سرويس انديشه جوان آنلاين: کلید واژه گام دوم انقلاب جوانگرایی است. در متن تحلیلی زیر که توسط «حسینیه انقلاب» تهیه شده به الزامات این جوانگرایی پرداخته شده است.
«گام دوم» گرچه در تداوم «گام اول» و همجهت با آن است، اما سخنگفتن از آن تنها زمانی معنادار خواهد بود که ناظر به نوعی از تغییر و تبدیل و تحول باشد:
چه عدهای، گام اول را بر اساس ادبیات موجود در عرصه عرفان تفسیر کنند: انقلاب اسلامی همانند یک سالک که برای تزکیه و دوری از رذائل، چلهنشینی را در پیش میگیرد، اولین چله و اولین مرحله از سلوک را به پایان رسانده و اکنون باید چله دوم را با هدف رفع نقص و دستیابی به کمالی دیگر و از طریق ریاضتهایی نوین آغاز کند.
چه گروهی دیگر با اتکا به ادبیات موجود در عرصه فناوری، گام اول را بر اساس زمان لازم برای «تغییر نسل تکنولوژی» (بازههای ۲۰ ساله) تحلیل کنند: انقلاب اسلامی در ۴۰ سال گذشته توانسته در برابر دو موج فناورانه و دو نسل از تغییر تکنولوژی و الزامات همهجانبه آن ـ. که طراحی و مدیریت آن در دست نظام سلطه بوده ـ. مقاومت کند و باقی بماند و در گام دوم باید به جای «رویارویی ناگهانی» به سراغ «آیندهنگری» برود و خود را در برابر تغییرات تکنولوژیک پیشرو آماده کند تا مقهور تکنولوژی و آثار آن در عرصههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی آینده نشود؛ و چه برخی با گزینش فرازهایی از بیانیه مانند «نسلی که اینک وارد فرآیند بزرگ و جهانی ۴۰ سال دوم میشود»، «جوانان عزیزم؛ نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند»، «نسل شما هنوز نیازموده و ندیده... دهههای آینده دهههای شماست و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید» گام اول را به پایان عمر مفید نسل آغازگر انقلاب تفسیر کنند و به اقتضای گذشت زمان، گام دوم را در چارچوب «تغییر نسل در نیروی انسانی انقلاب» و ضرورت سپردن امور به نسل جدید و جوان تحلیل نمایند. در این تحلیل گرچه به گذشت زمان و جبر ایام تکیه شده، اما تغییر و تبدیل را در آن نمیتوان و نباید از نظر دور داشت، زیرا دغدغه و نگرانی برای انتقال معارف انقلاب و تجربههای شگفتانگیز آن به نسل جدید آن هم به نحوی که مبنای رفتار مدیریتی جوانان قرار گیرد، بیش از هر چیز دلالت بر این واقعیت میکند که تعریف سواد و علم و مهارت در ساختارهای آموزشی و پژوهشی حوزه و دانشگاه (که باید بهمثابه بازوان نظام اسلامی برای رشد عقلانیت انقلابی عمل میکردند) به نحوی بوده که توانایی انتقال حقایق انقلاب به نسل جدید را ـ. که همگی در اختیار و تحت تعلیمِ نظام آموزش و پژوهش جمهوری اسلامی بودهاند ـ. نداشته است. پس اکنون باید شخص رهبری دست به قلم ببرد و با هشدار در اینباره که حقیقت گذشته و حال را نمیتوان از دشمن شنید، یک جمعبندی از گام اول و نحوه جریان آن در گام دوم ارائه کند تا زمینه این مهم را فراهم آورد و سپس به این اکتفا نکند و از نخبگان نیز تبیین و تحقیق در مفاد بیانیه را مطالبه نماید. این در حالی است که دشمن انقلاب به گونهای نبض حوادث و مدیریت ساختارها را به دست گرفته که مسیر نسل جوان را در تمامی جامعه جهانی تا دههها بعد کانالیزه کرده است.
همه این واقعیتها نشان میدهد تغییر نسل نباید صرفاً در قالب الزامات ناشی از گذر ایام تحلیل شود بلکه باید همگان را به ضرورت دستیابی به «تئوری تداوم»، «قانون پایداری» و «فرمول استقامت» رهنمون گردد همچون شیر تازهای که گرچه خود مایه قوام استخوانهاست، اما اگر قاعدهای علمی برای تداوم آن تولید نشود، پس از چند روز فاسد خواهد شد و در مقابل، دستیابی به قاعده علمی برای افزایش عمر آن باعث یک تغییر چندبرابری میشود و زمان استفاده از شیر تازه را از چند روز به چندماه افزایش میدهد. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی و ادبیات الهی و تجربیات معجزگون آن برای بقا در برابر همه ابرقدرتهای جهانی و قدرتهای بینالمللی و منطقهای، قطعاً تغییرات مهمی در همه عرصههای تصمیمسازی، تصمیمگیری و دستگاه کارشناسی کشور ایجاد کرده و الا بازی در چارچوب دکترینهای سیاسی و دفاعی و امنیتی متداول، هیچ امکانی برای بقای انقلاب در برابر هجمههای همهجانبه باقی نمیگذاشت. اگر این تغییرات ـ. که همگی در ردیف تجربیات میدانی هستند ـ. تئوریزه نشوند و تفاوت آنها با روند متداول محاسبات مادی دستگاه کارشناسی به نحو علمی روشن نشود، بدان معناست که راه گذشته و گام اول «تئوریزه» نشده و قهراً امکان انتقال آن به گام دوم و کاربست آن توسط نسل جدید در سرفصلهای هفتگانه با مشکلات بزرگی مواجه خواهد شد و نسل بعدی به تدریج نسخههای کاربردی دشمن را با عنوان پرطمطراق تجربههای توسعهیافتگی، بر تجربههای انقلاب حاکم خواهد کرد. خصوصاً که برخلاف دهه اول انقلاب و دوران اوج تجربههای میدانی انقلاب، دستگاه کارشناسی در دوران کنونی کاملاً استقرار یافته و با صراحت بیشتری، تجربههای انقلاب را به اموری شعاری و غیرعملی تقلیل میدهد و لذا با سرعت بیشتری میتواند نسل جوان و دانا و پرانگیزه را ـ. حتی در صورتی که به سرعت زمام امور را به دست بگیرند ـ. در پیچ و خم محاسبات کیفی و کمّی خود گرفتار کند و آنان را به دام ادعای دروغین خود مبنی بر واقعگرایی اندازد و این رویشهای انقلاب را به خزان ریزشها ببرد و تلفات افزونتری نسبت به مدیران نسل گذشته بگیرد.