سه روز پیش رسول صدرعاملی در واکنش به حکم دادگاه انقلاب درباره محمد رسول اف فیلمساز ایرانی از وی به عنوان یک فیلمساز صادق و باشرف یاد کرد که از نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی میگوید و بزرگنمایی میکند، چون وظیفه سینما همین است. درباره بخش اول جمله کارگردان «دختری با کفشهای کتانی» قضاوتی نمیکنیم، اما ادعای فیلمسازی در حد و اندازه او درباره اینکه وظیفه سینما بزرگنمایی است به طور قطع محل تأمل است، چه بسا اگر فیلمساز بیتجربه و جوانی که تازه وارد گود سینما شده این را ادعا میکرد حرجی بر او نبود، اما بیان آن از سوی فیلمسازی مطرح با سابقه ۴۰ سال فعالیت در سینما قطعاً در سینما تبعات خود را دارد. بعید نیست که نوباوگان عرصه فیلمسازی این حرف را یک اصل هنری قلمداد کنند و معلوم است که نتیجه آن در سینما چه خواهد بود، اما باید گفت بزرگنمایی نه تنها وظیفه سینما نیست بلکه کارویژه آن هم نیست.
در سبک و ژانر غالب سینمای ایران که رئالیسم و سینمای به اصطلاح اجتماعی تفوق دارد اتفاقاً پرهیز از بزرگنمایی و لزوم واقعنمایی است که باید اهمیت داشته باشد و اگر غیر از این باشد اثر هنری از دایره اخلاق و انصاف بیرون خواهد بود.
یک فیلم در سبک رئالیسم یا آنچه از آن در ایران به عنوان سینمای اجتماعی یاد میشود هنگام نمایش در هرجای جهان منجر به قضاوت تماشاگران میشود. هر فیلم خودش در همان دقایق یا سکانس ابتدایی گویای این است که در چه قالب و ژانری ساخته شده است. تصاویر ابتدایی فیلم ژانر را افشا میکند و مخاطب میفهمد که در حال تماشای چه نوع فیلمی است.
سینمای ایران و به ویژه آن بخش از سینمای ایران که در جشنوارههای خارجی موفق عمل میکنند در سبک سینمای اجتماعی ساخته میشوند که نوع مواجهه تماشاگر با آن واقعگرایانه است. وقتی فیلمساز در قالب چنین سبکی فیلم میسازد و مخاطب خود را نیز بیش و پیش از ایران جشنوارههای خارجی تعیین میکند، واضح است که درباره آنچه قرار است از لنز دوربینش به نمایش بگذارد مسئول است، چون در قالب یک قرارداد نانوشته به همه مخاطبان اعلام میکند فیلم او از روی واقعیت ساخته شده است، هر چند داستان آن میتواند عیناً از روی واقعیت نباشد، اما فیلمساز داستان خود را در بستر یک جامعه واقعی خلق کرده است، پس فیلمساز موظف است همه واقعیت را تصویر کند نه اینکه بخشی از آن را بزرگنمایی کند.
مضاف بر اینکه بزرگنماییای که رسول صدرعاملی آن را وظیفه سینما قلمداد میکند از هر زاویه که به آن نگاه کنیم یک گرایش غیراخلاقی در سینماست. علنی کردن زشتیها و بیپرواییها حتی در ادیان الهی معصیت شمرده شده است. هیچ گناهکاری حق ندارد عملش را در جامعه ترویج و تبلیغ کند چراکه علنی کردن گناه قبح آن را میریزد و منجر به ترویج آن میشود. در واقع زشتیها وقتی از پستوخانهها به کف جامعه بروند خود به خود تکثیر میشوند.
به راحتی میتواد مثالهای متنوعی از مهمترین آثار فیلمسازان بزرگ ایرانی نام برد که برای مثال به موضوع فقر پرداختهاند، اما بزرگنمایی نکردهاند. نمونهها بسیارند، اما در اینجا به سه نمونه اشاره میشود. «بچههای آسمان» ساخته مجید مجیدی، «روسری آبی» ساخته رخشان بنیاعتماد و «زیرنور ماه» به کارگردانی رضا میرکریمی هر سه در قالب سینمای اجتماعی از سبک رئالیسم بهره میبرند و هرسه جزو مهمترین آثار برجای مانده سازندگانشان قلمداد میشوند، اما در هیچ یک ذرهای درباره فقر بزرگنمایی نشده است، چون اساساً در هیچ کدام از این آثار فیلمساز قصد خوش رقصی برای جشنوارههای خارجی را نداشته و صرفاً فیلم خود را ساخته و در هر سه فیلم فقر اقتصادی قشری از جامعه و شکافهای طبقاتی و ناعدالتی اجتماعی به نحوی کاملاً واقعگرایانه و منصفانه به تصویر کشیده شده است طوری که هیچ تماشاگر غربی با تماشای این سه فیلم دچار سوءقضاوت درباره ایران نخواهد شد. در هیچ کدام از این آثار فیلمساز بخشهای مثبت از فرهنگ، آیین و رسوم و زندگی جامعه را به سود افزایش تلخی و التهاب سوژه فیلم سانسور نکرده است.
در واقع در همه آثار یاد شده شرافت فرد درون جامعه به رغم فقر لکهدار نشده است چراکه هر سه این آثار با نگاه مسئولیتشناسانه فیلمسازانشان ساخته شدهاند. این آثار بدون بزرگنمایی حساسیت جامعه و مسئولان را نسبت به شکاف طبقاتی برمیانگیزند. واقعیت این است که فی نفسه ورود به موضوعات ملتهب و معضلات اجتماعی نمیتواند برای یک فیلمساز امتیاز محسوب شود بلکه لازم است در کنار روایت و پرداخت هنرمندانه، تعهد به واقعیت و نادیده نگرفتن زوایای مثبت متن و حاشیه سوژه در یک فیلم رئالیستی طوری که تماشاگر دچار سوءقضاوت نشود به مثابه یک اصل اخلاقی مهم در سینما مورد توجه قرار گیرد.