سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: خاطرم میآید یک بار در سالهای دور- نقد که نمیشود گفت- گزارشی از یک نمایش یا همان تئاتر که آن روزها روی صحنه رفته بود در روزنامه کار کرده بودم. در بخشی از آن مطلب به سخن یکی از شخصیتهای نمایش اشاره کرده بودم که در قسمتی از آن از عبارت «تخم شیطان» استفاده کرده بود، اما حروفچین روزنامهای که در آن کار میکردم به جای تخم شیطان نوشته بود تخممرغ شیطان، حالا ما البته متوجه قضیه شدیم و پیش از آنکه تخم شیطان به صورت تخممرغ شیطان چاپ شود مرغ بیچاره را از میانه تخم و شیطان بیرون کشیدیم، اما داستان برای من همان موقع جالب بود که چرا حروفچین چنین خطایی کرده است، یعنی کلمهای که در متن نبوده به حساب اینکه آن کلمه در متن وجود دارد گذاشته و اساساً خود متنی تازه را به وجود آورده و نکته مهمتر اینکه آیا این خطاهای عجیب و غریب صرفاً خطای حروفچینهاست یا اغلب ما هم دچار چنین خطاهای فاحشی میشویم؟ یعنی چیزی را میبینیم که واقعاً وجود ندارد- جالب نیست آدم چیزی را ببیند که وجود ندارد؟ البته بهتر است به جای جالب از واژههایی مثل نگرانکننده یا هشداردهنده استفاده کنیم- و اگر ما چیزی را میبینیم که واقعاً وجود ندارد چه عاملی باعث خلق این توهم میشود؟
نوشیدنی مجاز یا مجانی؟
بگذارید یک مثال دیگر هم از خودم بزنم. چند روز پیش یک رمان خارجی را میخواندم که در آن یک عبارت به نام نوشیدنی مجانی وجود داشت و من به خیال خود که این متن یک رمان خارجی است و حتماً در این عبارت دست بردهاند و سانسور شده نوشیدنی مجانی را چندینبار نوشیدنی مجاز خواندم- توجه کنید که همه این اتفاقات در کسری از ثانیه و به سرعت روی میدهد- تصور میکردم که منظور، همان نوشیدنی بدون الکل است، در حالی که وقتی دیدم یک چیزی در متن با آنچه من میخوانم نمیخواند دقت کردم و دیدم که من چندینبار نوشیدنی مجانی را نوشیدنی مجاز دیدهام و عبور کردهام.
این همان خطایی است که حروفچین روزنامه انجام داده است. او دارد کلمات را از روی دستنوشته من میخواند و ارتباط چشمی با دستنوشته و مانیتور دارد، اما چشم او مثل چشم همه ما با ذهنیتهایش هم خلط شده است. او هزاران بار کلمه تخم را در کنار مرغ دیده است، بنابراین حال هم میخواهد به هر قیمتی شده به همان راه برود، بنابراین بلافاصله بعد از تخم مینویسد مرغ و در ادامه شیطان.
مثل شکارچی ردّ خطاها را بزنید
یک بار با دقت به خطاهای دیداری و شنیداریتان توجه کنید و مثل یک کاشف که دنبال ناشناختهها میرود ردّ این خطاها را در خودتان بزنید. اگر این کار را دقیق انجام دهید به ذهنیتهای خود خواهید رسید. من این ذهنیت را در خود جمع کردهام که وقتی کلمه نوشیدنی در رمانهای خارجی میآید اشاره به یکی از مشروبات الکلی دارد، بنابراین مجانی را مجاز میبینم.
