سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، اواسط بهمنسال ۹۰، مردی مأموران پلیس را از ناپدید شدن همسر امریکاییاش به نام ماری باخبر کرد و گفت: «سالها قبل در امریکا با ماری آشنا شدم و با او ازدواج کردم، اما بعد از چند سال زندگی به ایران آمدیم. حاصل زندگی ما سهفرزند است و زندگی خوبی داشتیم تا اینکه چند روز قبل ماری با خودرو اش از خانه بیرون رفت، اما دیگر بازنگشت.»
دستگیری متهمان
بعد از طرح این شکایت در حالیکه ۱۸روز از مفقودی زن امریکایی گذشته بود، کارآگاهان پلیس دریافتند دو مرد جوان از کارت سوخت ماری در یکی از جایگاههای سوخت استفاده کردهاند. به این ترتیب دو مرد جوان به نامهای سامان و بابک با رصد دوربینهای مداربسته شناسایی و دستگیر شدند. دو متهم ابتدا جرمشان را انکار کردند، اما در جریان بازجوییها به قتل با انگیزه سرقت اعتراف کردند و بابک در شرح ماجرا گفت: «یک روز میخواستم شماره تلفن یکی از دوستانم را بگیرم که ناخواسته یک رقم را اشتباه گرفتم. همان موقع زن جوانی پاسخ تلفنم را داد که با لهجه حرف میزد. متوجه شدم امریکایی است و همین بهانه آشنایی ما شد. چند مرتبه با هم صحبت کردیم حتی سهبار یکدیگر را دیدیم تا اینکه فکر کردم او پولدار است و نقشه سرقت کشیدم.»
متهم ادامه داد: «روزی در سفرهخانه نشسته بودم که مقتول پیامک داد. متن پیامک انگلیسی بود که نتوانستم آنرا بخوانم به همین خاطر گوشی را به یکی از دوستانم دادم. بعد از خواندن پیامک با دوستم صحبت کردم و همانجا بود که نقشه سرقت را طراحی کردیم.»
متهم در خصوص قتل گفت: «روز حادثه به بهانهای با او در شرق تهران قرار گذاشتم و همراه دوستم سر قرار رفتیم. مقتول با یک پژوی۲۰۷ آمد و ما داخل خودرو نشستیم. بعد از طی مسافتی او را با چاقو تهدید کردم که مقتول شروع به داد و فریاد کرد. چاقو از دستم افتاد و همان موقع سامان که در صندلی عقب نشسته بود دستش را جلوی دهان زن گرفت و او خفه شد. جسد را در مکان خلوتی در صباشهر انداختیم و خودروی مقتول را همراه با مبلغی پول سرقت کردیم، اما سهروز بعد خودرو را در خیابان رها کردیم.»
اولین محاکمه
دو متهم پس از تحقیقات تکمیلی در شعبه دوم دادگاه کیفری به ریاست قاضی عزیزمحمدی محاکمه شدند. ابتدای جلسه اولیایدم که سه فرزند مقتول بودند درخواست قصاص کردند سپس سامان به اتهام مباشرت در قتل و سرقت و بابک به اتهام معاونت در قتل و سرقت از خودشان دفاع کردند. در پایان هیئت قضایی سامان را به قصاص و حبس و بابک را به ۱۵سال حبس محکوم کرد. این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد، اما از سوی یکی از شعبات آن نقض و پرونده بار دیگر به همان شعبه ارجاع داده شد.
دومین محاکمه
به این ترتیب پرونده خردادسال۹۶ بار دیگر روی میز هیئت قضایی همان شعبه به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. در آن جلسه وکلای مدافع اولیایدم به نمایندگی از آنها درخواست قصاص کردند و گفتند مقتول سالها قبل از این حادثه مسلمان شده بود. در ادامه بابک با قبول جرمش در آخرین دفاعش گفت: «باور کنید قصد قتل نداشتیم و فقط میخواستیم از مقتول سرقت کنیم و الان از اولیایدم درخواست گذشت دارم.» سپس سامان نیز در آخرین دفاعش گفت: «روز حادثه مقتول در ماشین خیلی سر و صدا میکرد و ناچار بودیم او را ساکت کنیم، اما وقتی دستم را جلوی دهانش گرفتم ناخواسته موجب مرگ او شد. قتل را قبول دارم، اما این کار عمدی نبوده است. از اولیایدم و دادگاه درخواست گذشت دارم.»
در پایان هیئت قضایی بار دیگر سامان را به قصاص و حبس و بابک را به حبس محکوم کرد. رأی صادره به دیوان عالی کشور فرستاده شد و با تأیید آن این حکم برای اجرا در اختیار شعبه دوم اجرای احکام ناحیه۲۷ قرار گرفت. به این ترتیب متهم در صورتیکه نتواند رضایت اولیایدم را جلب کند به شرط پرداخت تفاضل دیه به زودی قصاص خواهد شد.