مرد جوان پس از قتل همسر سابقش برای دیدن دخترش به شهرستان رفت و بعد به تهران برگشت و خودش را تسلیم پلیس کرد.
به گزارش خبرنگار ما، ساعت۱۲:۳۰ظهر روز یکشنبه ۲۸مردادماه امسال قاضی مرادی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری۱۲۸ تهراننو از قتل زن جوانی در خانهای حوالی خیابان پیروزی با خبر و راهی محل شدند. تیم جنایی وقتی پا در قتلگاه زن جوان در طبقه دوم خانه قدیمی در خیابان پیچک گذاشت با جسد زن ۳۷سالهای به نام بنفشه روبهرو شدند که حکایت از این داشت با گره زدن روسری زرد رنگی به گردنش به قتل رسیده است.
همچنین قاتل که مشخص شد شوهر سابق مقتول بوده پس از قتل و بستن شصت دو پا با پارچهای قرمز، چادر سفیدی روی جسد کشیده و با ماژیک قرمز رنگی نوشته است: «عشق من، تو را دوست داشتم و با چادر سفید به خانه من آمدی و با چادر سفید هم از خانه من برو.» نخستین بررسیها نشان قاتل که مدتی است از همسرش جدا شده، وی را مقابل چشمان پسر ششسالهاش به قتل رسانده و پس از حادثه پسرش را جلو خانه برادرش رها کرده و موضوع را تلفنی به برادرش گفته و از محل گریخته است.
برادر قاتل گفت: ساعتی قبل پسر برادرم که ششساله است زنگ خانه ما را زد و گفت: «پدرم، مادرم را کشت و رفت». در حالی که شوکه شده بودم برادرم به من تلفن زد و حرف پسرش را تأیید کرد که من بلافاصله موضوع را به خواهر مقتول و پلیس اطلاع دادم.
همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه مأموران برای دستگیری قاتل به جستوجو پرداختند تا اینکه صبح روز دوشنبه ۵ شهریورماه متهم به اداره پلیس رفت و خودش را معرفی کرد.
صبح دیروز متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و به قتل همسر سابقش اعتراف کرد. متهم در پایان به دستور قاضی مرادی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. به گفته سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس گاهی تهران بزرگ تحقیقات از متهم ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفی کن؟
محمد هستم ۳۹ ساله.
چند سال با همسرت زندگی کردی؟
خانواده ما اهل یکی از شهرهای استان گلستان هستند. حدود ۱۵سال قبل همراه پدرم به دیدن یکی از دوستانش در استان خراسان رفتیم و بنفشه دختر دوست پدرم را دیدم و عاشق او شدم که عقد کردیم.
پس همسرت را دوست داشتی؟
همسرم را از خودم بیشتر دوست داشتم به طوریکه زندگی بدون او برای من غیر ممکن بود.
الان که او نیست چطوری زندگی میکنی؟
دوست دارم هر چه زودتر بمیرم و پیش او بروم.
چرا او را کشتی؟
احساس کردم به من خیانت کرده است.
چرا خیانت؟
از من طلاق گرفته بود و با مرد دیگری ازدواج کرد.
این که خیانت نیست؟
من را فریب داد و حق طلاق از من گرفت.
خانواده همسرت گفته بودند شما او را کتک میزدی و حتی به زندان هم رفتی؟
بله همون زندان مرا بدبخت کرد.
توضیح بده؟
من به خاطر مصرف تریاک کمی بداخلاق بودم و گاهی هم به خاطر دخترم که همسرم او را میزد با هم درگیر میشدیم. روز ۱۱اسفندسال۹۵ بود که همسرم زنگ زد و گفت: با شناسنامهام به کلانتری نارمک بروم. بلافاصله به کلانتری رفتم که فهمیدم او از من شکایت کرده و تمامی وسایلش و حتی شناسنامه دختر و پسرم را برداشته و قصد دارد از خانه من برود که با هم درگیر شدیم و او را کتک زدم. مأموران دخالت کردند که با مأموران هم درگیر شدم و به زندان افتادم. پس از این همسرم گفت: در صورتی رضایت میدهد که حق طلاق و حق حضانت فرزندانم را به او بدهم. ابتدا قبول نکردم و، اما او قول داد که از من طلاق نمیگیرد و من هم فریب خوردم و حق طلاق را دادم تا اینکه بعد از آزادی فهمیدم او با مرد دیگری ازدواج کرده است.
در زمانی که زندان بودی طلاق گرفت؟
بله. وقتی از زندان آزاد شدم و به خانه رفتم به من گفت که طلاق گرفته برای اینکه زیر پوشش بهزیستی برود و من هم قبول کردم. مدتی با هم در همان خانه زندگی کردیم تا اینکه گفت: برای او خانهای در نزدیکی خانهمان اجاره کنم. خیلی تلاش کردم او را به زندگی برگردانم، اما قبول نکرد و من هم خانهای برای او اجاره کردم و به همین وضعیت ساختم. من ناهار و شام پیش او و فرزندانم بودم و فقط شبها برای خواب به خانه خودم میآمدم.
خواهر مقتول گفته بود که ششماه از او خبری نداشتی؟
بله. ششماه قبل از حادثه در خانهاش بودم که متوجه تلفن همراه هوشمندی شدم. بنفشه مدعی بود که تلفن همراه هوشمند ندارد که با دیدن این تلفن با هم درگیر شدیم و فهمیدم کسی برای او خریده است. من تمامی وسایل خانهاش را به هم ریختم که او قهر کرد و همراه دو فرزندم از آنجا رفتند و بعد گفت: در اسلامشهر در خانهای از زن سالخوردهای پرستاری میکند و همانجا با فرزندانم زندگی میکند.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
چند ماهی او را ندیده بودم تا اینکه دو هفته قبل از حادثه فرزندانم را به خانه خواهرش آورد و خودش رفت تا او را نبینم. آن روز دخترم را به خانه مادرم بردم که آنها برای تفریح به شهرستان رفتند. همان روز فهمیدم که بنفشه از حساب پس انداز دخترم ۱۵میلیون تومان بدون اجازه با من برداشت کرده است. تا اینکه روز حادثه از او خواستم پسرم را به خانهام بیاورد و با هم درباره ۱۵میلیون تومان حرف بزنیم. عصر به خانه من آمد و من داخل حمام بودم که متوجه شدم با خواهرش تلفنی حرف میزند و میگوید با مرد پولداری ازدواج کرده است. همان لحظه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. داخل دوغ مقداری داروی بیهوشی ریختم تا وقتی به خواب برود او را خفه کنم، اما به خاطر اینکه شک نکند خودم از دوغ مسموم خوردم که زودتر از او به خواب رفتم. صبح که از خواب بیدار شدم او را با روسریاش خفه کردم.
پسرت چیزی نگفت؟
گفت: چرا مادرم را کشتی؟
دست نوشته روی چادر سفید را توضیح بده؟
به همسرم گفتم چادر سفیدی که روز اول با آن به خانه من آمدی با خودت بیار. دوست داشتم با همان چادری که آمده بود با همان چادر از خانه من برود.
چرا فرار کردی؟
فرار نکردم و فقط تصمیم گرفتم به شهرستان بروم و دخترم را ببینم و بعد خودم را معرفی کنم.