سرویس اندیشه جوان آنلاین: شاید جمله «دیهاش را بابام میدهد» در هفتهای که گذشت، وحشتناکترین جملهای بود که میشد شنید. جملهای که یک دختر (آقازاده) پس از تصادف حین تفرج لوکس سواری و قتل یک انسان به راحتی بر زبان میآورد و تمام بار مسئولیت را از دوش خود خارج میسازد. به راستی این آدمهای عجیب و غریب از کجا وارد جامعه ما شدهاند و چه اثراتی بر فرهنگ ما میگذارند؟
انقلاب صنعتی قرن هجدهم اروپا شرایطی را فراهم ساخت که ساختار نیمه جان فئودالیسم جامعه غربی به سرعت به سمت دگردیسی رود و توسعه صنعتی شهرها منجر به ایجاد نهادهای جدید اجتماعی و نیز نقشآفرینی یا کمرنگ شدن نقش برخی طبقات اجتماعی گردد. از جمله در چنین شرایطی طبقه «بورژوای صنعتی» به مفهوم «طبقه متوسط جامعه سرمایهداری» به جای سرمایهداران سنتی (اشرافی) نقش پررنگی پیدا کردند. عمده افراد طبقه بورژوا را گروههایی شامل میشدند که از فرصت ایجاد شده در تحولات اجتماعی و اقتصادی بیشترین بهره را برده و خود را از طبقه کارگر و فرودست جامعه به طبقه مرفه پیوند زده بودند.
در ایران نیز تحولات اجتماعی و سیاسی پس از مشروطه نقش نظام ارباب و رعیتی را رفتهرفته به طبقه تازهای داد که در بستر این تحولات و تحت تأثیر فرهنگ غربی کمکم شکل گرفت. عینالسلطنه در کتاب خاطرات خود درباره ظهور چنین طبقهای مینویسد:
«این تجار تازه به دوران رسیده و مقاطعه کارها تمام باغات دور [و]ور ما را [در تجریش]خریده عمارات چند طبقه عالی بنا نمودهاند. روزگار به این نحو بگذرد تمام این ییلاقات ملک آنها خواهد شد... این قبیل تجار تازه چرخ زیاد شده و بورژوای بدون تعمق ملک میخرند، عمارت میسازند و تا دهان باز کنی فلان باغ، خانه، ملک و دکان فروشی است مثل ریگ پول میدهند... سابقاً تجار خیلی ساده زندگانی میکردند، حالا هر قدر بخواهید مجلل. تجار قدیم که داخل نشدند و مال خود را حرام و حلال نکردند همان سرمایه سابق را دارند. تا کسی داخل کار نباشد حقهها و شیطنتهای آنها را نخواهد دانست. در هر کافه آن که زیاد پول خرج میکند، با خانمها ور میرود حتماً یا مقاطعه کار است، یا پسر تجار تازه به دوران رسیده، یا دزد اداری...»
همانطور که عینالسلطنه در خاطرات خود مینویسد، بسیاری از تجار و سرمایهداران سنتی ایران، مقید به اصول و منشی خاص بودهاند و ثروت برای آنان همه چیز به شمار نمیرفته است. همین قشر بعداً در قالب خرده بورژوازی (طبقه متوسط سنتی) به رغم حفظ مال و ثروت، به گرایش مذهبی خود پایبند ماندند و حتی در بسیاری از جنبشهای سیاسی و اجتماعی همچون نهضت تنباکو، جنبش مشروطه و حتی انقلاب اسلامی، با حمایت خود از علما و روحانیون به عنوان پایگاهی اجتماعی و انقلابی شناخته شدند.
اما قشر جدیدی که عینالسلطنه از آنان با عنوان «تجار تازه چرخ» یاد میکند، قشری است فاقد اصالت و ریشه که تقید زیادی همچون سرمایهداران سنتی و اصیل بر حسن و صواب رفتار خود نداشته و تنها در پی مطرح کردن و اثبات خود به هر طریق ممکن است.
