کد خبر: 901560
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۱:۳۲
گزارشي تاريخي از رویدادهای دوران تبعيد رهبر معظم انقلاب به استان سيستان و بلوچستان در فروردين 1357
گزارشي که در پي مي‌آيد تلاش دارد ضمن استناد به پاره‌اي شواهد، ترسيم‌گر شرايط رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي در تبعيدگاه ِ شهر ايرانشهر در فروردين ماه 1357 باشد. اميد مي‌بريم که انتشار اين روايت تاريخي، مورد توجه تاريخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان قرار گيرد.

احمدرضا صدري

گزارشي که در پي مي‌آيد تلاش دارد ضمن استناد به پاره‌اي شواهد، ترسيم‌گر شرايط رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي در تبعيدگاه ِ شهر ايرانشهر در فروردين ماه 1357 باشد. اميد مي‌بريم که انتشار اين روايت تاريخي، مورد توجه تاريخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان قرار گيرد.

جايگزيني ياران در تبعيدگاه ايرانشهر
بهار 1357 از راه رسيد؛ بهاري که امام خميني از تبعيدگاه، آن را عزاي عمومي اعلام کردند. تحريم نوروز از سوي امام، به خاطر کشتار وحشيانه رژيم در شهرهاي قم و تبريز بود. در طليعه سال نو، مأموران پهلوي براي ابلاغ حکمي تازه، به خانه تبعيدي‌ها در ايرانشهر آمدند. حکم، درباره حجت‌الاسلام والمسلمين شيخ محمدجواد حجتي کرماني بود: تغيير محل تبعيد از ايرانشهر به سنندج. وي خود بعد‌ها درباره اين تغيير حکم چنين روايت کرده است:«به من اطلاع دادند که به سنندج منتقل شده‌ام. اين جابه‌جايي احتمالاً از آن جهت بود که کرمان به ايرانشهر نزديک بود و همين، باعث رفت و آمد رفقا و آشنايان من شده بود. صبح روز ششم فروردين 1357، آماده حرکت به سوي تبعيدگاه جديد شدم. آقاي خامنه‌اي در جمع کردن اسباب و اثاثيه کمک مي‌کردند. چيزهايي را که نمي‌خواستم يا نمي‌توانستم ببرم، گذاشتم براي تبعيدي‌هاي جديد، همسرم را همراه بستگانش به کرمان فرستادم. در حالي که به خاطر جدايي از آقاي خامنه‌اي ناراحت و غمگين بودم، بعد از الوداعي اشک‌ريزان، سوار ماشين شدم و همراه دو مأمور، به سوي زاهدان حرکت کرديم. من و آقاي خامنه‌اي هر دو ناراحت و غمگين بوديم؛ چراکه سرنوشت هر دوي ما نامعلوم بود. يعني در موقع جدايي، هر کدام در غم ديگري بوديم و از سرنوشت و عاقبت ديگري، نگران».
هنوز فروردين ماه 57 به نيمه نرسيده بود که دست تقدير، حجت‌الاسلام والمسلمين شيخ کاظم راشد يزدي را براي دومين بار به ايرانشهر کشاند اما اين بار ناخواسته و بالاجبار! اقتضاي حکمت خداوند اين بود که «سيدعلي آقا» فقط چند روز تنها و بدون همصحبت باشد؛ حجتي کرماني رفت، راشديزدي آمد. راشديزدي بار اول، اواخر اسفند 56، همراه با شهيد آيت‌الله صدوقي به ديدار آيت‌الله خامنه‌اي آمده بود. در آن سفر، شيخ کاظم مجذوب سيدعلي آقا شده و به او گفته بود: «آرزو دارم مرا هم به ايرانشهر تبعيد کنند تا همراه و همنشين شما