کد خبر: 963054
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۸ - ۱۵:۲۳
«گذری و نظری بر پیامد‌های قیام تاریخی ۳۰ تیر ۱۳۳۱» در گفت وشنود با زنده یاد حسین مکی
ما در دوره رزم‌آرا در مجلس متحصن بودیم. دکتر مصدق هم دو سه شب در آنجا با ما بود، اما، چون مصدق برحسب اخباری که به او رساندند و وضع را خطرناک دید، با این عنوان که مریضم، رفت..
سرویس تاریخ جوان آ‌نلاین: بی تردید زنده یاد حسین مکی از چهره‌های نامدار و تاثیرگذار در فرآیند نهضت ملی ایران و هم از این روی روایت وی از این رویداد تاریخی، از اعتبار بالایی برخوردار است. وی در گفت وشنودی که پیش روی دارید، شمه‌ای از خاطرات خویش را از قیام تاریخی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بیان داشته است. امید آنکه مقبول افتد.

 

از اينكه پذيرفتيد شنونده خاطرات شما باشيم تشكر مي‌كنيم. جنابعالي از چهره‌هاي شناخته شده تاريخ معاصر ايران به‌خصوص از شهريور 1320 به بعد هستيد و نقشي كه در جريان ملي شدن صنعت نفت، واقعه تير 1331 و رخدادهاي بعد از آن داشتيد برهيچ كس پوشيده نيست. علاوه بر اين از پيشكسوتان تاريخ‌نگاري معاصر هستيد و با نوشتن چند جلد كتاب تحت عنوان تاريخ بيست ساله ايران به عنوان مورخ نقش برجسته‌اي را ايفا كرده‌ايد؛ بنابراين اظهارات شما در مورد رخدادهاي دوران ملي شدن نفت مي‌تواند جنبه‌هائي مبهم از وقايع را براي علاقمندان مباحث تاريخي روشن نمايد. به عنوان نخستين سئوال لطفاً بفرمائيد اولين بار موضوع نفت را چه كسي در مجلس شوراي ملي مطرح كرد؟

نخستين‌بار غلامحسين رحيميان در مجلس چهاردهم اين موضوع را بيان كرد. در مجلس پانزدهم هم عباس اسكندري آن را پي گرفت. البته من در پاسخ به يكي از نمايندگان مجلس كه پرسيده بود بالاخره چه بايد كرد گفتم كه نفت بايد ملي شود. شما خودتان به خوبي مي‌دانيد كه دكتر مصدق در آن زمان بر اين باور بود كه قضيه قرارداد دارسي را بايد دنبال كرد؛ چون طبق قرارداد، مدت آن در 1962 تمام مي‌شد؛ در‌حالي‌كه من طرحي تهيه كرده بودم كه به موجب آن قراردادي كه شركت نفت انگليس و ايران در 1933 به تصويب رسانده بود كان‌لم‌يكن تلقي شود، يازده نفر هم اين طرح را امضاء كردند، باتمانقليچ هم آن را امضاء كرده بود؛ اما وقتي به او گفتند، كار خطرناكي كرد و امضاي خود را پس گرفت. بنابراين به‌طور عملي اولين‌بار من اين طرح را در مجلس مطرح كردم.

جنابعالي در دوره پانزدهم نماينده مجلس بوديد درحالي‌كه آقاي رحيميان طرح خود را مبني بر لغو يك‌جانبه قرارداد نفت جنوب در مجلس چهاردهم پيشنهاد كرد.

بله، درست مي‌فرمائيد در آنجا رحيميان از نمايندگان مجلس و همچنين دكتر مصدق مي‌خواهد كه طرح او را امضاء كنند.دكتر مصدق استدلال كرده بود كه انجام دادن اين تقاضا درحال حاضر غيرممكن است. رحيميان خودش به من گفت به اين ترتيب بهتر است سكوت كنيم. منظورم اين است كه طرح پيشنهادي رحيميان در مجلس چهاردهم به جهات مختلف پس گرفته شد، درحالي‌كه من در مجلس پانزدهم با عباس اسكندري موضوع را دنبال كرديم.

به‌هرحال نقش جنابعالي در مجلس پانزدهم به همراه نمايندگان اقليت كه با سخنراني‌هاي طولاني خود مانع از تصويب لايحه الحاقي «گس-گلشائيان» شديد، از ذهن جامعه ايران خارج نمي‌شود. لطفاً بفرمائيد كه در دوره رزم‌آرا كار چگونه دنبال شد و به‌طوركلي نظر شما راجع به او چيست؟

ببينيد ما در دوره رزم‌آرا در مجلس متحصن بوديم. دكتر مصدق هم دو سه شب در آنجا با ما بود، اما چون  مصدق برحسب اخباري كه به او رساندند و وضع را خطرناك ديد، با اين عنوان كه مريضم، رفت. يادم هست كه آن شب‌ها پيش مصدق مي‌خوابيدم. ايشان اصلاً دو ماه به مجلس نيامد تا اينكه رزم‌آرا كشته شد. قرار بود نمايندگان در مجلس ترور شوند. اين توطئه‌ها زير سر رزم‌آرا بود. او حتي به آيت‌الله كاشاني گفته بود: «تو را در پامنار مي‌كشم». در واقع او مي‌خواست علاوه بر گروه اقليت مجلس، آيت‌الله كاشاني و شاه را هم از بين ببرد. درحالي‌كه‌ در طرف مقابل او سرلشكر ارفع و سرتيپ ديهيمي برضد رزم‌آرا با هم همكاري مي‌كردند. منظور ديهيمي و ارفع كوبيدن رزم‌آرا بود و تصور مي‌كنم شاه هم بي‌ميل نبود.

قبل از اينكه به اختلافات جنابعالي با دكتر مصدق بپردازيم، مايليم نظرتان را در مورد نخست‌وزيري چند روزه قوام در تيرماه 1331 جويا شويم. به نظر شما چه عواملي موجب به قدرت رسيدن قوام در اين مقطع زماني شد؟

درمورد نخست‌وزيري قوام‌السلطنه در اين زمان بايد بگويم كه امريكا و انگليس با همكاري يكديگر زمينه‌هاي نخست‌وزيري قوام را فراهم كردند.

علت اختلاف شما با دكتر مصدق چه بود؟

چنانچه شما متن گزارشي را كه بنده در مجلس دوره هفدهم ارائه كردم ببينيد، متوجه خواهيد شد كه در قضاياي مربوط به وقايع سي‌تير اگر آيت‌الله كاشاني، بنده و دكتر بقائي نبوديم، مصدق رها كرده و رفته و در خانه‌اش را بسته بود و غيرممكن بود قيام سي‌تير صورت بگيرد. بعد از وقايع سي‌تير، اساس اختلافات، انتصابات دكتر مصدق بود.  به عنوان نمونه،‌ ايشان يكي از منسوبان فرمانفرما را  به نام سرلشكر وثوق  و به قول خودش پسر وثوق لشكر، به معاونت وزارت جنگ منصوب كرد. همان‌طوركه مي‌دانيد اين شخص قبلاً در كاروانسراسنگي مرتكب اعمال خلافي شده بود و ممكن بود در اثر رفتار سوء او درگيري و زد وخورد صورت بگيرد. شخص ديگر، دكتر اخوي، وزير پيشه و هنر بود كه تحرك تابعيت كرده و در امريكا بود و از شركاي بزرگ شركت امريكائي وستينگهاوس به حساب مي‌آمد. يكي هم شاپور بختيار معاون وزارت كار بود. اين انتصابات از سوي آيت‌الله كاشاني مورد اعتراض قرار گرفت و من هم در اين موضوع با كاشاني موافق بودم و نسبت به اين قبيل انتصابات اعتراض كردم. به‌هرحال زماني‌كه مصدق بعد از واقعه سي‌تير كابينه خود را تشكيل داد، برخي از انتضابات او مورد اعتراض كاشاني و ما قرار گرفت؛ اما مصدق جواب خيلي تندي به كاشاني داد كه من، تصويرنامه را در كتاب سي‌تير چاپ كردم.

شما به دكتر بقايي اشاره كرديد. به‌هرحال نقش او در ملي شدن صنعت نفت بعد از دكتر مصدق و همچنين انتشار روزنامه شاهد ستودني است؛ اما برخي از اعمال او در اين زمان جاي سئوال دارد. به عنوان نمونه سخنراني بقايي در بعدازظهر سي‌تير از راديو سراسري كشور است. آيا به نظر شما اين سخنراني مشكوك نيست؟

نه، نمي‌دانم منظور شما چيست.

منظورم مطالبي بود كه از راديو سراسري در آخرين ساعات سي‌تير از سوي دكتر بقايي مطرح شد. او در صحبت‌هاي خود از مردم خواست تا به خيابان‌ها بريزند و به زن و بچه و خانواده افسران رحم نكنند و حتي تاكيد كرد،‌ هرجا آ‌ن‌ها را پيدا كرديد تكه‌تكه‌شان كنيد. مي‌دانيم كه او استاد فلسفه و اخلاق در دانشگاه بود و چنين سخنان تحريك‌آميزي از سوي يك معلم اخلاق و يك عاقل باشعوري مثل او بعيد و بلكه مشكوك مي‌نمود. نظر شما در اين مورد چيست؟ آيا شما به مطالب اين سخنراني مشكوك نشديد؟

ممكن است احساسات او تند بوده، درست نمي‌دانم. مطلب از اين قرار بود كه دو سه روز مي‌گذشت كه افسران پليس جرئت  لباس‌پوشيدن را نداشتند. جلسه‌اي با حضور من، رئيس كل شهرباني و وزير كشور تشكيل شد. در آن جلسه به من گفتند شما بيائيد نطقي بكنيد. كاشاني و مصدق هم هركدام يك اعلاميه بدهند. به من تكليف كردند و مصدق به من گفت برو صحبت كن.

اتفاقاً آيت‌الله كاشاني اعلاميه‌اي در دلجوئي از افسران و خانواده آنان صادر كرد كه خيلي موثر واقع شد و اين كاملا برخلاف رويه‌اي بود كه دكتر بقائي در پيش گرفت.  

به‌هر‌حال درمورد دكتر بقايي اظهارنظرهاي مختلفي شده است. بعضي معتقدند او با امريكائي‌ها مرتبط بود، به‌خصوص تصور مي‌كنم زماني‌كه به زاهدان تبعيد شد با امريكائي‌ها يك ملاقاتي داشته، شايد ارتباطات بقايي اين‌جوري بود. ولي به‌طور قاطع نمي‌توانم در اين‌مورد اظهارنظري بكنم. مي‌دانم كه بقايي خيلي تودار بود. خيلي‌ چيزها را مي‌دانست، ولي وقتي شما برايش تعريف مي‌كرديد، اظهار بي‌اطلاعي مي‌كرد؛ در صورتي‌كه از پيش خيلي بهترش را مي‌دانست. همه حرفي را به همه كس نمي‌زد. شاه در مورد او گفته بود: «مثل سگ نازي‌آباد مي‌ماند». من بعد از كودتا به او خيلي كمك كردم. يك زمان از طريق ارتشبد هدايت،‌ زماني هم به وسيله يزدان‌پناه. او را به دو سال زندان محكوم كردند. زير قسمتي از نطق‌هاي او خط كشيدم و به وسيله يزدان‌پناه به اطلاع شاه رساندم. شاه گفته بود:‌ «هرچه مكي مي‌گويد، قبول كنيد.» وقتي دادگاه تجديدنظر تشكيل شد، سپهبد خسرواني، رئيس دادرسي ارتش به من تلفن كرد و گفت: «شاه دستور دادند دادگاه تجديدنظر با موافقت شما تشكيل شود.» بقايي در چند جلسه دادگاه در مورد وقايع سي‌تير صحبت كرد و گفت: «شاه حق نداشته اين كار را بكند.» رئيس دادگاه از من خواست تا به دادرسي بروم. وقتي به دادرسي رفتم، رئيس دادگاه به من گفت: «بقايي هرچه گفته، بايد حرفش را پس بگيرد». بقايي هم مي‌گفت پس نمي‌گيرم، تا اين‌كه بالاخره تبرئه شد و بيرون آمد.

اختلاف ميان دكتر مصدق و شاه برچه اساس و تا چه اندازه جدي بود؟ آيا قصد دكتر مصدق واقعاً كنار زدن شاه بود؟

دكتر مصدق مي‌خواست شاه را بركنار كند و مطمئناً چنين بود. از اوايل مرداد 1331 اكبر ميرزا صارم‌الدوله را به اروپا فرستادند تا با فرزندان محمد‌حسن ميرزا (وليعهد احمدشاه) ملاقات كند. دكتر صحت كه طبيب مخصوص محمدحسن ميرزا بود، گفت: «بچه‌هاي محمدحسن ميرزا قبول نكردند». بنابراين مسلم بدانيد اقدامات دكتر مصدق در جهت منقرض كردن سلسله پهلوي بود.

اما به نظر مي‌رسد دكتر مصدق بيشتر قصد داشت كه شاه مطابق اختيارات محدودي كه قانون اساسي براي او تعيين كرده، سلطنت كند. آيا تصور نمي‌كنيد هدف مصدق ايجاد و تقويت يك نظام پارلماني دموكراتيك بود؟

مصدق به خود من گفت: «كاشاني و شاه را بايد در قلعه‌اي محبوس و حفظشان كرد و هر زمان به وجودشان احتياج شد، مثل پرچم آنان را به ميان كشيد.» منظور مصدق ايجاد يك حكومت دموكراتيك نبود. اختياراتي كه او گرفته بود، چرچيل در دوران جنگ جهاني دوم نداشت. يك شب در منزل دكتر بقايي جلسه داشتيم. وكلاي جبهه ملي هم آمده بودند. دكتر نصر لايحه تعرفه گمركي را آورده بود. افراد جبهه ملي به من گفتند: «چون وكلا از تو مي‌ترسند، تو بايد به‌شدت با اين لايحه مخالفت كني». متن نطق را هم تعيين كردند و من رفتم به مجلس. در همين زمان مصدق پيشنهادي داد و ضمن آن گفت: «به هيچ دولت ملي هم اگر يك چنين اختياراتي بخواهد، نبايد بدهند، زيرا اين بدعتي مي‌شود كه دولت‌هاي غيرملي هم آن را بخواهند». من هم به‌شدت  مخالفت كردم. بعد از من دكتر شايگان گفت:‌ «ديكتاتوري يعني همين»، ولي بعدها دكتر شايگان مشاور كسي مي‌شود كه لايحه اختيارات را درست كرد. در گزارش هشت نفره هم كه امضا شد آمده كه مصدق گفته بود شاه بايد سلطنت كند و من حكومت.

به اين ترتيب به نظر شما بيشتر گرفتاري‌ها و مشكلات دكتر مصدق از چه ناحيه‌اي بود؟

به نظر من بيشتر بدبختي‌ها را دكتر شايگان و فاطمي براي مصدق ايجاد كردند. شايگان در زماني كه در شيراز محصل بود، مقالاتي براي روزنامه طوفان فرخي يزدي نوشت و با سفارت شوروي هم ارتباط داشت. اين مطلب را دكتر انور خامه‌اي در كتاب «از انشعاب تا كودتا» نوشته است. اين ارتباط نه به وسيله حزب توده، بلكه مستقيماً‌ با سفير روس بود. به همين دليل در محاكمه سران حزب توده، وكالت آنها را قبول كرد. مدتي هم معاون دكتر كشاورز، وزير فرهنگ شد. فاطمي هم شايد مدتي كه در اصفهان بود، بي‌ارتباط با انگليسي‌ها نبود؛ ولي از وقتي به جبهه ملي پيوست، كاملاً به نفع ملت ايران و ملي شدن صنعت نفت قدم زد. مصدق آن زمان كه نخست‌وزيري را قبول نمي‌كرد، هميشه به افراد جبهه ملي مي‌گفت: «قلم فاطمي به اندازه چند سپاه به ما كمك كرده. خوب است بدانيد فاطمي را انگليسي‌ها كشتند». در دوره شانزدهم روزي حسين فرهودي وكيل دزفول پيش من آمد و گفت: «انگليسي‌ها خيلي مايلند با شما مذاكره كنند». گفتم: «من بدون اطلاع جبهه ملي نمي‌توانم. شما برويد با دكتر مصدق صحبت كنيد». دكتر مصدق موافقت كرد. بنا شد كميسيون جبهه ملي كه عبارت بودند از بنده و حائري‌زاده و فاطمي، در منزل فرهودي ملاقات كنيم. حائري‌زاده گفت: «من عصباني مي‌شوم». لذا نيامد. بنابراين فقط من و فاطمي بوديم.

اين مطلب مربوط به چه زماني است؟ طرف مذاكره شما چه كسي بود؟

مربوط به كابينه رزم‌آراست و طرف مذاكره هم «پايمن» اتاشه سياسي انگليس بود. او قد بلندي داشت و فارسي را خيلي خوب مي‌دانست. پس از مدتي صحبت، فاطمي پرسيد: «شما چرا اين‌قدر از رزم‌آرا حمايت مي‌كنيد؟» پايمن با لهجه خاص خود گفت: «ما در امور داخلي ايران مداخله نمي‌كنيم». من و فاطمي قدري به يكديگر نگاه كرديم. قرارمان اين بود كه سكوت كنيم. وقتي از بحث سياسي خارج شديم، پايمن از من سئوال كرد: «شما راجع به نفت مي‌خواهيد چه كار كنيد؟» در آن وقت كميسيون نفت تشكيل شده بود. تا اين سئوال را مطرح كرد، فاطمي يك دفعه با همان لهجه خاص به پايمن گفت: «اين مداخله در امور داخلي ماست...،‌ شما چرا مداخله مي‌كنيد؟» پايمن اوقاتش تلخ شد. پا شد بيرون رفت. بله، انگليسي‌ها فاطمي را كشتند.

شما گزارش ملاقات با پايمن را به اقليت داديد؟

بله‌،‌ به مصدق دادم.

ايشان چه گفت؟

گفت مذاكرات قطع شود. به هر حال در بابل من از شاه قول گرفتم كه فاطمي اعدام نشود. در فروردين 1333 بود كه شاه منزل ما آمد. آنجا به شاه گفتم: «مي‌گويند كريم‌پور شيرازي را با تلمبه امشي بنزين سوزاندند، حالا هم مي‌خواهند اين‌طور فاطمي را بكشند و اين خوب نيست». شاه تائيد كرد. در مورد محاكمه مصدق هم مخالفت كردم. بعد از يك سال شاه به من گفت: «بله، حق به جانب تو بود. مصدق نبايد محاكمه مي‌شد». شاه گفت: «حالا هم خواهم گفت فاطمي اعدام نشود، ولي بايد با يك درجه تخفيف در زندان بماند». بعد از مدتي حكم اول اعدام او صادر شد. خواهر فاطمي تلفني از من خواست اقدامي كنم. من يك روز به ميراشرافي كه وكيل دوره هجدهم بود و عازم دربار بود، گفتم به شاه يادآوري كنيد كه در بابل فرموديد فاطمي اعدام نشود، حالا حكم اعدام صادر شده. ميراشرافي هم انصافاً‌ به شاه گفت كه خون سيد شوم است، اگر اعدام شود بد مي‌شود، ولي شاه جوابي نمي‌دهد.

مجدداً از اينكه فرصتي به ما داديد و دعوت ما را براي اين گفتگو پذيرفتيد تشكر مي‌كنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار