با توجه به اعطای نشان افتخارآفرین «ذوالفقار» از سوی مقام معظم رهبری به سردار قاسم سلیمانی میتوان گفت: این روزها کمتر کسی است که از ذکر دلاوریها و مدیریت و توانمندیهای این سردار فاتح فتنه استعمار در سوریه و عراق مطلبی نقل نکند؛ شایستگیها و عزتی که این مرد حماسهساز به کشور داده انسان را به یاد مرد بزرگ تاریخساز دیگر که ۴۰۰سال قبل میزیسته و به نوعی افتخاراتی مشابه را آفریده میاندازد؛ این بزرگمرد سردار امامقلیخان پسر اللهوردیخان، سپهسالار شجاع عصر صفویه و قهرمان مبارزه با متجاوزین عثمانی و استعمارگران پرتغالی است.
با توجه به نشان افتخاری که سردار سلیمانی مفتخر به دریافت آن شد که نام ذوالفقار را بر نگین خود دارد، بیمناسبت نیست با مقایسه این دو سردار معاصر و صفوی با سرداری به مراتب والاتر و عالیتر از آنها یعنی مالک اشتر نخعی، به نوعی به فهم زمانه و سیاست روز برسیم؛ مطلب مهمی که تبلیغات بیگانه امروز مدام در پی القای تصویری مبهم و ساختگی و غیر شفاف از آن هستند تا ملت دوباره راه را گم کند.
اما اگر بخواهیم مقایسه و تطبیق تاریخی خود را عمیقتر کنیم، باید صورت مسأله را وسیعتر ببینیم؛ چرا؟ چون به نظر میرسد این دو سردار لایق ماحصل و برآیند اعتلا و عزتطلبی و شایستهسالاری زمان خود هستند.
یکی حاصل سیاستهای مدبرانه و کارساز و توسعه متوازن عصر شاه عباسی و دیگری فرزند خلف انقلاب اسلامی و شکوفایی و رشد ایران در رهبری عزتمندانه آیتالله خامنهای.
به احتمال قریب به یقین این دو نفر، دو نمونه عالی از نسل عظمت و سرفرازی و عمق فرهنگ و سیاستهای عصری هستند که آن عصر و دوره به آنان مجال ترقی و رشد و نقشآفرینی تا چنین سطحی را میدهد؛ وگرنه در دوره انحطاط اگر چنین شخصیتهایی هم باشند، مجال بروز و حضور و حماسه و عرضاندام را نمییابند.
چنانکه از این دو نفر عظیمتر و بزرگتر سردار پرافتخار اسلام، مالک اشتر نخعی است که در ظل خورشید ولایت، حضرت علی(ع) اوج گرفت و درخشید و وااسفا از درسهای تاریخ که وقتی امام علی(ع) و نظام علوی در تاریخ رخ پنهان نمود، سرداری در ابعاد و عظمت مالک اشتر هم در صفحه تاریخ دیده نشد!
از مقایسه تاریخی (با چهار قرن فاصله) این دو سردار میتوان نکات جالبی را دریافت:
اول: تشابه جالب این است که در کارنامه افتخارات نظامی امامقلیخان به غیر از فتح هرمز و پایان دادن به سلطه ۱۱۷ساله استعمارگران پرتغالی در جزیره و تنگه استراتژیک هرمز و آزادسازی و پاکسازی گمبرون (بندرعباس) و قشم و تسخیر بصره سوابق دیگری هم وجود دارد و آن زمانی است که محمدپاشا، وزیر اعظم عثمانی به سال۱۰۲۵ قمری با یکصد هزار نیروی جنگی به قصد تصرف قلعه ایروان به ایران تجاوز کرد، امامقلی خان به همراه قرچقایخان، سپهسالار لشکر ایران توانست شکست خفتباری به ترکان عثمانی بدهد؛ از این نظر تجربه جنگی سردار عصر صفوی با سردار عصر انقلاب اسلامی در مقابل همسایه متجاوز غربی (عثمانی دیروز و بعثیهای امروز) مشابه است.
دوم: امامقلیخان حدود سیهزار نفر نیروی جنگی تحت امر خود داشته که حساب و کتاب و امورات و کارشان را خودش رسیدگی میکرده و هر وقت کشور را خطری بزرگ تهدید میکرده این نیروی جانبرکف وارد عمل میشده؛ شاید در آن به نوعی تشابه تاریخی با سپاه قدس و سپاه پاسداران دیده شود!
سوم: تجربه جنگی با همسایه متجاوز غربی (عثمانی و بعثیها) به هر دو سردار تجربه و آزمون و کارآزمودگی داد که توانستند در مقابل زیادهخواهیهای خارجی یعنی استعمارگران اسپانیایی و پرتغالی دیروز و آمریکا و انگلیس و اروپای امروز سدی محکم ایجاد کنند.
چهارم: محبوبیت و حضور ملی این دو سردار یک «عیار و نشانه» است؛ اینها نماد و سمبل زنده و شفاف ارزشها و عظمتها برای جامعه و ملتی هستند که در معرض تحول و انحطاط واقع شده است؛ تا این سرداران برای مردم، «قهرمان ملی» محسوب میشوند، این بدان معناست که هنوز «انحطاط» غلبه نکرده است و اعضای رییسه جامعه (یعنی مغز و قلب) سالمند و مسیر حرکت آن ملت در کل درست است؛ هرچند در جزئیات حرف و حدیثها زیاد باشد.
پنجم: باید مراقب بود امروز استعمار، تور تزویر و حیله خود را با گستردگی زیادی پهن کرده است و یکی از ابعاد خطرناک آن، قهرمانسازیهای کاذب است که ماههای قبل در لقبسازیهای سیاسی از سوی برخی جریانهای فرهنگی شاهدش بودیم.