کد خبر: 962443
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۶
«آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی و فراز و فرود‌های تعامل با مشروطیت» در گفت‌وشنود با دکتر موسی فقیه‌حقانی
واقعیت امر این است که مرحوم آیت‌الله بهبهانی با انگیزه شخصی وارد نهضت مشروطه شد و سپس از مرحوم آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی خواست در این جریان با او همراهی کند
محمدرضا کائینی
سرویس تاریخ جوان آ‌نلاین: روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز ترور آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی از رهبران نامدار مشروطیت ایران است. از این روی و در بررسی فراز و فرود‌های تعامل وی با این نهضت، با پژوهشگر ارجمند دکتر موسی فقیه حقانی گفت‌وشنودی انجام دادیم که نتیجه آن را پیش‌روی دارید.

به نظر حضرتعالی انگیزه مرحوم آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی برای شرکت در جنبش مشروطه چه بود؟ آیا انگیزه شخصی داشت یا از تفکر کلان‌تری نسبت به این حرکت برخوردار بود؟
واقعیت امر این است که مرحوم آیت‌الله بهبهانی با انگیزه شخصی وارد نهضت مشروطه شد و سپس از مرحوم آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی خواست در این جریان با او همراهی کند. آیت‌الله طباطبایی هم به این شرط پذیرفت که او مسائل شخصی خود را کنار بگذارد، بنابراین می‌توان گفت آیت‌الله بهبهانی شناخت عمیقی از داعیه‌داران پنهان و انجمن‌های سری مشروطه‌خواه به‌ویژه فرق ضاله نداشت.

مسئله شخصی ایشان چه بود؟
چندان فرقی نمی‌کند که مسئله شخصی انسان برای ورود به یک جریان چه باشد، چون به هر حال همین شخصی شدن مقصود و منظور به اصل حرکت لطمه می‌زند. البته حوادث بعدی نشان داد که آیت‌الله بهبهانی از نگاه شخصی خود نسبت به عین‌الدوله صرف‌نظر کرد و هدفش از شرکت در جریان مشروطه عملاً مثل اغلب سردمداران این نهضت، مبارزه با استبداد بود. به همین دلیل هم وقتی عین‌الدوله دستور داد مأموران حکومتی به مسجد شاه حمله کنند و همه گریختند، ایشان ایستاد و سینه سپر کرد و گفت اگر قرار است به کسی تیراندازی کنید، اول از همه به سینه من تیر بزنید! بنابراین از همین حرکت می‌توان دریافت که در ادامه کار، همراهی ایشان با نهضت مشروطه دیگر جنبه شخصی نداشت و کاملاً در جهت دفاع از حقوق ملت بود، در حالی که در همین ماجرا سیدجمال واعظ اصفهانی- که ازلی مذهب بود- به زیر منبر می‌گریزد و به قول شاهدان عینی داشت از شدت ترس قبض روح می‌شد!

با توجه به تحلیل شما از نگاه آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی به جریان مشروطه، آیا ایشان را در این امر جدی و صادق می‌دانید؟ چه نقد‌هایی به رویکرد‌های وی دارید؟
از اینکه آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی در مبارزه با استبداد و طرفداری از مشروطه صادق بوده است تردیدی نیست، منتها ایشان خوش‌بینی بی‌مبنایی نسبت به بعضی جریانات داشت و تصور می‌کرد آن‌ها صادقانه با نهضت مشروطه همراهی می‌کنند. اشکال دیگر هم این است که به دلیل دشمنی با عین‌الدوله، نتوانست با گروه‌های ساختارشکن مرزبندی دقیق و روشنی داشته باشد. او بدون توجه به ماهیت و نیت واقعی افراد به کسانی اعتماد کرد که در خلوتشان می‌گفتند پس از استفاده از اعتبار وی، از او عبور خواهند کرد و کمترین اعتمادی به وی نداشتند!
اما قدرت بسیج مردمی وی ظاهراً از همه علمای آن دوره بیشتر بود.
بله، حتی آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی هم قدرت آیت‌الله بهبهانی را در بسیج توده‌های مردمی نداشت. او به علمای نجف نامه نوشت و از آن‌ها خواست با نهضت مشروطه همراهی و از آن حمایت کنند.
در ماجرای مهاجرت صغری، چه شد که شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری حضور نداشت؟
دلیلش این است که آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری می‌دانست که در این جریان عناصر مشکوکی حضور دارند، در حالی که وقتی با دعوت آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی برای شرکت در مهاجرت کبری مواجه می‌شود، دعوت آن‌ها را قبول می‌کند. مطمئناً اگر شیخ فضل‌الله نوری در مهاجرت کبری شرکت نمی‌کرد، این حرکت هم مثل مهاجرت صغری بی‌نتیجه می‌ماند. به قول احمد کسروی، همراهی شیخ با سیدین در واقع کمر استبداد و عین‌الدوله را شکست!

