سرویس سیاسی جوان آنلاین: این روزها ماجرای تحریم وزیر امورخارجه کشورمان از سوی خزانهداری امریکا و همچنین دعوت ترامپ از ظریف برای مذاکره در کاخ سفید و رد آن تبدیل به یک موضوع جهانی شده است. اولین جزئیات در این باره از سوی نشریه نیویورکر منتشر شد، اما رندپال طرف مذاکرهکننده ایرانی حاضر به پاسخگویی در این باره نشد. صرف نظر از اینکه نتیجه چنین دعوتی چه میتوانست باشد یا اصلاً به نفع ایران بود تا چنین دعوتی را قبول کند، انتشار چنین اخباری سبب شده تا یک فرضیه در بین برخی تحلیلگران داغ شده و به یک گمانهزنی جدی تبدیل شود؛ ایران برای آغاز مذاکره منتظر به قدرت رسیدن دموکراتها و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در امریکاست.
صبر برای مذاکره با دموکراتها شاید با هیچ معیار عقلانی در شرایط فعلی نخواند به خصوص آنکه امریکا با فشار تحریمهای نفتی به صادرات نفتی ایران ضربه جدی زده است، اما سخنان برخی از سخنان سیاستمداران ایرانی نیز این فرضیه را تقویت میکند، به عنوان مثال محمدجواد ظریف در سخنرانی خود به مناسبت فرا رسیدن روز خبرنگار به این نکته میپردازد و میگوید که امیدوار است دولت ترامپ به زودی از صفحه بازی خارج شود. اگرچه هیچ کس از ادامه دولت ترامپ در ایالات متحده امریکا خوشحال نمیشود، اما چنین چشماندازی میتواند سبب شود تا امید واهی نسبت به تغییر دولت بسته شود.
واقعیت این است که راهبرد مقام معظم رهبری در خصوص عدم مذاکره با امریکا وابسته به هیچ دولتی نیست و یک نگاه راهبردی به عملکرد ایالات متحده امریکا در منطقه دارد؛ عملکردی که همواره پر از خدعه و نیرنگ بوده است.
تحریم؛ سیاست همیشگی ایالات متحده
نگاهی به عملکرد دولتهای مختلف نشان میدهد عملا تحریمهای یکجانبه امریکا هیچ تفاوتی در جزئیات اجرا در دولتهای مختلف نداشته است.
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، امریکا اقدام به تحریمهای یکجانبه و چندجانبه متعددی علیه ایران کرده است. کاخ سفید و کنگره امریکا طی دستورهای اجرایی و قوانین مختلف تحریمهای متعددی را علیه ایران وضع کردهاند که در چهار موج تاریخی علیه ایران اعمال شده است.
موج اول تحریمها از ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۵ که پاسخی به تسخیر لانه جاسوسی و بحران گروگانگیری در سفارت امریکا بود. از مهمترین تحریمهای این دوره منع هرگونه صادرات کالا و خدمات به ایران طبق دستور اجرایی ۱۲۲۰۵ در آوریل ۱۹۸۰ و مسدود کردن داراییهای ایران بر اساس دستور اجرایی ۱۲۱۷۰ است.
موج دوم تحریمها از ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶ که با هدف تضعیف ایران در صنایع نفت و گاز اعمال شد و کشورهای ثالث سرمایهگذار در بخش نفت و گاز مورد تحریم واقع میشدند. مهمترین تحریم در این دوره قانون مجازاتها علیه ایران و لیبی ILSA با عنوان رسمی قانون داماتو در اوت ۱۹۹۶ است. طبق این قانون هرگونه سرمایهگذاری در جهت توسعه منابع نفتی در ایران منع و برای خاطیان مجازاتهایی وضع شد.
موج سوم تحریمها از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ که عمدتاً روی برنامه هستهای ایران تمرکز داشت و شامل تحریمهای تنبیهی به دلیل مسائل حقوق بشری در ایران بود. نمونه تحریمهای این دوره تصویب قانون حمایت از آزادی در ایران است که برای اصلاح قانون تحریم ایران و لیبی است و تا سال ۲۰۱۱ تمدید شد.
موج چهارم تحریمها از سال ۲۰۱۰ به بعد که شامل سختترین محدودیتهایی بود که ایالات متحده تا به حال علیه کشوری وضع کرده است. از مهمترین تحریمها در این دوره قانون جامع تحریم، مسئولیتپذیری و منع سرمایهگذاری ایران (CISADA) در سال ۲۰۱۰ است که توسط کنگره امریکا به تصویب رسید. پس از این قانون کشورهای دیگر هم به حامیان تحریمی امریکا علیه ایران پیوستند. هدف تحریمها بانک مرکزی ایران و عدم دسترسی آن به درآمد حاصل از نفت و بسیاری از بخشهای حمل و نقل، بیمه، تولید و امور مالی بود.
دو موج اول تحریمها به صورت یکجانبه از سوی امریکا وضع و اجرا شد، اما دو موج بعدی، شامل تحریمهای مشابهی بود که به وسیله متحدان امریکا و سازمان ملل وضع شد.
از آیزنهاور تا ترامپ
اگرچه اولین تحریم در تاریخ ایران توسط انگلیس وضع شد، اما در نهایت با ورود امریکا به این قضیه، امریکا به متحد اصلی شاه تبدیل شد. اولین تحریم علیه ایران توسط بریتانیا و در واکنش در برابر انتخاب دکتر مصدق به وزارت نفت بود. با ملی شدن صنعت نفت توسط دولت مصدق دست انگلیس از نفت ایران دور ماند. به دنبال آن اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در دوره مصدق علیه ایران صادر شد.
در آوریل ۱۹۵۱ مجلس شورای ملی به ملی شدن صنعت نفت ایران و انگلیس رأی داد که موجب خشم انگلیس شد. مصدق به حمایت امریکا امیدوار بود، اما امریکا در همکاری با انگلیس یک تحریم گسترده نفتی علیه ایران انجام داد که متعاقب آن شرکتهای بینالمللی نفت ایران را تحریم کردند. شرکتهای امریکایی در خلیج فارس نیز این تحریم را همراهی کردند.
مصدق برای جلب حمایت مالی و اخلاقی امریکا در نامهای به آیزنهاور در می۱۹۵۳ در مورد عدم حمایت از ایران به امریکا هشدار داد، اما آیزنهاور در پاسخ مصدق در جولای ۱۹۵۳ از هرگونه کمک مالی به ایران خودداری کرد. (علیخانی، ۱۳۸۰:۱۱) امریکا اعلام کرد تا زمانیکه مصدق با انگلیس تسویهحساب نکند، از ایران نفت نخواهد خرید. نهایتاً امریکا در عکسالعملی تصمیم گرفت با انگلیس در عملیات آژاکس همکاری کند و با راهاندازی کودتای ۲۸ مرداد مصدق را از قدرت برکنار کردند. با مقایسه میزان کمکهای مالی امریکا به دولت مصدق و دولت بعدی میتوان به نقش امریکا در سرنگونی دولت مصدق پی برد. در سالهای ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۱ کمکهای نظامی امریکا ۷ /۱۶ میلیون دلار و کمکهای اقتصادی ۵ /۱۶ میلیون دلار بوده است، در حالی که در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰ کمکهای نظامی ۴۳۶ و کمکهای اقتصادی ۶۱۱ میلیون دلار بوده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحولی در روابط بین ایران و امریکا حاصل شد که چرخشی قابل ملاحظه در رویکرد دو کشور نسبت به هم ایجاد شد. ماجرای تسخیر لانه جاسوسی و گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی نقطه پایان حضور امریکا در ایران و شروع فصلی جدید از تنشهای میان دو کشور بود و اولین چالشهای دو دولت آغاز شد.
طی چند روز پس از دستگیری دیپلماتهای امریکایی، تحریمهایی با فاصلههای زمانی کم علیه ایران وضع شد، به طوری که طی ۱۰ روز گذشته از این اتفاق شدیدترین تحریمهایی که تاکنون وضع نشده بود، بر ایران اعمال شد.
در هفتم نوامبر ۱۹۷۹ رمزی کلارک دادستان پیشین امریکا و ویلیام میلر مدیر امور کارکنان کمیته اطلاعات مجلس سنا، دو نماینده امریکا برای رساندن پیام کارتر به سمت ایران حرکت کردند که به دلیل عدم پذیرش آنان توسط امام خمینی مجبور شدند در فرودگاه استانبول فرود بیایند. پس از این جریان اولین تحریمها علیه ایران صادر شد. اولین تحریم در هشتم نوامبر ۱۹۷۹ بر اساس قانون مهار صدور تسلیحاتی علیه ایران صادر شد که طی آن امریکا از ارسال قطعات یدکی- نظامی به ارزش ۳۰۰ میلیون دلار که قبلاً توسط ایران خریداری و هزینه آن پرداخت شده بود، ممانعت کرد.
از آن زمان به بعد دولتهای ریگان، کلینتون، بوش، اوباما و ترامپ هر کدام به دلایل مختلف تحریمهای گوناگونی را علیه ایران اعمال کردهاند که تنها فراز و فرود آنها با هم تفاوت داشته و عملا در سیاست کلان تحریمی امریکا بر ضد ایران تفاوتی ایجاد نکرده است. جالب این است که این روزها در مناظرات دموکراتها نیز شاهدیم که موضع هیچ کدام از کاندیداها برگشت بدون شرط به برجام نیست.
نامزدهای دموکرات چه میگویند
تقریبا همه نامزدهای دموکرات به این سؤال که «آیا ورود آنها به کاخ سفید به معنی بازگشت امریکا به برجام است؟» پاسخ مثبت دادهاند، اما زمانی که همین نامزدها پاسخ خود را تشریح میکنند، مشخص میشود که آنها برجام سال ۲۰۲۰ را به شکلی که هست، نمیپذیرند و به دنبال برجامی هستند که هم طول بلندتر و هم عرض وسیعتری دارد.
برخی از نامزدها با این بهانه که، چون امریکا مدتی در برجام نبوده، ادعا میکنند که باید محدودیتهای این توافق را طولانیتر کرد، آن هم با اینکه جز دو ماه اخیر، ایران در تمام مدت خروج امریکا، محدودیتهای هستهای برجام را رعایت کرده است.
برخی دیگر هم برجام را به چشم سکوی پرتابی برای بسط محدودیتهای ایران از حوزه هستهای به حوزههای دیگر قدرت ایران از جمله برنامه موشکی و فعالیتهای منطقهای میبینند، از این رو نگاهی به نامزدهای فعلی انتخابات امریکا نشان میدهد حتی در صورت پیروزی دموکراتها نباید انتظار گشایش جدیای را داشت که بتوان مذاکرات جدیدی را کلید زد، حتی در صورتی که دموکراتها به قدرت برسند و فشار فعلی امریکاییها برداشته شود، امکان همراه شدن سایر کشورها با واشنگتن علیه ایران جدیتر میشود. این در حالی است که هم اکنون به دلیل عملکرد ترامپ هیچ کشوری حاضر به همکاری با آنها نیست، از این رو به نظر میرسد مقامات سیاست خارجی کشور نباید چندان دلبسته تغییر ترامپ باشند.