بارها در روزنامهها یا کتابها به خطاهای نگارشی در کلمات برخوردهایم که از زیر چشم حروفچینها، مصححها، خبرنگارها، دبیرها و سردبیرها عبور کردهاند. شما میبینید با اینکه این همه فیلتر وجود دارد، اما باز اشکالات تایپی همچنان سر جایش است. چرا؟ آیا موضوع به کمی دقت برمیگردد یا نه داستان وسیعتر از این است. مثلاً شما کلمه موفقیت را موقفیت مینویسید و هیچ کسی متوجه نمیشود، حتی ممکن است خواننده هم آن را موفقیت بخواند. چرا؟ به خاطر اینکه ذهن شما انتظار دارد که کلمه موقفیت را موفقیت بخواند، بنابراین همین انتظار را هم عملی میکند و به همین راحتی شما موقفیت را موفقیت میخوانید. پس روی این کلمه بسیار میتوانید تأمل کنید، چون یکی از ریشههای مهم در خطاهای ماست. من انتظار دارم که موقفیت همان موفقیت باشد و همین انتظار و خوش داشتن باعث میشود که موقفیت را موفقیت ببینم.
کیفیت دیدن وقتی پیاده یا سواره هستید
حال این خطاهای بصری را از متن کلمات به متن روابط اجتماعیمان بیاوریم. من وقتی پیاده هستم جهان، آدمها، قوانین، روابط و انتظارات را یک طور میبینم و وقتی سواره هستم طور دیگر. اگر خودتان را زیر نظر بگیرید، حتماً دچار این خطاها خواهید شد. مثلاً من وقتی پیاده هستم انتظار دارم که رانندههای خودروها درک کنند که من یک پیاده هستم، اما وقتی راننده خودرو میشوم انتظار دارم که پیادهروها درک کنند که من عجله دارم. وقتی پیاده هستم سایز یک ماشینها را در اندازه واقعی میبینم، ماشین را به صورت یک حجم بزرگ قابل توجه جلوی چشم میبینم بنابراین انتظار دارم که این حجم آهنی عابر را مراعات کند، اما به محض اینکه سوار خودرو میشوم دچار یک خطای بصری میشوم. من با اینکه سوار ماشین شدهام حجم ماشین خود را نمیبینم، چون در ماشین نشستهام و نمیتوانم از دور به ماشین خود نگاه کنم، بنابراین با اینکه ماشین را میرانم، اما متوجه نمیشوم که یک حجم طولانی دارد جابهجا میشود.
آیا مطمئنید «آن چیزی را میشنوید که واقعاً میشنوید؟»
به تجربیات شخصی خود نگاه کنید و از خود بپرسید آیا واقعاً شما همان چیزی را میشنوید که طرف مقابل میگوید یا نه، آن حرف را آنطور میشنوید که دوست دارید بشنوید؟ آیا این خطای فاحش کانون بسیاری از سوءتفاهمها و جنگ و جدالها نیست؟ دیدهاید که ما به طور روزانه و مکرر از «ببخشید من فکر کردم شما گفتید...» استفاده میکنیم؟ تازه این وجه خوشبینانه قضیه است، یعنی آنجا که سوءتفاهمها عموماً کوچک هستند و با یک عذرخواهی ختم به خیر میشوند، اما اینکه ما به طور مکرر از «ببخشید من فکر کردم شما...» استفاده میکنیم نشاندهنده این است که ما سخن طرف مقابل را خوب نشنیدهایم، یا اینطور بگوییم سخن طرف مقابل با آنچه ما بهعنوان یک پیشفرض در ذهنمان آماده کردهایم قاتی شده است. توجه کنید که این پیشفرضهای فرهنگی و جنسیتی و دهها و صدها متغیر از این نوع چه بلایی سر دیدنها و شنیدنهای ما درمیآورند.
ما عموماً شنیدن را یک عمل منفعل و بسیار راحت میپنداریم. چرا؟ به خاطر اینکه میگوییم خب یکی اینجا نشسته است و حرف میزند، جان میکند که سخنی پیدا و نثار ما کند، در حالی که ما اینجا راحت و فارغالبال نشستهایم و فقط سخن او از مجرای شنوایی ما میگذرد و به ما میرسد، اما آیا این فرض بیش از حد خوشبینانه نیست؟ در واقع سخن هیچ کسی به گوش ما نمیرسد، یا اینطور بگوییم سخن هیچ کسی آنطور که در واقعیت هست به ما نمیرسد، مگر اینکه ما از آن پیشفرضها، ذهنیتها و قالبها خالی شده باشیم و آیا این کار بسیار سهمگین نیست؟