پس دلیل عدم همراهی سیدین با آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری چه بود؟
واقعیت این است که سیدین وقتی متوجه ظرفیت او به عنوان یک مجتهد توانمند شیعه شدند، باید دست‌کم نظرات شیخ را می‌شنیدند و در باره آن تأمل می‌کردند، اما متأسفانه اینگونه نبود و آن‌ها همچنان خوش‌بینی خود را نسبت به عناصر روشنفکر غربگرا حفظ کردند. البته آیت‌الله بهبهانی به‌تدریج متوجه خطر وجود این عناصر افراطی غربزده- که تحمل شنیدن هیچ نظر مخالفی را نداشتند- شد، اما متأسفانه دیر شده بود و این جریان ابتدا شیخ فضل‌الله نوری و سپس شیخ علی فومنی و محمد خیامی را از سر راه برداشت و سپس افرادی را فرستاد تا آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی را ترور کنند. هر چند برخی رویکرد‌های آیت‌الله بهبهانی در جریان مشروطه توجیه منطقی ندارد، اما او واقعاً به دنبال تغییر و تحول در ساختار حکومتی ایران بود. اشکال کار در این بود که برای چنین هدف بزرگی، به جریانی امید بسته بود که هدفی جز نابودی اساس اسلام نداشت و در نتیجه با خود او هم مخالف بود. اگر آیت‌الله بهبهانی با جریانات مشروطه مرزبندی دقیقی را قائل می‌شد، آنچه برای مشروطه‌خواهان پیش آمد، اتفاق نمی‌افتاد.
آیا سیدین از جریان غربگرا پیروی کردند؟
خیر، درست است پس از صدور فرمان مشروطه آن دو سعی کردند موضع میانه‌ای داشته باشند و گرایش آنان به غربگرا‌ها حتی در رابطه‌شان با شیخ فضل‌الله نوری هم اثر گذاشت و موجب سردی رابطه آن‌ها شد، اما این موضوع به هیچ وجه به این معنا نیست که سیدین از جریانات غربگرا پیروی می‌کردند. آن‌ها سعی داشتند با ورود به مجلس، متمم قانون اساسی را - که در واقع چیزی شبیه نقش شورای نگهبان است- اجرا و بر مصوبات مجلس نظارت شرعی کنند. شیخ فضل‌الله نوری می‌دانست حتی این اصل هم نمی‌تواند مانع از عملکرد افراط‌گرایانه طیف غربزده مجلس شود. آیت‌الله بهبهانی تلاش زیادی کرد جو مجلس را به حالت تعادل برگرداند، اما طیف غربزده با استفاده از ابزاری، چون روزنامه، حزب و افراد مسلح در برابر این حرکت اعتدالی ایستادند و هر گاه سیدین به نوعی توافق می‌رسیدند، آن‌ها این توافق را به هم می‌زدند! در نتیجه سیدین عملاً بین عناصر استبداد و طیف غربزده افراطی گرفتار شدند و دائماً از این بیم داشتند که با مخالفت با طیف غربزده راه را برای بازگشت استبداد و بسته شدن مجلس هموار و برای طرفداران استبداد، فرصت تسویه حساب با مشروطه‌خواهان را فراهم کنند.

چه عواملی باعث شد محمدعلی‌شاه مجلس را به توپ ببندد و مشروطه‌خواهان را تحت فشار قرار دهد؟
غربزده‌های افراطی با رفتار‌های نامعقول خود این حادثه را به وجود آوردند. آنان به مادر محمدعلی‌شاه تهمت زنا زدند و شاه را زنازاده نامیدند!

