یکسری سؤالهای اساسی در حوزه توسعهنیافتگی علمی و فنی جامعه و خسارتهای ناشی از آن وجود دارد که به رغم تفاوت صوریشان با یکدیگر، از جهاتی بسیار مشابه هم هستند. مثلاً اینکه با این همه تلاش برای صنعتی کردن ایران در طول نزدیک به دو قرن، از زمان میرزا آقاسی تاکنون، چرا ما همچنان یک صنعت نیم بند و مونتاژ داریم؟
دیگر اینکه چرا با این همه تلاش برای توسعه علم در کشور، مثلاً داشتن دارالفنون (از حوالی ۱۷۰ سال قبل) و دانشگاه تهران (نزدیک به ۸۵ سال قبل) و غیره، ما هنوز، «عالم» به معنای واقعی کلمه نداریم و صرفاً دانشمندانی داریم که جسته و گریخته، همان دانش غربی را میدانند و به کار میبندند، اما نقشی در پیشرفت علم جهانی ندارند یا بسیار اندک دارند. دیگر اینکه چرا ما با این همه «تاجر» و «تجارتخانه» از قدیم تا کنون، هنوز سازوکار تجارت را نمیدانیم و اغلب به دلهبازی، اختلاس و کلاه گذاشتن سر این و آن دل خوش کرده و دنبال آن هستیم که بدون زحمت، ثروت بادآوردهای به دست آوریم و همه این کارها را با لابیگری و فریب دیگران با ظاهرسازی انجام میدهیم؟ آخر چرا ما دست به هر کاری میزنیم، نمیتوانیم عمیق، دقیق، منظم و مثل آدم پیش برویم. جالبتر اینکه، در سیاست هم، وقتی مشروطه را گرفتیم، یعنی مشروطه را به ما دادند نه گرفتیم، هنوز دو روز نشده، با آن بازی کردیم. مجلس را به توپ بستیم. نمایندگان را سربه نیست کردیم، بعد هم که دوباره مشروطه دوم را برقرار کردیم، هر روز دولت عوض کردیم، بعد هم که دولت ثابت شد، مجلس را طویله خواندیم و حق مردم را محترم نشمردیم. تازه، مردم هم، وقتی دو سه نوبت، دموکراسیدار شدند، شروع به نشر مطبوعههای پر از فحش کردند، به هم پریدند و دوباره کاری کردند که دولت همان مقدار آزادی را هم از ایشان گرفت.
میبینید که در صنعت و علم و تجارت و سیاست، یک وضع یکنواخت داریم و در همه ناکام هستیم. مشکلمان چیست که از دانشگاهمان دانشمند در نمیآید، از کارخانهمان صنعتگر خلاق و مبتکر درنمیآید، حالا هم که ۴۰ سال است انقلاب اسلامی کردهایم، با آن همه ایثار و فداکاری و شهید و تلاش، حالا جوری شدهایم که این همه اختلاسگر تربیت میکنیم؟ یک جای کار ما عیب دارد، این را میفهمیم، اما نمیفهمیم کجای کارمان عیب دارد. عیب جوری است که به همه جا آسیب میزند و به طور یکنواخت ما را گرفتار میسازد و مانع تحول میشود. امروز دوستی در یک نشریه و درباره آن یادداشتی که درباره خروجیهای آن استاد نوشته بودم، پرسیده بود، چرا در دانشگاههای ما این بستر وجود دارد که کسانی اینچنین ایدهپردازیهای شگفت و هورقلیایی میکنند.
باید عرض کنم، اتفاقاً در حوزه علمیه هم همینطور است و افرادی اینچنین یافت میشوند. امروز در کانال یکی از همین دوستان قم میدیدم که به تازگی نوشته بود: «فیزیک اسلامی: در آینده نزدیک تبیین فیزیک اسلامی را با قدرت هر چه تمامتر شروع خواهیم کرد و اشتباهات وحشتناک بشر در این عرصه را منعکس خواهیم نمود» و باز نوشته بود: «عالمی نو: هندسهای جدید از هستی را از نو ترسیم خواهیم نمود که بسیار متفاوت است و بیانگر جهل فاحش بشر در این زمینه خواهد بود. اصلاً هستی و آسمانها و زمینها آنجور که اروپاییان نادان ترسیم کردند، نیست. نقشه واقعی جهان هستی را خواهیم کشید تا عظمت اسلام و علوم اسلامی را نشان بدهیم.»
شاید گفته شود این موارد، انگشت شمار است، اما به نظرم اینطور نیست. در عمق تفکر موجود در جامعه ما، این نگرش ضدعلم وجود دارد و شاید یکی از دلایل اینکه ما در تمام این عرصهها مشکل داریم، این است که به جای «دانایی» به «نادانی و جهل» تکیه کردهایم. افراد جامعهای که نردبان ترقی آن جهل به اضافه فریبکاری و دغلبازی باشد، در همه عرصهها، فقط به فکر منافع شخصی خودشان هستند و بیش از آن سبب ترقی جامعه باشند، به آن لطمه میزنند. ما برای «علم» ارزشی قائل نیستیم، درست نمیشناسیم و همهاش سعی میکنیم از راهی جز راه علم، ترقی کنیم.
این مشکل کمی نیست که مردم اهل مطالعه کم داریم، مشکل کمی نیست که این همه مهندس تربیت میکنیم که بسیاریشان چیزی از مهندسی نمیفهمند و فقط مدرک میگیرند، مشکل کمی نیست که در یک شهر دور افتاده دانشگاهی تأسیس میکنیم که حتی یک استاد ثابت ندارد. مشکل کمی نیست که صدها دانشگاه بزرگ و کوچک داریم که هر کدام برای خود سازی میزنند و راهی میروند.
شاید یکی از اساسیترین کارها، این باشد که دانشگاههای ما بازیچه خواستههای غیرعلم نباشند. نهادها و موسسات غیرعلمی، در کار دانش دخالت نکنند. اینقدر برای دانش نظریهپردازی نکنند و بگذارند علم راه خودش را پیدا کند. روشی در پیش بگیریم که شفافیت علمی حمایت شود، ترقی در آن فقط به علم و دانش باشد و چیزهای دیگری که باید همه دربارهاش فکر کنیم و راه چارهای بیابیم. بیاییم اهداف خیلی بلند و آرمانهای دست نایافتنی را که ذکر آنها سبب جلب توجه دیگران شده، اما در عمل چیزی نصیب ما نمیکند، کنار بگذاریم، واقعگرا باشیم، با همدیگر روراست باشیم، از همدیگر انتقاد کنیم، در همه چیز اظهارنظر نکنیم و اهداف کوچکی را تعریف کرده و برای رسیدن به آن برنامه درستی بریزیم و خیلی از این کارها.