باشم!» رژيم طاغوت در کمتر از يک ماه، آرزوي شيخ را برآورد و او را يازدهم فروردين، به ايرانشهر تبعيد کرد. دستگيري و تبعيد راشديزدي، به خاطر سخنراني آتشينش در روز دهم فروردين بود. در آن روز که مردم يزد به خاطر گراميداشت اربعين شهداي تبريز در مسجد حظيره يزد گرد هم آمده بودند، راشد يزدي_ که ممنوع‌المنبر هم بود_ سخنراني کرده و گفته بود: مگر مردم تبريز چه مي‌خواستند که جوابشان را با گلوله‌هاي داغ دادند. مردم تبريز مگر چه مالي از کسي طلب کردند که مي‌بايستي با مسلسل اينها را درو کنند؟! مگر چه مي‌خواستند؟ اينها آزادي مي‌خواهند! اينها اجراي قوانين‌شان که در قانون اساسي خودتان راجع به آن صحبت شده را مي‌خواهند! ما در اينجا در اين محضر مقدس همان را مي‌خواهيم که مردم تبريز خواستند. ما همان را مي‌خواهيم که مرجع آگاه پربينش ما، حضرت آيت‌الله‌العظمي خميني مي‌خواهد. بعد از اتمام مراسم، مردم يزد تظاهرات عظيمي به راه انداختند که منجر به برخورد رژيم و به خاک و خون کشيده شدن مردم شد. حجت‌الاسلام راشد نيز بلافاصله دستگير و به سه سال تبعيد و اقامت اجباري در ايرانشهر محکوم شد و في‌الفور، او را با اولين ماشين دولتي که پيدا شده بود راهي ايرانشهر کردند: با آمبولانس!تبعيد آقاي راشد به ايرانشهر مبدأ آشنايي نزديک آيت‌الله خامنه‌اي با يزدي‌ها شد، چنانکه خود گفته‌اند:«بعد از چندي خود آقاي راشد به ايرانشهر تبعيد شد؛ يعني بعد از همان سفري که ايشان به ديدن ما آمده بودند. فکر مي‌کنم بعد از مثلاً 20روز، سر قضاياي يزد که در فروردين اتفاق افتاد و آنجا کشتار شد. سخنران آن جلسه مهم يزد که منجر به حوادث بزرگي شد، آقاي راشديزدي بود؛ آقاي حاج‌محمدکاظم راشد‌يزدي. لذا ايشان را گرفتند و تبعيد کردند به ايرانشهر. بعد از تبعيد ايشان به ايرانشهر، يزدي‌ها زياد رفت و آمد مي‌کردند... مبدأ آشنايي از نزديک ما هم با يزدي‌ها، ايرانشهر بود. اين آقاي راشد، بلاتشبيه مثل ملکه زنبورعسل که هرجا بگذارندش اين زنبورها دور و بر او از همه جا جمع مي‌شوند ، ايشان آمده بودند ايرانشهر، با ما هم تبعيد شده بودند. اين جوان‌هاي يزدي هم عاشقانه مي‌آمدند مرتب ايرانشهر و مي‌رفتند و ما با اينها آشنا شديم. بنده از اين جوان‌هاي يزد، خاطرات خيلي خوبي دارم.»

محملي براي آشنايي با جوانان انقلابي يزد
ديدار آيت‌الله خامنه‌اي با جوانان شهرهاي مختلف که به ديدارش مي‌آمدند، آنقدر اثرگذار بود که منشأ تحول مي‌شد. در اين باب حجت‌الاسلام والمسلمين راشديزدي بعدها گفت: «اين يزدي‌هايي که به ديدن آقا مي‌آمدند، هر بار که مي‌آمدند، آقا براي اينها کلاس درس برقرار مي‌کرد. بعد از استماع صحبت‌هاي آقا، اينها به طور عجيبي اشباع مي‌شدند و برمي‌گشتند. نه فقط يزدي‌ها که همين برنامه براي ديگراني که از شهرهاي ديگر کشور هم مي‌آمدند، برقرار بود. بيشتر کساني که بعداً انقلابي شدند، کساني بودند که از نصايح آقا و تذکرات آقا خيلي بهره‌مند شدند.»
مکاتبه روشنگر با شهيد آيت‌الله صدوقي
نوزدهم فروردين، نامه‌اي از يزد به ايرانشهر رسيد با نام و نشان آيت‌الله صدوقي. ايشان در نامه خود از آيت‌الله خامنه‌اي خواسته بود در خصوص مسائل انقلاب با هم مکاتبه داشته باشند. آقاي خامنه‌اي هم فرصت را غنيمت شمرد و در نامه‌اي، مسائل کشور و انقلاب را براي آقاي صدوقي تحليل کرد. نامه آيت‌الله خامنه‌اي، نه تنها به دست آيت‌الله صدوقي، که به دست طلبه‌ها و علماي بسياري که در سراسر کشور با آيت الله صدوقي در ارتباط بودند نيز رسيد. به جز اين، اکثر دانشجوياني که به ايرانشهر آمدند، نسخه‌اي از اين نامه را گرفتند، به شهر خود بردند و در سطح گسترده‌اي توزيع کردند. کار به جايي رسيد که برخي از مراكز ساواک، به ساواک مرکز نامه نوشتند و پيشنهاد دادند که سريعاً آقاي خامنه‌اي و افرادي که در تکثير و توزيع نامه مشارکت کرده‌اند، دستگير و تحويل دادگاه نظامي شوند. نامه ادبي و در عين حال ساده آيت‌الله خامنه‌اي به آيت‌الله صدوقي، اينطور آغاز شده بود:
«بسمه تعالي
حضرت مستطاب، آيت‌الله آقاي حاج شيخ محمد صدوقي يزدي دامت برکاته
با نهايت تأسف اطلاع يافتيم که شدت و خشونت پليس و مردم ناشناس - کساني که خود را در خدمت مردم معرفي مي‌کنند- در يزد، به کشتار و زخمي شدن مردم مسلمان منتهي گشته و زخم عميق و لبالب از خوني را که فاجعه قم و تبريز بر پيکر ملت وارد ساخته بود، به ضربتي ديگر در يزد و جهرم و چند شهر ديگر، عميق‌تر و خونين‌تر نموده است. جاي آن است که اين ددمنشي مصيبت‌آفرين، به حضرتعالي و همه علماي متعهد که آموزگار اخلاق و انسانيت‌ هستند، تسليت گفته شود. بر خاطر مبارک پوشيده نيست که حوادث مزبور که به طور پيوسته در فاصله‌هاي 40 روز، در پي يکديگر اتفاق افتاده و کم کم به همه جاي کشور و در ابعادي گسترده کشيده شده است، دو موضوع اساسي را آشکار مي‌سازد و از دو تصميم قاطع پرده برمي‌دارد:
نخستين موضوع، نارضايتي حکومت ايران از خودآگاهي ملت است و تصميم بر سرکوب عامه خلق و الخصوص عناصري که آنان را در اين آگاهي و درک موقعيت مدد مي‌دهند و دومين موضوع، نارضايتي ملت از اين دستگاه جابر و جائر است و تصميم بر يکسره کردن کار خويش و گسستن ريسماني که هر لحظه بر گردن او محکم‌تر مي‌شود و گلوي او را بيشتر مي‌فشارد. در اين رويارويي- مانند همه مبارزاتي که ميان حکمرانان با ملت‌ها برپا بوده- حق با ملت است و قدرت حاکم در موضع باطل و زورگويي ست...»
آيت‌الله صدوقي که از متن غني و پربار آيت‌الله خامنه‌اي خوشحال شده و به شور آمده بود، نامه دومي به ايرانشهر فرستاد و سيدعلي آقا را به شعف آورد. آقاي صدوقي در نامه دوم، ضمن تشکر بي‌اندازه از پاسخ آقاي خامنه‌اي به نامه اول، از او خواسته بود بيشتر بنويسد و به مسائل بيشتري بپردازد؛ خواسته‌اي که با رغبت پذيرفته شد و آيت‌الله خامنه‌اي در پاسخ به نامه دوم، متن مفصل‌تري نوشت؛ متني با عنوان«مسئوليت علما در برابر انقلاب اسلامي و مقابل توطئه‌هاي دشمنان» که اين بار بدون نام نويسنده، منتشر و پخش شد:
«آنچه امروز حکام گستاخ و حق‌ناپذير ايران را به حيرت و وحشت انداخته، هوشياري و موقع‌شناسي جامعه علمي و مذهبي روحانيت است و معرفتش بر لحظه حساس کنوني جهان و کشورهاي مسلمان زيرا آگاهي روحانيت آگاهي ملت است و تصميم و عزم قاطعش، در پي دارنده عمل و اقدام ملت. چه موقع و چگونه همه ملت بسيج مي‌شود؟ و چه کسي يا چه گروهي مي‌تواند از عهده اين مهم برآيد؟ در وضع کنوني و اصولاً بنا بر چگونگي بافت و قواره ملت مسلمان ايران، تنها گروهي که مي‌تواند همه ملت را بسيج کند جامعه مذهبي روحانيت است و نه هيچ گروه ديگر.»

روايت آيت‌الله خامنه‌اي از مکاتبه با شهيد آيت‌الله صدوقي
بدين ترتيب، بابي تازه در روابط آيت‌الله صدوقي و آيت‌الله خامنه‌اي گشوده شد. البته به جز مکتوبات، پيام‌هاي شفاهي نيز ردوبدل مي‌شد. رهبر معظم انقلاب بعدها در اين باره چنين روايت کردند:«بعد از آنکه ايشان از ايرانشهر برگشتند، نامه‌اي براي من نوشتند که بعضي از مسائل يزد را براي من در آن نامه شرح داده بودند و من در پاسخ ايشان نامه مشروح و مفصلي نوشتم که شامل تحليل وسيعي از اوضاع ايران و اوضاع انقلاب و اوضاع گروه‌هاي مبارز و اوضاع روحانيت بود که آن نامه در همان وقت چاپ و منتشر شد و در دهها‌ هزار نسخه و دست همه رسيد و در آن نامه به نقش روحانيت و حساسيت دستگاه‌هاي استکباري نسبت به روحانيت اشاره و آن را تشريح کرده بودم که شهادت ايشان شاهد بزرگي بر صحت آن مطالبي است که در آن نامه آمده بود... يزدي‌ها زياد رفت و آمد مي‌کردند در ايرانشهر و مرتب از طرف آقاي صدوقي پيام، نامه و پيغام شفاهي مي‌آوردند و من هم
پاسخ مي‌دادم.»
آيت‌الله خامنه‌اي حقايقي را در نامه‌هاي خود تبيين مي‌کرد که گروهک‌ها در حال مبارزه با آن بودند. گروهک‌هاي چپ و افراد وابسته به آنها، دل خوشي از رسيدن نامه‌هاي ايشان به دست مردم نداشتند. نرسيدن نامه‌هاي آقاي خامنه‌اي به دست مردم، آنقدر براي گروهک‌ها مهم بود که براي کمتر توزيع شدن آن، نقشه مي‌کشيدند! اعضاي گروهک به عنوان طرفداران نهضت اسلامي، به ايرانشهر رفته و خود را از ارادتمندان امام خميني معرفي مي‌کردند. بعد نامه‌هايي که آقاي خامنه‌اي نوشته بود را - که حکم اعلاميه را داشت- مي‌گرفتند و قول مي‌دادند که نامه‌ها را در شهر خود تکثير و توزيع کنند. ايشان در خاطرات خود اين رويداد را اينگونه شرح داده‌اند:
«همين نامه، آن روز از سوي گروهک‌هايي که در سرتاسر کشور به صورت موذيانه و نفوذي در صفوف مبارزان و انقلابيون حضور داشتند، تحريم و بايكوت شد. نگذاشتند اين نامه[پخش بشود]. هر جا مي‌ديدند، اين نامه را مي‌گرفتند و بايکوت مي‌کردند. من خودم آن نامه را دادم به يک جواني که برود در يک جايي تکثير کند. بعد از مدتي فهميديم که آن کاغذ را اصلاً پاره کرده ريخته دور. معلوم شد که جزو آن وابسته‌هاي گروهک‌ها بوده است. گروهک‌ها، هميشه روي اين مسئله حساسيت داشتند... در کل، ايدئولوژي براي گروهک‌ها اهميت فوق‌العاده‌اي داشت. هم اهتمام داشتند به جلوگيري از انتشار ايدئولوژي صحيح اسلامي و هم تلاش مي‌کردند براي ترويج ايدئولوژي خودشان. انگيزه‌هاي گوناگوني در اين دانشگاه[دانشگاه زاهدان] از پيش از انقلاب وجود داشت که عموماً ضد اسلام و ضد انقلاب بود. در اين دانشگاه، آدم‌هاي متفکر و ايدئولوگ‌هاي تفکرات چپي از تهران بلند مي‌شدند مي‌آمدند اينجا، تدريس مي‌کردند! من ايامي که تبعيد بودم، جزوه‌هاي اينها را چند تا بچه متدين حزب‌اللهي خيلي خيلي معدود در اقليت، جمع مي‌کردند و مي‌آوردند ايرانشهر پيش من و من مي‌ديدم که دارند چه اينجا تدريس مي‌کنند. بلند مي‌شدند از تهران مي‌آمدند اينجا براي اينکه اينجا، اينها را تدريس کنند!»

حضور پررنگ مباحث حکومت اسلامي در «نامه‌هاي روشنگر»
در اکثر نامه‌هايي که آيت‌الله خامنه‌اي از تبعيد براي برخي از علما مي‌نوشت، موضوع حکومت اسلامي و دخالت علما در امور سياسي و اداره کشور حضوري پررنگ داشت، چنانکه خويش در اين باره گفته‌اند:
«در سال‌هاي حدود 46 يا 47 در مشهد، جلسه‌اي با مرحوم علامه طباطبايي رضوان‌الله تعالي عليه داشتيم که آن جلسه تقريباً دو روز استمرار داشت. موضوع مورد بحث در جلسه، قضاياي مبارزات و حرکت امام بزرگوار بود که آن هنگام در نجف تشريف داشتند. طي اين دو روز، بحث‌هاي گوناگوني بين ما و مرحوم علامه پيش آمد. در مقطعي از بحث، ايشان نکته‌اي ايراد فرمودند که من آن را يادداشت کردم و حتي در سال‌هاي 56 و 57 که بنده در تبعيد بودم، در نامه‌هايي که به بعضي از جاها مي‌نوشتم، آن نکته را بدون ذکر نام مبارک علامه مي‌آوردم. آن نکته اين است که ايشان بعد از ساعت‌هاي طولاني که بحث شده بود، فرمودند: جاي شک نيست که تقصير بزرگي انجام گرفته است. آن تقصير، همين بود؛ تخطي از امور سياست و اداره کشور و مسئله نظام اجتماعي و حکومت و غيره.»
تبعيدي ايرانشهر در مسجد آل‌رسول
مسجد آل‌رسول ايرانشهر با اينکه مسجد بزرگ و زيبا و منحصر به فردي بود، چندان مورد استفاده و استقبال اهالي نبود. مسجد در اواخر حيات آيت‌الله بروجردي، با حمايت ايشان و با نظارت شيخ احمد محصل يزدي به عنوان نماينده آيت‌الله بروجردي، ساخته شده بود و محصل يزدي که در يزد سکونت داشت، متولي مسجد شد. مسجد امام جماعت نداشت و تعطيل بود و فقط در ايام دهه اول محرم که محصل يزدي به ايرانشهر مي‌آمد و سخنراني مي‌کرد، فعال مي‌شد. از آنجا که تعطيلي مسجد آل رسول، براي آيت‌الله خامنه‌اي خوشايند نبود، تصميم گرفت هرطور هست، اين مسجد را احيا کند و به آن رونق ببخشد. برگزاري نماز جماعت اولين قدم در اين راه بود. بعد از برپايي نماز جماعت، سخنراني‌هاي کوتاه 10دقيقه‌اي هم به نماز اضافه شد. بعد از مدت کوتاهي، تعداد نمازگزاران از 20نفر و 30نفر و 50 نفر و 100نفر گذشت و به بيش از 200 نفر رسيد. کار به جايي رسيد که حتي اهل سنت نيز پاي سخنراني‌هاي آقاي خامنه‌اي حاضر مي‌شدند. اهتمام آيت‌الله خامنه‌اي به برپايي نماز جماعت از طرفي و پژواک صداي دلنشين و نافذ او از بلندگوي مسجد- که هنگام قرائت سوره‌ها و اذکار نماز به لحن عربي درمي‌آمد- از طرفي ديگر، باعث مي‌شد که اهل سنت، بعد از اقامه نماز در مساجدشان، خود را به مسجد آل رسول برسانند تا از سخنان ايشان استفاده کنند. ايشان بعدها در خاطرات خويش، از اين رويداد اينگونه ياد کردند:
«من را بردند ايرانشهر، بلوچستان، چند ماهي آنجا بوديم. آنجا هم با مردم انس گرفتيم، آشنا شديم. مسجد مي‌رفتيم و نماز مي‌خوانديم. من براي مردم سخنراني مي‌کردم. البته در نماز، خب برادران اهل تشيع مي‌آمدند، اما در سخنراني‌ها، برادران اهل تسنن، مخصوصاً جوان‌هايشان مي‌آمدند، اظهار علاقه مي‌کردند.»

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۵۴ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۴
1
0
چرا چرت و پرا مینویسی بنده خدا خجالت بکش
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر