کد خبر: 902250
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
تحليل روانشناختي آزادگان در روزهاي سخت اسارت در گفت‌وگوي «جوان» با آزاده دكتر ابوالقاسم عيسي‌مراد
آزادگان در طول دوران دفاع مقدس با تحمل شكنجه و سختي‌هاي فراوان به يكي از نمادهاي مقاومت و ايستادگي در تاريخ ايران تبديل شده‌اند...

احمد محمدتبريزي
آزادگان در طول دوران دفاع مقدس با تحمل شكنجه و سختي‌هاي فراوان به يكي از نمادهاي مقاومت و ايستادگي در تاريخ ايران تبديل شده‌اند. ابوالقاسم عيسي‌مراد يكي از همين آزادگان است كه در عمليات كربلاي 2 در سال 1365 به اسارت دشمن درآمد و به مدت چهار سال شاهد رفتار عراقي‌ها با اسراي ايراني بود. عيسي‌مراد پس از بازگشت به ميهن در رشته روانشناسي باليني مدرك دكترا گرفت و به صورت ويژه مشغول تحليل روانشناختي و شخصيتي آزادگان شد. با او درباره روزهاي سخت اسارت و تأثيرات شكنجه‌هاي روحي و رواني و چگونگي مقابله آزادگان با رخوت و از خودباختگي گفت‌وگو كرديم كه در ادامه مي‌خوانيد.

از منظر روانشناسي فرهنگ ايثار چه تعريفي دارد و اين فرهنگ در دوران اسارت، چه تأثيري بر زندگي آزادگان داشت؟
انسان‌ها تركيبي از مثلثي هستند كه ضلع اولش شناخت، باور، تفكر، انديشه و فلسفه؛ ضلع دومش هيجانات، عواطف و احساسات و ضلع سومش رفتار، عملكرد و تكرار آن رفتار است كه به آن اخلاق مي‌گوييم كه گاه رذيلت يا فضيلت مي‌شود. اگر اين سه ضلع را با هم تركيب كنيم رفتار آدم‌ها صادر و سبك زندگي ساخته مي‌شود. حالا برخي انسان‌ها با ويژگي‌هاي شخصيتي و با تفكرات و عمق باورهايشان در حوزه ايثار ورودي داشتند. آن فكر، انديشه، فلسفه و سبك زندگي يك تعريفي را برايشان ايجاد مي‌كند كه فرهنگ ايثارگري است. يعني هر انساني از بعد شخصيتي و روانشناختي به سادگي نمي‌تواند يك رفتار دگرخواهانه داشته باشد. ما يك فكر خودخواهانه و انحصاري و يك فكر دگرخواهانه داريم. بهترين نوع رفتار اجتماعي رفتار دگرخواهانه است. ضمن اينكه انسان خودش را مي‌شناسد، مي‌تواند شناخت خودش را تقويت كند و زواياي وجودي خودش را ببيند آن موقع رفتار دگرخواهانه از خودش نشان مي‌دهد. يكي از رفتارهاي دگرخواهانه‌اي كه در اوج قله قرار دارد و به شناخت، هيجان و رفتار ربط پيدا مي‌كند، تفكر و فرهنگ ايثار است. با اين مقدمه مي‌توانيم بگوييم كساني كه در دوران اسارت قرار گرفتند سبك زندگي ايثارگري را مدنظر قرار دادند. به همين خاطر كسي كه داوطلبانه وارد عرصه‌اي مي‌شود در آينده قوي‌تر و محكم‌تر رفتار مي‌كند و همان به زندگي‌اش معنا مي‌دهد. بر اساس اين سبك زندگي، آزادگان با وجود همه فشارها، دردها و نگراني‌ها باز احساس خوب بودن و معنادار بودن مي‌كردند. سبك زندگي‌‌شان با تفكر ايثار و دگرخواهانه باعث مي‌شد با افكار غلط و منفي مقابله كنند.
پس مي‌توان گفت دقيقاً همين نكته، نقطه تفاوت آزادگان و اسراي كشورهاي ديگر است؟
دقيقاً همين‌طور است. هدفمندي و هدفداري، انگيزه‌ها را بالا مي‌برد. ما جنگ‌هاي زيادي در دنيا داشتيم اما براي اسراي‌شان اين اتفاق نيفتاد. اگر الان يك ايثارگر را ببينيد به عزت و فرهنگ ايثارگري‌اش افتخار مي‌كند. در جامعه اگر تفكرات حمايتي دگرخواهانه، ايثارگرانه و معنادار تقويت شود از آن سمت تفكرات انحصاري به حداقل مي‌رسد. متأسفانه امروز در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه در آن يك سبك زندگي به معناي واقعي انساني و اخلاقي وجود ندارد و به نظر مي‌رسد رفتارهاي ما به طور ناخودآگاه و مستتر به سمتي پيش مي‌رود كه يك سبك زندگي متعادل و معنادار را رقم نمي‌زند و اين با فرهنگ ايثارگري كه زماني در جبهه‌ها و اسارت اتفاق مي‌افتاد، مغاير است. اوج تفكر دگرخواهانه را ما در دوران دفاع مقدس شاهد بوديم. جايي كه كسي به جانش فكر نمي‌كرد و همه به اهداف بالاتر فكر مي‌كردند و داشتن همين روحيه در اسارت خيلي به آزادگان كمك كرد. رفتار و حركات ما بايد رفتار حمايتي و انسان‌گرايانه و معنادار باشد و اين از سبك زندگي بزرگان دين و ائمه که الگوهاي عملي برايمان بود، الهام گرفته ‌شده و يك فرهنگ غني و پربار است ولي متأسفانه امروز به دليل بي‌توجهي كم‌رنگ شده است. تفكر انحصاري وقتي جلو مي‌آيد تفكرات دگرخواهانه عقب‌نشيني مي‌كند. موضوعي كه در جامعه امروزمان مي‌بينيم.
شما در دوران اسارت اوج اين رفتارهاي دگرخواهانه را چطور مي‌ديديد؟
يك نمونه از رفتار مرحوم ابوترابي را مي‌گويم تا به خوبي اين رفتار درك شود. يك روز ايشان ديد يكي از آزادگان با وضعيت جانبازي ‌بالا در حال شكنجه شدن توسط عراقي‌ها با شلنگ و كابل است. حاج‌آقا با ديدن اين صحنه به سرعت خودش را به شخص آزاده رساند و سپر آزاده شد تا شلنگ‌ها به بدنش نخورد. اين يك نمونه رفتار ظاهري و فيزيكي از رفتار دگرخواهانه است كه مرحوم ابوترابي بدن خود را آماج شكنجه و كتك ‌كرد تا اسيري شكنجه نشود. موارد زيادي داشتيم كه بچه‌ها داوطلب مي‌شدند تا جاي هم شكنجه شوند. ما به صورت مخفيانه كلاس‌هايي داشتيم كه اگر عراقي‌ها متوجه مي‌شدند منجر به شكنجه و كتك مي‌شد با اين حال تعدادي سپربلا مي‌شدند تا اين كلاس‌ها برگزار شود. برگزاري اين كلاس‌ها جهت بالا بردن و تقويت اوضاع رواني و زندگي بچه‌ها تأثيرات مثبتي داشت. آزادگان اگر لباس‌ نويي مي‌گرفتند آن را به دوستانشان مي‌دادند. در غذا خوردن 12 نفر دور يك ديس غذا مي‌خوردند و ما متوجه مي‌شديم كسي عمداً كناره‌گيري مي‌كرد تا ديگران يك لقمه بيشتر بخورند. اين رفتارهاي دگرخواهانه سمبليك را بخواهيم مقايسه كنيم با جامعه امروز تفاوت‌هاي فاحشي خواهيم ديد. با اين حال رسيدن به اين فرهنگ قابل وصول است. اين رفتار ايثارگرايانه به عنوان الگوها و اسوه‌ها در جامعه قابل تسري است و بايد بازخوردش در جامعه كنوني بازتوليد شود.
در دوران اسارت جدا از شكنجه‌هاي فيزيكي، شكنجه‌هاي روحي و رواني هم وجود داشت. چطور بر اين شكنجه‌ها غلبه مي‌كرديد و آيا پس از اسارت براي درمان آثار اين شكنجه‌ها كاري صورت گرفت؟
تمام شكنجه‌هاي دوران اسارت از اين جنس بود. شكنجه آنها به شكلي بود كه احساس تحقير و خوار شدن به فرد دست بدهد. گاهي مدت‌ها دو نفر را از صحبت كردن ممنوع مي‌كردند. خودم مدت‌ها ممنوع‌الصحبت با ديگران بودم. يادم است سرمان را با تيغ‌هاي كهنه تراشيدند و زخمي كردند. همه به خاطر بي‌غذايي و شكنجه ضعيف شده بوديم و وقتي اين حوادث را مي‌ديديم به خاطر نيرويي كه خداوند در دلمان گذاشته بود از آن لذت مي‌برديم. مي‌گفتيم خدايا مي‌داني كه اين براي تو است. اگر كسي عزتش را از خدا ببيند داستان طور ديگري مي‌شود. حتي ما در دوران اسارت و در اوج تحقير و توهين به عراقي‌ها بي‌احترامي نمي‌كرديم. اسرا در كنار مسائل معنوي و خدايي به هويت ايراني‌شان هم عشق مي‌ورزيدند و به ايراني بودنشان با كيف و لذت نگاه مي‌كردند. گاهي يك پرچم كوچك ايران را در مراسم دهه فجر نقاشي مي‌كردند و همه با عشق آن را مي‌بوسيدند. تمام اينها به آزادگان نيرو و عشق مي‌داد. هيچ انساني شكنجه شدن و گرسنگي و شكنجه شدن را دوست ندارد ولي وقتي مي‌فهميم اين شكنجه شدن براي يك هدف و آرمان مقدس است برايمان معناي مهمي پيدا مي‌كند. آن زمان مي‌توانستيم تشنگي و گرسنگي را تحمل كنيم مثل زماني كه روزه مي‌گيريم. اگر افراد خود را آماج اين حملات قرار دهند و ايثار كنند نفس خود به خود كم‌رنگ مي‌شود. زماني كه نفس كم‌رنگ شد ما جايگاه اصلي خودمان را پيدا مي‌كنيم. در دوران اسارت همه جور سختي‌ و شكنجه بود ولي رفتار دگرخواهانه به وفور مشاهده مي‌شد و نفسانيت در حداقل بود. طرف وقتي لباس و غذايش را به آزاده ديگري مي‌دهد يا داوطلب شكنجه شدن مي‌شود يعني اين حوادث را به جان مي‌خرد و به آن افتخار هم مي‌كند. ما گاهي هشت سال از شيرين‌ترين دوران جوانان و نوجوانان را به بدترين شكل فيلم مي‌‌كنيم و در نشان دادن اين ايثارگري افراط و تفريط مي‌كنيم. آزادگان در اسارت هزار بار شهيد و زنده مي‌شدند. ما يك‌سري سرمايه‌هاي فكري و انگيزشي رفتاري مناسب سبك زندگي خودمان داريم كه خيلي ساده از كنارش رد مي‌شويم.
روي‌تان تأثير مخرب ‌داشت؟
اگر بخواهيم نگاه كنيم ما خودمان را براي شهادت و اسارت آماده كرده بوديم ولي باز بعضي شكنجه‌ها سخت بود و تأثير مي‌گذاشت. مثلاً روز عاشورا فيلم‌هاي ويدئويي مسخره نگاه مي‌كردند و بچه‌ها را مجبور مي‌كردند تا فيلم‌ها را نگاه كنند. يا آزادگان را روبه‌روي هم قرار مي‌دادند تا به صورت هم سيلي بزنند يا به صورت هم آب دهان بيندازند و مي‌خواستند بچه‌ها را به جان هم بيندازند. گاهي حتي نگاه كردن به آسمان و سيم خاردار و چهره عراقي‌ها را ممنوع مي‌كردند يا مي‌گفتند همه حتي به سربازهاي عراقي احترام بگذارند و در غير اين صورت همه را شكنجه مي‌كردند و كتك مي‌زدند. بعضي اوقات براي شكنجه‌هاي جسماني حق انتخاب مي‌دادند و مي‌گفتند از ميان شلنگ، تسمه و چوب يكي را انتخاب كنيد. يك بار براي شكنجه به يكي از اسرا گفتند مي‌خواهيم تو را اعدام كنيم و او را بالاي چهارپايه بردند و طناب را دور گردنش انداختند ولي در كمال تعجب ديدند ترس در وجود اسير ايراني نيست و اصلاً عجز و ناله نمي‌كند كه بعد عصباني مي‌شوند به او مي‌‌گويند ما مي‌خواهيم تو را بترسانيم و چرا تو نمي‌ترسي؟ اين خاطرات بيايد تحليل شود و روايت تنها كافي نيست. ما مديون شهدا هستيم و اگر به ما بگويند بعد از ما چه كرديد دست پشت دست نزنيم و هيچ نگوييم.
به نظر مي‌رسد در طول عمر فرصت‌هاي زيادي از دست داده‌ايم؟
طرح اين مسائل به الگوسازي نياز دارد و در دنيا روي چنين مسائلي در جامعه‌شان كار مي‌كنند. امريكا يك دموكراسي جنگي در عراق راه انداخت و بعد صدها مقاله از دلش درآورد. ما بايد اين فرهنگ ايثارگري را تحليل كنيم و از متخصص‌ها استفاده كنيم تا جامعه به چيزهاي خوبي كه نياز دارد دست پيدا كند. گاهي در فضاي مجازي يا تلويزيون حرف‌هاي بي‌‌معني گفته مي‌شود و اتفاقات خوب و مقدس تاريخ‌مان را فراموش مي‌كنيم.‌ كاش مي‌شد آسيب‌شناسي مقابله با فرهنگ ايثار گفته مي‌شد. كساني كه جنگ را نديده‌اند و علمش را ندارند مي‌آيند از جنگ صحبت مي‌كنند و هيچ جاذبه‌اي ايجاد نمي‌كند. رفتار ابوترابي يك معيار كامل است. عراقي‌ها وقتي خبر رحلت ايشان را شنيدند گريه كردند. كساني كه در اسارت به سر ابوترابي ميخ فروكرد‌ه بودند وقتي چنين خبري را شنيدند به گريه افتادند. اين يعني فرهنگ ايثارگري كار خودش را به درستي انجام داده است. مرحوم ابوترابي به عنوان يك نماد رفتارش قابليت تحليل روانشناختي دارد. بايد آزادگاني كه در عراق بودند را تحليل روانشناختي كرد و فهميد آنها چه كار كردند كه بهداشت روان‌شان آن‌قدر قوي بود. اگر ما تعبير خودمان را پيدا كنيم دنيا چيز ديگري مي‌شود. ما در خودباختگي خودمان گير كرده‌ايم و اين مشكل ماست. بايد موضوعات روانشناسي مختلف در اسارت به تصوير كشيده شود تا زندگي‌مان را معنادار كند. ما خودمان صاحب فكر و انديشه هستيم. انقلابي بودن يعني اينكه ما صاحب انديشه‌هاي عميقي هستيم كه قدمتش به بزرگان دين و عرفان برمي‌گردد. ما گاهي اينها را ناديده مي‌گيريم. اسارت و آزادگان و فرهنگ ايثار بخشي از اين فرهنگ است و ناديده گرفتن بخش برجسته اين فكر و فرهنگ ناديده گرفتن بخشي از تاريخ است كه همين عامل بزرگ‌ترين آسيب و بحران را به جامعه‌مان مي‌زند. بايد به دور از جريانات سياسي اين فرهنگ را زنده كنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار