سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، بهمناسبت سالروز شهادت «شیخ فضل الله نوری» در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
یک: منقول است که روزی اسبی در میان بود و دو فیلسوف در طرفین اش به بحث که: این زبان بسته چند دندان دارد؟ کسی از عوام از کنار این دو گذر میکرد و حال بد ایشان را نگریست و گفت: به جای اقامه براهین اِنّی و لِمّی، دهان اسب بگشائید و دندان هایش بشمارید و خویش را از وبال این بلاهت برهانید! حال حکایت کسانی است که پس از این همه، همچنان بر سر حقانیت گفته و کرده شیخ فضل الله نوری داد سخن میدهند. از منظر این قلم میتوان داستان را سادهتر کرد به این راه حل که: در طول این صد و اندی، کدامین یک از پیش بینیهای او تحقق نیافت؟ و یا پس از او کدامین یک از مخالفانش در کسوت اهل علم و غیرهم، تحذیرهای او را تکرار نکردند؟ و حتی اینکه کدامین یک از آنان به سرنوشت وی یا به چیزی شبیه به آن دچار نشدند؟
دو: یافتن و شنیدن از شیخ را هماره در زمره علایقم داشته ام و از همین سربند، مجالی تا با برخی از از اعضای خاندان او نیز مانوس شوم. در محله دوران کودکی و جوانی نگارنده، عالمی پر آوازه ساکن بود به نام آیت الله علامه حاج شیخ یحیی نوری. شخصیت علمی و اطلاعات تاریخی آن مرحوم، ارتباط و انسی میان ما ایجاد کرده بود. وی با شیخ فضل الله، نسبتی سببی داشت و اطلاعات خاندانی شنیدنی. خوشبختانه در همان سالها توفیق داشتم که با وی گفت وشنودی در این باره داشته باشم که در منابع مختلف چاپی و مجازی آمده است. ایشان در یکی از ملاقاتها، خاطرهای جالب از شیخ نقل میکرد به شرح ذیل:
"چند عامل موجب شده بود که شیخ نسبت به وقایع اجتماعی اشراف خوبی داشته باشد. اولا: محل مراجعه فراوان مردم بود و محکمهای پر رونق داشت. ثانیا: زبان فرانسه میدانست و از داخل و خارج، به این لغت مکاتباتی در یافت میکرد و... الخ... در دوره مشروطیت، سطح آشنایی مردم با این پدیده و لوازم سیاسی و اجتماعی آن، بسیار پائین بود. تا جایی که برخی تصور میکردند مشروطه نام غذایی است که ظهرها در سفارت انگلیس طبخ و پخش میشود! در همان روزهای بالا گرفتن تب تحصن در سفارت، فردی از عوام نزد شیخ آمده و گفته بود: آقا من مدتی مدید در صف معطل ماندم، اما این از خدا بی خبرها یک لقمه مشروطه به من ندادند!... "