سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: مجازاتهای جایگزین در احکام دادگاه که مدتیست رایج شده حالا سرکی هم به دنیای کتاب کشیده و مطالعه کتاب را در لیست مجازاتهای جایگزین قرار داده است. این امر فی نفسه بسیار پسندیده و قابل تقدیر است اما همچون هزاران کار دیگر الزاماتی دارد که اگر بدانها توجه نشود نتیجهاش عکس چیزی خواهد شد که قاضی از کار خود انتظار میبرد. در حکمهایی که تا کنون قضات ارائه کردهاند به نظر میرسد چندان هدف شفافی از کار خود در ذهن نداشتهاند و یا اگر داشتهاند نتوانستند کتابهای مناسبی را در راستای هدف خود انتخاب کنند و این است که کتابهایی را در رأیها میبینیم که شاید خواندن آنها برای یک مجرم دردی را دوا نکند که هیچ بدتر موجبات فحش و لعن او به نویسنده و تنفرش از کتابخوانی را فراهم سازد.
به عنوان مثال در جدیدترین حکمی که روز گذشته در فضای مجازی پخش شد، قاضی حکم کرده است که مجرم بایستی سه کتاب حکایت زمستان اثر سعید عاکف، داستانِ سیستان اثر رضا امیرخانی و دشمن شناسی مقام معظم رهبری را نه تنها بخواند بلکه از روی آنها رونویسی هم کند! دلیل معرفی حکایت زمستان و داستانِ سیستان قابل فهم است اما هدف از الزام به مطالعه کتاب دشمن شناسی چیست؟ آیا مطالعه این کتاب برای فردی مجرم که شاید تا کنون دست به هیچ کتابی هم نزده مناسب است؟ اگر هدف قاضی شناساندن اندیشه رهبری به آن مجرم بوده، بهتر نبود کتابهای ملموستری همچون «خانواده» معرفی شوند تا برای او کاربردیتر باشد؟ اگر «دشمن شناسی» برای قاضی اهمیت داشته، بهتر نبود از کتابهایی که بستر شناخت صحیح دشمن را فراهم میکند و شخص رهبری نیز بر آنها اصرار میورزند انتخاب شوند؟
مهمتر از همهی این سؤالات دلیل رونویسی از روی کتابها چیست؟ این رونویسی که از دوره دبستان از آن ضربهها خوردهایم و ما را تبدیل به رباتی کرده که صرفاً رونویسی میکنیم بدون آنکه ذرهای فهم و درک کنیم چه سودی برای مجرمی که شاید کمتر اهل مطالعه باشد، دارد؟ آیا همین رونویسی باعث نخواهد شد او از هر چه کتاب و کتابخوانی است متنفر شود و اصلاً هنگامی رونویسی توجهی به متن نکند؟
پیشتر از این نیز حکمی صادر شده بود که در آن مجرم میبایست کتاب «از سرد و گرم روزگار» آقای احمد زیدآبادی را بخواند. این نیز خود از آن حکمهای عجیب بود که حقیقتاً هدف از صدورش برای نگارنده مبهم مینمود؛ چرا که به یک فرد مجرم، کتاب کسی معرفی شده بود که در دهههای گذشته با حکم دادگاه نه تنها به خاطر مسائل امنیتی، زندان رفته بلکه تبعید هم کشیده و به وضوح در کتابها و نوشتههایش خود را مخالف نظام جمهوری اسلامی میداند. معرفی این کتاب از سوی دادگاه را حقیقتاً میتوان بدسلیقگی خواند؛ قاضی باید بداند که معرفی کتابی از جنس زندگی نامه برای خوانندهای که مجرم شناخته شده است، الگوسازی خواهد کرد و تنها با اتکا به اینکه متن و قلم کتاب جذاب، پر کشش و قصه آن حاوی نکاتی قابل اهمیت برای زندگی است، کفایت نمیکند که کتاب را به دست مجرمی داد؛ فلذا باید به تبعات همه جانبه معرفی کتاب و الگویی که به جامعه ارائه میکند، اندیشید.
خلاصه آنکه اگر قرار است این دست از احکام که به نظر بسیار هم مناسب است و به فرهنگ عمومی کمک میکند، در دادگاهها رایج شود، بایستی دقت بیشتری به خرج داد و کتابها را با خوش سلیقگی انتخاب کرد تا هم الگوهای مناسبی به مجرمین ارائه شود و هم افرادی را که شاید کمتر به مطالعه اهمیت میدهند، بر سر شوق آورد.