سرويس سبك زندگي جوان آنلاين: بسیاری از ما دنبال معنویت در زندگیمان میگردیم، اما چرا این جستوجو راه به جایی نمیبرد. واقعاً این پرسش جدی را نباید از خودمان طرح کنیم که بسیار خب! من نماز میخوانم، روزه میگیرم و دعاها را هم بهجا بیاورم، اما چرا فیالمثل نشاط قلبی در من نیست یا کم است. من نماز میخوانم و روزه میگیرم، اما خُلق و خوی من همچنان یک خُلق و خوی گرفته و بسته است و با کمترین پیشامدی سریع بههم میریزم، با کمترین تکانهای خودم را میبازم. مگر نه این است که قرآن میفرماید: اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ، حالا من میخواهم در حوادث روزگار، در تنگناها و بلاها به این ریسمان چنگ بزنم. میخواهم به این نماز و روزههایم چنگ بزنم تا مرا نگه دارد، تا من اینگونه درون آشفته و سرگردانی نداشته باشم، اما میبینم ریسمانی به چنگ من نمیآید.
نمازهایی که در خواب و خیال میخوانیم
اغلب ما گاهی این حس و حال را داریم که اعمال ما فاقد روح و گیرایی لازم است. آدم خودش در سویدا و اعمال قلبش متوجه میشود که فیالمثل این نمازی که میخواند نماز کسالت است. قرآن از گونهای نماز خواندن بیروح و بیمایه سخن میگوید: «وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَى / و وقتی به نماز میایستند این ایستادن حالت و کیفیت کسالتبار را دارد» یا مثلاً وقتی روزه میگیرند گاردی در برابر آن احساس میکنند و اگر آشکارا هم غر و لند نکنند در درون خود غر و لند میکنند که آخر این چه عملی است که ما بهجا میآوریم؟
اما واقعاً من که دستکم به شکل ظاهری اعمال و مناسکی را بهجا میآورم حق دارم این سؤال را مطرح کنم که بسیار خب! من از این داروخانه معنوی این دو قلم دارو را گرفتهام یعنی راه رفتهام و زحمت کشیدهام و بار رنج را بر خود حمل کردهام و رفتهام دو قلم داروی بزرگ به نام نماز و روزه تهیه کردهام و انتظار دارم اینها حال مرا خوب کنند، اما چرا این داروها حال مرا خوب نکردند؟ این وعده الهی است که استعینوا بالصبر و الصلاه خداوند میگوید از نماز و روزه کمک بگیرید. مثل این میماند که میگوید از این طناب کمک بگیرید و از آن چاه تاریک بیرون بیایید، خب اگر در آن طناب استعداد این نبود که وزن مرا تحمل کند و مرا از این چاه بیرون بکشد خداوند چنین وعدهای را طرح نمیکرد. حال من میگویم، اما من هنوز ته چاه ماندهام یعنی رفتم به این طناب چنگ زدم، اما طناب مرا یاری نکرد. آیا چنین چیزی امکان دارد؟ دیدهاید آدم بعضی وقتها در حالت خواب نماز میخواند؟ به خاطر خستگی یا سنگینی یا هر عارضهای حال ترک بستر را نداری، شیطان یک کار ساده را پیش پایت قرار میدهد. در خواب میبینی داری با چه کیفیتی وضو میگیری و بعد با چه کیفیتی و با چه قرائت زیبایی داری نماز میخوانی و از نماز خواندن خودت هم مشعوف میشوی و بعد هم دوباره شیطان برای تو لالایی میخواند که آفرین پسر خوب! چه نماز باکیفیتی خواندی حالا برو بگیر بخواب و تو میروی میخوابی در حالی که اساساً متوجه نیستی همان نماز خواندن هم بخشی از خواب تو بوده است، همان وضو هم در خواب بوده است و آیا اگر من دقیقتر به رفتار و اعمال خود توجه نشان دهم نمازهای من حتی آنها که در بیداری میگذرد یعنی آنها که ظاهراً من ترک بستر کردهام و وضو گرفتهام و به نماز ایستادهام همچنان در طول نماز غرق خوابها و خیالها و محاسبات خود نبودهام؟ این یعنی فردی ته چاه خوابیده و در خواب میبیند دارد به یک ریسمان محکم چنگ میزند و آن وقت در همان خواب هم شاکی میشود که من به این ریسمان چنگ زدم، اما همچنان ته چاه هستم، در حالی که اگر این فرد به دقت خودش را زیر نظر بگیرد متوجه میشود که همه آن کارها و همه آن چنگ زدنها بخشی از رؤیاها و خوابهای او بوده است و چطور انسان میتواند در خواب چنگ بزند و در بیداری از چاه بیرون بیاید؟
متقین از نقشها و نقشهها خالیاند
اما قرآن راه بیرون آمدن از این چاه را به ما نشان میدهد. اگر دقت کنید متقین یا پرهیزگاران برترین درجه ایمان را نزد خداوند دارند. آنها اهل پرهیز هستند یعنی اگر نمازی میخوانند برای این است که خالی شوند نه این که پر شوند. اگر روزهای میگیرند برای این است که خالی شوند نه این که پر شوند، اما ما اگر نماز میخوانیم میخواهیم پر شویم، اگر روزهای بهجا میآوریم به خاطر این است که پر شویم و همین کیفیت ما را خالی از نور میکند. میدانید فرق ما و متقین در بهجا آوردن اعمال و مناسک در چیست؟ فرق ما و پرهیزگاران فرق همان نقاشان رومی و چینی است. نقاشان چینی آمدند چقدر وقت خود را صرف نقش- نقشه - کشیدن کردند، اما نقاشان رومی دیوار مقابل دیواری که آنها نقش کشیده بودند را فقط صیقلی کردند و همان صیقلی کردن به آنها کیفیت آیینگی بخشید. دقت کنید که اغلب، ما دنبال نقش- نقشه - هستیم یعنی من حتی از طریق اعمال خود نیز دنبال نقشه کشیدن میگردم. ظاهراً نماز میخوانم، اما در باطن نقشه میکشم، اما آن متقی با اعمال، خود را صیقل میدهد. من، چون کودکان نقاشی میکشم و متقی آیینگی میکند. او نمیخواهد حقیقت را بسازد-، چون میداند حقیقت ساختنی نیست- او فقط میخواهد کیفیت آیینگی پیدا کند تا پرتو حق روی این آیینه متجلی شود. متقین دنبال این هستند که با عمل خالی شوند از اغراض، از کینهها و از ریاکاریها و در یک کلام به واسطه اعمال از خود خالی شوند، اما بسیاری از ما متأسفانه میخواهیم صرفاً عمل جمع کنیم تا خود را، همان خود را که حجاب بین ما و حقیقت شده، فربه کنیم و اعمال را سپر محافظت از خود قرار دهیم، در حالی که این سپر، از نفس تاریک بین ما حمایت خواهد کرد.
تو اگر سر چشمه بودی، پس آب کو؟
آیا نباید فرقی میان کسی که به سر چشمه رفته و کسی که سر چشمه نرفته، باشد؟ اگر کسی سر چشمه نرفته و آب یا همان معنویت را ندارد از او پذیرفتنیتر است تا کسی که سر چشمه رفته، اما هنوز به آن آب حیات نرسیده است. چشمه میخواهد مرا پر کند، نماز و روزه میخواهد مرا از معنویت، معنا، عشق و زیبایی پر کند، اما کوزه من تهی نیست، من تا سر غرق هوا و زنگار خیالاتم. اگر متقین از نماز و روزه حقیقی پر شدند به خاطر این بود که آنها با کوزه خالی به دور از انانیت و منیت به سر چشمه رفتند و، چون کوزه آنها خالی بود از حق پر شدند. پس من باید عیب را بر خود بنهم نه چشمه، در عدالت خداوند تردیدی نیست. او سرچشمه است و با مهر کوزهها را پر میکند و تنها کاری که من باید انجام دهم این است که کوزهام را خالی تحویل او دهم، اگر خالی شوم او مرا هم پر خواهد کرد.