چه کسی این تهمت را زد؟
باند تقی‌زاده. این مسئله بهانه را به دست شاه و طرفداران استبداد داد و محمدعلی‌شاه مجلس را به توپ بست و بنای خصومت با مشروطه‌خواهان را گذاشت. نکته تأسف‌بار و عبرت‌انگیز تاریخی این است که کسانی که با رویکرد‌های افراطی خود این آتش را به پا کرده بودند، خیلی زود از معرکه گریختند و آیت‌الله بهبهانی و دیگر مشروطه‌خواهان را در برابر شاه و مستبدان تنها گذاشتند! آیت‌الله بهبهانی به‌رغم خیانت کسانی که سنگ حمایت از آن‌ها را به سینه زده بود، در برابر شاه ایستاد و شاه و اطرافیانش هم از آزار و توهین نسبت به او چیزی فروگذار نکردند. این در شرایطی است که فردی، چون ملک‌المتکلمین که یک واعظ ازل مذهبی است، از شاه طلب بخشش می‌کند! یکی از مهم‌ترین انتقاداتی که به سیدین وارد است این نکته است که آن‌ها گرچه مرد و مردانه برای استقرار مشروطیت ایستادگی کردند، اما با اطرافیان خود هیچ نسبت و قرابتی نداشتند! از جمله اینکه مثلاً شریف کاشانی - که بسیار به آیت‌الله بهبهانی نزدیک است- ازلی است یا ناظم‌الاسلام کرمانی که از اطرافیان آیت‌الله طباطبایی بود، بابی بود و همین‌ها بودند که سیدین را نسبت به نیات و اهداف افرادی، چون شیخ فضل‌الله نوری مردد کردند.

در پی اقدامات محمدعلی‌شاه، سیدین چه وضعیتی پیدا کردند؟
سیدمحمد طباطبایی به مشهد و سیدعبدالله بهبهانی به کرمانشاه و از آنجا به نجف می‌رود. پس از سقوط محمدعلی‌شاه، آیت‌الله بهبهانی به قصد اجرای اصل دوم قانون اساسی به ایران برمی‌گردد و جریان اعتدال را راه می‌اندازد. ستارخان و باقرخان که در جریان مشروطه با رفتار‌های افراطی انقلابیون مخالف بودند و اعتقاد داشتند این نوع رفتار‌ها به هرج و مرج و فروپاشی کشور منتهی می‌شود، از جریان اعتدالی حمایت کردند. آن‌ها معتقد بودند اشغال ایران در جنگ جهانی اول عمدتاً به دلیل این رفتار‌های افراط‌گونه صورت گرفته بود. حتی آخوند خراسانی هم در اعلامیه‌ای به این افراد اعتراض می‌کند که در واقع این شما بودید که زمینه‌های اشغال ایران را فراهم کردید! پس از فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان، شور و هیجان انقلابیون را فراگرفته بود. آنان اقدام به انتشار مطبوعات گوناگون کردند. احزابی در کشور تشکیل شدند و هر حزبی تلاش می‌کرد تا مجلس و دولت را به دست گیرد. حزب دموکرات و حزب اعتدالیون، دو حزب اصلی در این برهه از تاریخ بودند. تقی‌زاده و دیگر روشنفکران وابسته به بیگانه، از رهبران حزب دموکرات بودند و آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبایی و اکثر روحانیون و عالمان بزرگ عضو یا حامی حزب اعتدالیون بودند.
آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی هم با این رفتار‌های افراطی مخالف و با این نوع افراد درگیر بود و می‌خواست کشور را از افراطی‌گری نجات دهد، اما جریان افراطی چنین چیزی را نمی‌خواست و دست به ترور وی زد. نکته جالب این است که شریف کاشانی قبل از اینکه آیت‌الله بهبهانی به تهران برسد، برایش نامه می‌نویسد: «تهران با زمانی که از اینجا می‌رفتی خیلی فرق کرده است، بهتر است برنگردی» ولی آیت‌الله بهبهانی حرفش را باور نمی‌کند و می‌گوید: «خیلی نباید به تهدید این به اصطلاح فکلی‌ها اعتنا کرد!» بهبهانی می‌خواست جلوی این استبداد جدید را - که آخوند خراسانی آن را صد درجه شنیع‌تر از استبداد قبلی می‌دانست- بگیرد. افراطیون هم ابداً تمایل نداشتند سیدین به مجلس برگردند و حتی مراسم استقبال از آن‌ها را هم تحریم کردند، با این همه هنگام بازگشت از آن‌ها استقبال باشکوهی به عمل آمد. با حضور آیت‌الله بهبهانی در تهران و مجلس، جریان اعتدال فعالیت خود را آغاز کرد. این موضوع ابداً برای افراطیون قابل قبول نبود، لذا چهار تروریست قفقازی تحت رهبری حیدرعمو اوغلی در شب نهم رجب سال ۱۳۲۸ ق. به منزل آیت‌الله بهبهانی وارد شدند و او را که در مقابله با افراطیون عملاً به سدی تبدیل شده بود، روبه‌روی خانواده‌اش به رگبار بستند و به شهادت رساندند. بعد هم حزب دموکرات، به شکلی صحنه‌سازی شده قاتل آیت‌الله بهبهانی را دستگیر کرد و قضیه را خاتمه داد! با ترور آیت‌الله بهبهانی در واقع بازوی فکری اعتدالیون مشروطه از کار افتاد و با ترور ستارخان هم بازوی نظامی اعتدالیون زده شد و مجلس ایران عملاً به دست عوامل لژ بیداری و هم‌مسلک‌های تقی‌زاده افتاد.