اقشار با سرمایه بالای اقتصادی در کشور ما در تاریخ معاصر عمدتاً از دو گروه سنتی (بازار) و مدرن (تحصیلکردگان صاحب مشاغل جدید مثل پزشکان) ریشه میگرفت. هر یک از این دو دارای برخی از اصالتها بودند یا بدان پایبند میشدند؛ گروه اول عموماً به شدت پایبند نوعی اخلاق دینی و ارزشهای سنتی بودند و گروه دوم از یک اخلاق و ضوابط فرهنگی - که آن را از غرب و رفتار خاص طبقه اشراف در آن اقلیم آموخته بودند- تبعیت میکردند. گرچه ارزشهای این دو قشر متفاوت بود و اصالتهای فرهنگی متمولان سنتی و بازاری با گروه دوم قابل قیاس نبود، اما از دسته دوم هم عموماً رفتارهای زننده و سبک قابل انتظار و مورد توقع نبود، اما به تدریج، شاهد اپیدمی قشر سومی از سرمایهداران شدیم که اساساً به هیچ ارزشی قائل نبوده و به صورت خطرناکی همه آداب اجتماعی را به گرایش به نوعی اوباش مآبی و لمپنیسم زیر پا میگذارند.
در ادبیات علوم اجتماعی چنین اقشار تازه به دوران رسیدهای را که به سرعت بسیار بالایی ثروتمند شدهاند و گاه طول مدت ثروتمند شدنشان حتی به یک نسل هم نمیرسید «نوکیسگان» مینامند. نوکیسگان قشری بوده و هستند که با سرعت بسیار بالایی به تمول مالی رسیدهاند و اغلب این کسب ثروت از طریق مشروع نبوده و به همین دلیل این طبقه شتابزدگی و حرص زیادی در ثروت اندوزی بیشتر دارند.
علل بروز نوکیسگی
به طور کلی جامعهشناسان در تحلیل علل بروز پدیده نوکیسگی و در پاسخ به این سؤال که «نوکیسگان از کجا بهوجود میآیند» چند دلیل عمده بر میشمرند:
۱- فساد و رانت: بررسی پدیده نوکیسگی نشان میدهد عمدتاً محل رسیدن ناگهانی این قشر به ثروت مشروع نیست و باز بودن زمینه فساد اقتصادی در جامعه به گروههای فرصتطلب اجازه میدهد از اموال مردم برای خود اسباب مکنت فراهم نموده و مسیر دهها ساله را یک شبه بپیمایند. اقتصاد رانتی نیز تشدیدکننده این موضوع است و اساساً در مدل اقتصاد نفت محور که در آن فرصتهای بادآورده جای فرهنگ تلاش برای رسیدن به ثروت را گرفته و دولت رانتیر موجب تزاید فرهنگ تنبلی و سود بیتلاش میشود، طبیعتاً این طبقه، زمینه بهتری برای رشد و نمو مییابد.
۲- دلایل سیاسی: ارتباطات سیاسی، جایگاه نهادهای سیاسی و مدل حکمرانی، از جمله دلایل سیاسی هستند که میتوانند منجر به بروز قشر نوکیسه در جامعه شوند. همانطور که مشاهده میشود گاهی رسیدن یک مسئول به جایگاه سیاسی بالا خارج از طی فرآیند صلاحیت، ناگهان یک خانواده و فامیل را به اسم و رسم رسانده و در عرض چندسال سبک زندگی آنان را به طور کلی تغییر میدهد. عدم تعریف صحیح جایگاهها و نهادهای سیاسی در جامعه و ارزش بخشی غیرمتعارف به برخی مناصب سیاسی در عرف اجتماعی نیز از جمله این دلایل سیاسی میتواند باشد. همچنین تغییراتی که گاه در مدل حکمرانی اتخاذ میشود، میتواند عامل تشدید فرآیند شکلگیری طبقه نوکیسه باشد. چنانچه خروج کشور پس از دوران جنگ از یک نظام کنترل شدید اقتصادی به مدلی از سرمایهداری افسارگسیخته در دولت سازندگی، ظهور این قشر را تسهیل و تشدید نمود.
۳- نوسانات اقتصادی: وجود نوسانات اقتصادی در یک اقتصاد ضعیف از بزرگترین زمینههای شکلگیری طبقه نوکیسه است. تلاطمهای اقتصادی و تغییر ناگهانی قیمتها در حالی برخی سوءاستفادهگران را به موج سواری و مال اندوزی مبتنی بر روابط دلال گونه و سفته بازی سوق میدهد که سرمایه حقیقی و ثروتزایی ناشی از فعالیتهای تولیدی و کارآفرینی (رانت شومپیتری) عملاً به حاشیه میروند. در همین نوسانات اخیر اقتصادی افراد زیادی از هیچ به سرمایههای میلیاردی رسیدند و اکنون به عنوان شاخص و نماد طبقه نوکیسه با ثروت به یغما رفته از جیب مستضعفان جولان میدهند.
تبعات فرهنگی جولان قشر نوکیسه
بورژوازی [و به طور خاص نوکیسگی]نماد آزمندی و پستی طبع شمرده میشود که جز پولپرستی انگیزهای نمیشناسند و از نظر اهل فرهنگ و هنر، طبقهایاست که همه چیز، از جمله فرهنگ را به شیء و کالا تبدیل میکند. ظهور و بروز قشر نوکیسه در جامعهای مانند ایران، تبعاتی نه فقط در بعد اقتصادی که از حیث فرهنگی به دنبال داشته و دارد. به طور کلی وقتی فرد یا طبقهای، بر اثر تحولات ناگهانی اقتصادی یا دلایل دیگر از لحاظ مالی به توانگری برسد، اما ظرفیت درونی خود را آماده پذیرش تبعات آن نکرده باشد، از نظر فرهنگی دچار همان رفتارهای کم مایه و ذلیلانه قبل از رسیدن به دوران مکنت و ثروت، اما در لباسی جدید و با ابزارهای قدرتمندتر از گذشته میشود.
رفتار ناهنجاری همچون «تفاخر» ریشه در همین ضعف و عدم رشد شخصیتی طبقه نوکیسه است. کما اینکه امام صادق (ع) در روایتی میفرمایند: «مَا مِنْ رَجُل تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذِلَّة وَجَدَها فِی نَفْسِه» هیچ کس تکبر و فخرفروشى نمىکند، مگر به خاطر ذلتى که در نفس خود مىیابد.
شخصیت متزلزل و بیثبات فرهنگی در قشر نوکیسه، سبب میشود این گروه که از عدم تناسب رفتار طبقه رفاهی و رفتار اجتماعی خود آگاهند و به دنبال «آماده کردن همه اسباب بزرگی برای تکیه بر جای بزرگان» هستند، به شدت به دنبال الگوی جدیدی از سبک زندگی باشند که هرچه بیشتر آنان را از شخصیت قبلی دور نماید. از آنجا که چنین الگویی در طبقه سرمایهدار سنتی وجود ندارد و این قشر به دلیل تطبیق نهادینه شده میان شخصیت و طبقه اجتماعی، وسواس در خودنمایی و نمایش رفاه خود ندارد، لکن الگوهای غربی به عنوان منابع اصلی در تغییر سبک زندگی نوکیسگان، نقش اساسی ایفا میکند. تمدن غرب نیز به عنوان محیطی که خرده بورژوازی شهری از دل آن پدید آمده است، همواره مدلهای رفتاری متنوع و گوناگونی را به عنوان الگو در چنته دارد و آن را در اختیار قشر نوکیسه قرار میدهد. از همین رو است که این قشر دائم به آخرین مدل مبلمان روز دنیا، خودروهای لاکچری، اجناس و دکوراسیون لوکس، تفریحات خاص و... به عنوان مهمترین دغدغه تمام زندگی نگاه میکنند و چنین رفتاری را که وجه ممیزه خود با قشر پایینتر-که شاید تا چندی پیش خود این نوکیسگان جزو همین قشر فرودست بودهاند- را ترویج مینمایند و اصطلاحاً آن را «معروف» میسازند و همین سبک زندگی را دستمایه فخرفروشی به دیگران قرار میدهند.
اتفاقاً خطر ظهور چنین قشری تازه از اینجا شروع میشود، چراکه پدیده تفاخر نسبت به یک رفتار و سبک خاصی از زندگی و سعی در به رخ کشانیدن این سبک زندگی به قشر فرودست، خاصه در میان آشنایان این افراد، تبعات به مراتب سنگینتری دارد. طبقه متوسط و زیر متوسط که به ظواهر زندگی قشر نوکیسه نظردارند؛ فارغ از تأنی در شیوه استحصال این ثروت بادآورده، تنها به شبیهسازی و الگوبرداری از رفتار نوکیسه میپردازند و چنین است که سبک زندگی بیهویت نوکیسگان به عنوان «هنجار» در جامعه عمومیت مییابد، لذا زمانی که در چنین فرآیندی، مدلی خاص از زندگی همهگیر شد، کمکم و در فرآیند انتقال نسلی، این الگو به عنوان «ارزش» در افراد درونیسازی شده و تدریجاً به الگوی غالب در سطح جامعه بدل میشود و به همین سادگی الگوی غربی، ابتدا به طبقه نوکیسه ارائه و پس از مدتی به تغییر سبک زندگی عمومی منتج میگردد.
۲ فاجعه در قشر نوکیسه
وجود قشر نوکیسه فی نفسه برای یک جامعه و سبک زندگی آن فاجعه است، اما فاجعههایی بدتر نیز قابل تصور است:
فاجعه اول شق بدتری از فرآیند نوکیسگی است که میتوان آن را نوکیسگی مرکب نامید. همانطور که بیان شد نوکیسگی میتواند علل متعددی داشته باشد که از آن جمله دلالی، رانت و دلایل سیاسی است. حال تصور کنید وقتی نوکیسهای که به واسطه رفتار دلال مآبانه با سوءاستفاده از شرایط اقتصادی به مکنت رسیده است بتواند به واسطه مال خود، صاحب منصب سیاسی نیز شود. وقتی قشر نوکیسه در دستگاه حکومت صاحب عنوان شده و به قشر بورژوازی بوروکرات تبدیل شوند در نتیجه گروهی غیروارسته در رئوس نظام صاحب منصب میشوند و خود را مدیر و پیشوای مردم معرفی مینمایند. حضور نوکیسگان فاقد صلاحیت بر مناصب حکومتی نیز سبب الگو شدن سبک زندگی آنان در جامعه و تلقی آن به عنوان ارزش در میان عامه مردم میگردد، چراکه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: «الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم» مردم به امیرانشان شبیهتر هستند تا به پدرانشان. این قضیه متقابل است و وقتی نوکیسگان سیاسی و رانتی (آقازادهها) به فعالیتهای اقتصادی دلال مآبانه پرداخته و از رانت سیاسی خود جهت پیشبرد اهداف بهره میبرند؛ چه فاجعهای در سطح ملی نظام اقتصادی را در برمیگیرد.
فاجعه دوم زمانی است که طبقه نوکیسه بتواند به تریبون و رسانه دست پیدا کند و فرهنگ پوچ خود را در یک گستره هزاران و میلیونها نفری تبلیغ کند. پدیدهای که این روزها شاهدش هستیم و «سلبریتیهای نوکیسه» جای خود را در کنار چهرههای فرهنگی و سیاسی به مدد شبکههای اجتماعی باز کردهاند و مردمان زیادی را از طرق همین ابزارها مفتون خود میسازند. در این حالت ضریب اثرگذاری مخرب فرهنگ نوکیسگی و تبعات آن با سرعت بیشتر جامعه را در برمیگیرد و این قشر را به هدایتگران اجتماعی تبدیل میکند.
ظهور پدیده قشر نوکیسه در ایران بیش از آن که تبعات اقتصادی نظیر رانت و فساد به همراه داشته باشد، از جنبه فرهنگی آثار مخربی در سطح جامعه به جای میگذارد و با توجه به این گزاره، به منظور تحقق الگوی زندگی سعادت محور، از مقابله با «زی نوکیسگی» گریزی نیست.