، سپاهي دو لشكر الهي.» اما او در سخنراني قبل از خطبههاي نماز جمعه گفت من اين شعار را اصلاح ميكنم «ارتشي، سپاهي يك لشكر الهي.» بعد از آن، اين شعار باب شد. اين انديشه توحيدي او را ميرساند اما دومين كاري كه در زمينه برقراري اتحاد ميان ارتش و سپاه انجام داد و خودش به آن اشاره ميكند:«در منطقه عملياتي ديدم قرارگاه عملياتي نيرو زميني كه بنيصدر هم آنجا بود در يك كارخانه لاستيكسازي در دزفول است و برادران عزيز سپاه هم در قرارگاهي در اهواز هستند. بلافاصله به فرمانده قرارگاه نيروي زميني ارتش كه شهيد بزرگوار سرلشكر سيدمسعود منفردنياكي بود گفتم به فاصله ۴۸ ساعت اين قرارگاه بايد به اهواز منتقل شود. قرارگاه را به اهواز منتقل كردند و در آنجا قرارگاه مشترك ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را با نام قرارگاه كربلا تشكيل داديم.»
حماسه مرصاد
فرماندهي در جنگ يك هنر است كه شهيد صيادشيرازي به خوبي از آن برخوردار بود. رزمندگان نقل ميكنند كه هرگاه با ايشان ملاقات ميكردند، حتي در شرايط سخت، هرگز او را عصباني نميديدند و هرگز رفتار تندي با كسي نداشت. آرامش و متانت اين امير شهيد مثالزدني بود.
امير صيادشيرازي در تير ماه ۱۳۶۵ به پيشنهاد آيتالله خامنهاي و با فرمان فرمانده كل قوا به عضويت شوراي عالي دفاع منصوب شد و در ۱۸ ارديبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتيپي ارتقا يافت. سرتيپ صياد شيرازي در سال ۱۳۶۷ در عمليات مرصاد كه در خلال آن مرزهاي غربي ايران مورد هجوم مجاهدين خلق قرار گرفته بود، با طراحي عملياتي تحت عنوان عمليات مرصاد نيروهاي متجاوز را شكست داد. به گفته امير پوردستان، شهيد صياد شيرازي با شناخت خوبي كه از منطقه و نيروها داشت به پايگاه كرمانشاه رفت و با بالگرد 214 هوانيروز عمليات شناسايي از منطقه را انجام داد و در نهايت با ساماندهي و تدابير ويژه خود با كمك و هدايت نيروها، ضربه مهلكي در عمليات مرصاد به منافقين وارد كرد و منافقين مجبور به عقبنشيني شدند.
سرهنگ «هادي عازمنيا» از رزمندگان حاضر در عمليات مرصاد ميگويد:«در اثناي عمليات مرصاد از طريق هوا به منطقهاي گندمزار منتقل شديم. نميدانستيم به كدام سمت برويم و جهتها كدام سمت هستند. رها شده بوديم. فقط پخش شديم. هواپيماي عراقي نيروهاي خودي را بمباران كرد. در اين حين يك هليكوپتر فرماندهي آمد كنار ما و نشست. شهيد امير صيادشيرازي بود. ايشان با اينكه فرمانده بود و هواپيماي فرماندهي در تيررس دشمن بود، خطر را پذيرفت و براي ما 60 نفر ارزش قائل شد و ما را از آن مهلكه نجات داد. به ما گفت كدام سمت برويم تا در كمين دشمن نيفتيم. فداكاري صياد شيرازي هميشه در خاطر من زنده است. ايشان ميتوانستند نيايند اما آمدند و ما را نجات دادند. در عمليات مرصاد شهيد صياد شيرازي شخصاً فرماندهي هوانيروز را بر عهده گرفتند. اين شهيد بزرگوار نقش ارزندهاي را ايفا كرد و با رشادت رزمندگان و فرماندهي عالي ايشان عمليات مرصاد پايان جنگ را با پيروزي رقم زد. »
سپهبد صيادشيرازي نظرش درباره حضور منافقين و پيروزي در اين عمليات را چنين بيان ميكند: «عمليات كه تمام شد در جاده كرمانشاه – اسلامآبادغرب هزاران كشته از آنان به جا مانده بود، اجساد پسران و دختراني كه با ملت خود بسيار ناجوانمردانه رفتار كرده بودند. كساني كه روز تنهايي ميهن به ياري اردوي خصم شتافته بودند. حالا من از اين عمليات نتيجه ميگيرم كه چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد كه در هر زمان طوري مقدر ميكند كه بسياري از مشكلات ما بايد با حالت سرافرازانه حل شود.»
اجابت دعاي شهادت
امير سرتيپ دوم حسين وليوند درباره سپهبد صيادشيرازي ميگويد:«شهيد صياد در نظم و انضباط شهره خاص و عام بود به طوري كه در سختترين شرايط و در معركه جنگ، با لباس تميز و اتو كرده، منظم، قبراق و آماده حضور مييافت و براي كوچكترين كار شخصي تا بزرگترين كار مسئوليتي، برنامهريزي و نظم دقيق داشت. در طول هشت سال دفاع مقدس، پنج مرتبه زخمي شده و 22 تركش در بدن داشت و حتي يك بار تركش، گلويش را دريده بود. او جانباز 70درصد بود. »
با پايان يافتن جنگ در مهر ۱۳۶۸ بنا به درخواست رئيس ستاد كل نيروهايمسلح و با موافقت و حكم فرماندهي كلقوا، صيادشيرازي به سمت معاونت بازرسي ستاد كل نيروهاي مسلح و در شهريور ۱۳۷۲ به سمت جانشيني رئيس ستاد كل نيروهايمسلح منصوب شد. او پنج روز قبل از شهادت در ۱۶ فروردين ۱۳۷۸ همزمان با عيدغدير از سوي فرمانده كل قوا به درجه سرلشكري ارتقا پيدا كرد كه اين درجه مجدداً پس از شهادت به سپهبدي ارتقا يافت. هنگامي كه صياد شيرازي به درجه سرلشكري رسيد، به خانوادهاش گفت: «دعا كنيد شهيد شوم. »
سازمان مجاهدين خلق (منافقين) از زماني كه در عمليات مرصاد شكستي سخت را متحمل شدند، كينه صياد را به دل گرفته بودند تا اينكه سرانجام در بامداد ۲۱ فروردين ۱۳۷۸ عوامل مسلح اين سازمان در پوشش رفتگر مقابل در منزل مسكوني صيادشيرازي در تهران كمين و او را در برابر ديدگان فرزندش ترور ميكنند. صياد دلها دقايقي بعد از ترور به شهادت ميرسد.
همسر شهيد عشق به شهادت اين فرمانده شجاع را چنين توصيف ميكند: «سردار همواره در دعا، نماز و سجدههاي شبانهاش اشك ميريخت و از خداوند طلب شهادت ميكرد. او سخن از غمي داشت كه در طول سالهاي دراز بر دلش نشسته بود و اين اندوه ديرينه چيزي نبود جز دوري از ياران شهيدش.»
پس از شهادت سپهبد صياد شيرازي، هنگامي كه مردم براي عرض تسليت به حضور همسر ايشان رسيدند، استوار روي پا ايستاد و ضمن خيرمقدم و خوشامدگويي، با ارادهاي محكم خطاب به مهمانان گفت: «چرا تسليت ميگوييد؟ در حاليكه شهادت تبريك دارد نه تسليت؛ صيادشيرازي به آرزوي ديرينهاش رسيد.»