به نظر حضرتعالی از نهضت مشروطه چه عبرت‌هایی را می‌توان آموخت؟
یکی از مهم‌ترین علل ناکامی نهضت‌ها در تاریخ ایران، فقدان انسجام بین سران نهضت‌ها و خیانت بعضی از نیرو‌های داخلی بود. با نهایت تأسف کسانی علیه شهید شیخ فضل‌الله نوری عَلَم مخالفت برافراشتند که در سلک روحانیت و به اصطلاح امروزی جزو نیرو‌های خودی بودند، ولی به صورت عامل انگلیس و روس عمل کردند و کسی را از سر راه برداشتند که تنها خواسته‌اش استقلال ایران و اجرای احکام اسلام بود. شایان ذکر است شیخ فضل‌الله را یک روحانی بی سواد به نام شیخ ابراهیم زنجانی محاکمه کرد و تأسف‌بارتر اینکه حتی مجاهدان نهضت هم همراه برخی روحانیون ناآگاه از اعدام شیخ شهید اظهار شادمانی و رضایت کردند!
سایر سران نهضت نیز فرجام خوبی نداشتند. همانطور که اشاره کردم پایه‌گذار اصل مشروطیت، یعنی آیت‌الله بهبهانی توسط چهار مجاهد مسلح یعنی همان کسانی که او در برابر شیخ فضل‌الله از آنان حمایت کرده بود، شبانه به خانه‌اش هجوم بردند و او را کشتند. دیگر رهبر مشروطه آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی هم با تهدید خانه‌نشین شد و تا آخر عمر از تأسیس مشروطیت و همراهی با آن اظهار پشیمانی می‌کرد و یک سال قبل از ترور آیت‌الله بهبهانی در اوج بی‌کسی و تنهایی از دنیا رفت.
در هر صورت آسیب‌های ناشی از نهضت مشروطه به‌مراتب از دستاورد‌های مثبتش بیشتر بود، زیرا مشروطه مشروعه یعنی مشروطه مبتنی بر احکام دینی - که خواست اکثریت قریب به اتفاق مردم بود- محقق نشد و به جای آن نظامی سر کار آمد که اساساً با سنت‌های دینی و فرهنگی کشور ما تناسب نداشت. در نتیجه هر روز گرفتار ناکامی‌ها و ناکارآمدی‌های متعددی شدیم. اگر مشروطه مورد نظر امثال آخوند خراسانی، مرحوم میرزای نائینی و شهید شیخ فضل‌الله نوری محقق می‌شد، بی‌تردید می‌توانستیم مردم‌سالاری دینی مطلوب و کارآمدی را که دارای نهاد‌های قانونی متناسب با فرهنگ دینی، بومی و سنتی است و در ذات خود هر نوع استبدادی را مردود می‌شمارد و نوعی مدیریت مبتنی بر خرد جمعی را تجربه کنیم. شاید بزرگ‌ترین شکست نهضت مشروطه همین بود که نتوانست مردم‌سالاری مطلوب خود را مستقر کند و در نتیجه یک استبداد پیچیده جایگزین استبداد بسیط قبل شد که مقابله با آن صد‌ها برابر هوشمندی و انرژی بیشتری را می‌طلبید و فرصت‌های ارزشمندی را از جامعه ایرانی گرفت، اما خوشبختانه انقلاب اسلامی بساط این استبداد نوین را برچید.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار