سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: زینبیون نامی است که مدافعان حرم پاکستانی برای خود انتخاب کردهاند. شجاعت آنها در جبهه مقاومت زبانزد مجاهدان بود. آنها در کنار فاطمیون که مدافعان حرم افغانستانی بودند در شکست تکفیریها در سوریه نقش مؤثری داشتند، اما مظلومیت زینبیون بسیار بیشتر بود و اکنون نیز آنان کمتر شناخته شده هستند. کتاب «عاشقان ایستاده میمیرند» روایت زندگی یکی از زینبیون ایالت پنجاب است. اکثر مدافعان حرم پاکستانی از ایالت پاراچنار هستند، اما «عدیل» از پنجاب به جبهه مقاومت رفت. زهره شریعتی نویسنده این کتاب که کارشناسی ارشد ادیان شرقی دارد با فضای دینی، سیاسی و اقتصادی هند و پاکستان آشناست. از این رو در گفتگو با «جوان» نکاتی را در مورد تفاوت این ایالتها عنوان میکند. او از عجله ناشران در تدوین کتاب که موجب ضعف استحکام مطالب میشود گله دارد و میگوید کار تدوین کتاب از زمان سفارش تا انتشار آن فقط یک سال بود. این نویسنده چندین کتاب درباره شهدا معتقد است زندگی شهدا به قدر کافی دراماتیک و پرتعلیق و هیجان هست که بتوان با تدوین و زبان مناسب، بدون تخیل آنها را روایت کرد.
چطور وارد عرصه نویسندگی شدید و چرا حوزه دفاع مقدس را انتخاب کردید؟
کودکی من در دوره جنگ گذشته است. دوران مدرسه، از نظر معلمهایم، انشاهای خوبی مینوشتم. زیاد کتاب میخواندم. کتابهایی که به نظر مناسب سنم هم نبودند. عمده رمانهای کلاسیک جهان را تا دیپلم خوانده بودم. برای همین، برعکس هم سن و سال هایم رمانهای عامه پسند اصلا جذبم نمیکرد. اولین مطلبم، سال ۷۵ در مورد ماه رمضان، در صفحه شهرستانهای روزنامه کیهان چاپ شد. هنوز کیهان صفحه نسل سوم نداشت. سال چهارم دبیرستان، در جشنواره کشوری دانش آموزی، رتبه سوم داستان نویسی را کسب کردم. بعد حدود دو سه سال، کلاس نویسندگی و داستان نویسی رفتم و حتی دوره مکاتبه ویراستاری را هم گذراندم. استادان خوبی داشتم. جناب رضا بابایی در نویسندگی و استاد محمود اکبرزاده در داستان نویسی. برای دریافت گواهی پایان دوره داستان نویسی، اولین داستانم را در حوزه جنگ و دفاع مقدس نوشتم. ماجرای شهادت یک جانباز اعصاب و روان «به نام عشق، فانوس، پرواز».
در طول دوازده سال تحصیل در مدرسه، شش سال را در مدارس شاهد درس خوانده بودم و در میان همسایهها هم خانواده شهید داشتیم. زندگی میان فرزندان شهدا و ایثارگران و آشنایی نسبی با شرایط آنها، در ناخودآگاهم تاثیر گذاشته بود، چون خودم نیز در دوسالگی پدرم را از دست داده بودم، شاید بیشتر درکشان میکردم.
بیشتر آثارم از سال ۷۶ که داستان نویسی و نویسندگی را به طور جدی شروع کردم، در طول این ۲۲ سال عمدتا در حوزه دفاع مقدس بوده است. خبرنگاری، مصاحبه، داستان نویسی، بازنویسی خاطرات، زندگینامه نویسی و روایت نویسی، کارهایی بوده که در حوزه جنگ انجام داده ام و البته گاه در جشنوارههای کشوری در هر قالب، جوایزی را نیز کسب کرده است.
موضوع گفتوگوی ما انتشار آخرین کتاب شما با عنوان «عاشقان ایستاده میمیرند» است که روایتی از زندگی شهید عدیل از شهدای مدافع حرم لشکر زینبیون را به تصویر کشیده است. چطور شد این سوژه را انتخاب کردید؟ با فضای مدافعان حرم آشنا بودید؟
راستش را بخواهید شخصاً انتخاب نکردم. کم و بیش با خانواده مدافعان حرم آشنا بودم و حتی برای نوشتن کتاب از زندگی یکی از شهدای مدافع حرم هم مصاحبههایی انجام داده بودم، اما شرایط مناسب برای نوشتن و انتشار آنها فراهم نشد. کمی بعد یکی از دوستان، واسطه آشنایی من با بخش فرهنگی لشکر زینبیون شد و نوشتن از شهید عدیل به من پیشنهاد داده شد، که من هم آن را منوط به خواندن مصاحبههایی کردم که قبلاً از خانواده شهید و همرزمانش تهیه شده بود. بعد از خواندن زندگی شهید از میان روایت خانوادهاش، نوشتن از شهدای غیرایرانی برایم دغدغه شد. تا پیش از آن، بیشتر از فاطمیون شنیده بودم. سالها پیش خاطراتی از بینظیر بوتو و مقالاتی در مورد پاکستان و شرایط سیاسی اجتماعیاش خوانده بودم که کامل نبود، اما به واسطه رشته تحصیلیام در دوره کارشناسی ارشد که ادیان شرقی بود و علاقه شخصیام به مطالعات شبهقاره، با فضای هند و پاکستان کمی آشنایی داشتم. شهید عدیل، در میان زینبیون هم شهید ویژهای است. از این جهت که بیشتر داوطلبان زینبیون، اهل پاراچنار هستند و شرایط پاراچنار به خاطر محرومیتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، به گونهای است که به انقلاب اسلامی ایران علاقه خاصی دارند، شهیدپرور و شجاعپرورند و داوطلب شدن پاکستانیها از پاراچنار برای عضویت در لشکر زینبیون، چندان عجیب نیست، اما عدیل، اهل ایالت پنجاب بود. یک ایالت بزرگ، همسایه هند، با شرایط کاملاً متفاوت فرهنگی و اقتصادی با پاراچنار، و خانوادههایی عمدتاً با وضع مالی خوب و تحصیلکرده. عدیل هم از چنین خانوادهای بود. گاهی دل بریدن از علایق و وابستگیهای عاطفی و مالی در شرایط مناسب، خیلی سختتر است. همین شرایط خاص و البته جوانی او به نسبت دیگر شهدای لشکر زینبیون، مرا جذب نوشتن از او کرد. همین طور رابطه خاصی که با هر یک از اعضای خانواده، به ویژه مادرش داشت. من هم یک پسر ۱۸ ساله دارم و رابطه این مادر و پسر، برایم خیلی جذاب بود.
سبک کتاب عدیل چه تفاوتی با دیگر کتابهای شما یا کتاب نویسندگان دیگر در مورد شهدا دارد؟
سبک کتاب «عاشقان ایستاده میمیرند» مستندداستانِ تلفیقی است. یعنی بخش داستانی کاملاً از بخش مستند تفکیک شده و در بخش مستند، هیچگونه تخیلی به کار نرفته است. به تجربه و عقیده شخصیام، نوشتن از شهدا تا زمانی که مدارک و مستندات لازم و کافی در مورد ایشان وجود ندارد، نباید به صورت داستان و با استفاده از تخیل نگاشته شود.
چرا این طور فکر میکنید؟
برای اینکه مخاطب نمیتواند مرز تخیل و واقعیت را متوجه شود و چه بسا وهمیات ما به شهید منتسب شود و مخاطبان فعلی و آیندگان، تفاوتی میان واقعیت و وهمیات ما قائل نشوند. این اختلاط نتیجه خوبی ندارد. ما را از زندگی و زمانه شهید دور میکند و چیزهایی را به او و اطرافیانش نسبت میدهد که مخاطب را دچار سردرگمی و حتی اشتباه در مورد شخصیت شهید یا زمانه او خواهد کرد. چه اشکالی دارد تا وقتی مستندات ما کامل نیست، دست از سر قالب داستان برداریم و اجازه دهیم تا جایی که امکان دارد، واقعیت بدون افزودههای خیالی، اعتماد مخاطب را در پی داشته باشد؟ همین واقعیت ادعایی ما هم البته مستندِ صددرصد نیست، چراکه حداقل از دو فیلتر گذشته است، یکی فیلتر ذهن و زبان و روایت راوی خاطرات که عمدتاً خانواده، خویشان و دوستان و همرزمان شهیدند، و دیگری دریچه ذهن و زبان و روایت نویسنده این خاطرات. زندگی شهدا به قدر کافی دراماتیک و پرتعلیق و هیجان هست که بتوان با تدوین و زبان مناسب، بدون تخیل آن را روایت کرد و نویسنده قوی، نیازی به استفاده از تخیل و وهمیات در نوشتن از شهید ندارد. مگر آنکه مستندات به قدر کافی نباشد و حفرههای اطلاعاتی ما از زندگی شهید به قدری زیاد باشد و ننوشتن بههنگام از او، دست مخاطبان آینده را از استنادات اندک خالی کند، که ناچار شویم به حداقل ممکن از قوه تخیل بهره بگیریم. به جِدّ معتقدم که جهان آینده انواع هنر، جهان مستند است، نه تخیل. زمانی بود که مخاطب ما تصورش را هم نمیکرد در سینما فیلم مستند تماشا کند، اما امروزه مستند جایگاه رفیعی پیدا کرده و تدوین هنرمندانه در نویسندگی و کارگردانی و دیگر هنرها، برای ارائه یک اثر جذاب به مخاطب کافی است و نیازی به استفاده از تخیل مثبت و توهم منفی برای ایجاد جذابیت وجود ندارد. سبک کتاب عدیل را پیش از این در سالهای ۸۴ تا ۸۸ تا اندازهای در مجموعه پنج جلدی با ستارهها که برای راهیان نور نوشته بودم و چند سالی مرتب تجدید چاپ میشد، به کار برده بودم، اما به قدر کافی پخته نبود. سعی کردم تلفیق بهتری باشد، اما خب عجله سفارشدهندگان در انتشار کتاب، شاید به استحکام ارتباط بخش داستان و مستند ضربه زد. با این حال همچنان در حال بازنویسی کار هستم و امیدوارم در صورت تجدید چاپ، بتوانم تغییراتی به نفع این استحکام در کتاب انجام بدهم.
چه اسناد و مستنداتی برای نوشتن این کتاب در اختیار شما قرار گرفت؟
مدارک و مستندات این کتاب، مصاحبهها، دستنوشتهها و عکسهایی است که از طرف زینبیون و خانواده شهید که ساکن ایران هستند در اختیار من گذاشته شد. تعداد ساعت مصاحبهها را نمیدانم، اما انجام مصاحبهها سه سال زمان برده است. با توجه به اینکه انجام مصاحبه هم در این مورد برعکس فاطمیون که زبان مادریشان فارسی است، کار راحتی نیست و به دلیل تفاوت زبانی زمان طولانیتری میطلبد، باید در همین جا از تیم مصاحبه بخش فرهنگی لشکر زینبیون علیالخصوص سرکار خانم فاطمه عارفنژاد تشکر ویژه داشته باشم که با زحمات فراوان در بحث ترجمه از اردو به فارسی با استفاده از اعضای خانواده که بیشتر به فارسی مسلط بودهاند، توانستهاند از فیلتر زبان متفاوت نیز به سختی بگذرند.
به نظر شما پیامی که کتاب میتواند به مخاطبانش ارائه کند. چیست؟
راستش این را باید از مخاطبان پرسید. تمام تلاش من این بود که به رابطه صمیمی و گرم مادر و پسر در هر دو بخش داستانی و مستند تأکید کنم. عاطفه مادر و فرزندی یکی از شگفتترین روابط عاشقانه دنیاست. مادری که از محبت و جان فرزندش به خاطر حفظ دین، ارادت به اهل بیت و اعتقاد به جهانی دیگر که فرزندش در آن به صورت ابدی زنده در نزد خداست، میگذرد و زندگی و حیات را تنها در بعد مادی این جهانی نمیبیند، مادری است که پیش از فرزندش، به توحید و نبوت و معاد شهادت داده و شهید شده است؛ چنان که گفتهاند فرق مادر شهید، با تمام مادران دیگرِ زمین، خلاصه میشود در این: مادر شهید، قبل از آنکه مادر شهید میشود، شهید میشود.
کدام بخش از زندگی شهید عدیل برای خودتان جذاب بود؟
کل ماجرای زندگی عدیل برای من از جهاتی تازگی داشت و از جهاتی شبیه زندگی دیگر شهدا و حتی شهدای ایرانی بود. تربیت ذیل سایه اهل بیت (ع) و احساس وظیفه نسبت به دین و بزرگان دینی، نقطه اشتراک زندگی شهداست، چه ایرانی و چه غیرایرانی. تازگیاش بیشتر به فرهنگ تربیتی این شهید برمیگشت و البته اثبات اینکه انقلاب اسلامی ایران، از همان قبل از پیروزیاش، در میان ارادتمندان اهل بیت جای خودش را باز کرده و در این ۴۰ سال صادر شده است. تلاش برای رشد شخصیتی و روحی و حتی سلامت جسمی برای انسان بهتری بودن و خدمت به دیگران، یکی از جذابترین ویژگیهای این شهید بود. همچنین ادب و اصرارش بر حفظ زبانش از ناسزا و کلمات رکیک. ادب همیشه نجاتبخش است. چه بسیار انسانهایی که به واسطه حفظ حرمت و ادب نسبت به بزرگان، در لحظه انتخابهای سرنوشتساز، بهترین تصمیم را گرفته و خود را به کشتی نجات رساندهاند. همچنان که حرّ بن یزید ریاحی، به ادبش خریده شد.
چرا «عاشقان ایستاده میمیرند»؟ نام کتاب سلیقه خودتان بود یا درخواست خانواده شهید؟
این عنوان، نظر خانواده، زینبیون و من و حتی شاید بتوان گفت خود شهید بوده است. خواهر عدیل زمانی این عنوان را برای اعلام وضعیت در شبکه پیام رسان اجتماعی واتس اپ انتخاب کرده بود و بعد خود شهید این عنوان را برای استاتوس خود انتخاب میکند. راستش را بخواهید، من ابتدا شک داشتم که عنوان مناسبی باشد، به دلیل این که ما طبق قرآن معتقدیم شهدا زنده اند و نزد خدا روزی میخورند و اطلاق مردن به شهدا، از این نظر درست نباشد، اما وقتی از شجاعت بی نظیر پاکستانیها را در جبهه نبرد آگاه باشید و این که هرگز حاضر به تسلیم در برابر دشمن نیستند و حتی زمانی که زخمی و مجروح میشوندبا تمام توان در مقابل او میایستند، انتخاب این عنوان چندان غریب و نامناسب جلوه نخواهد کرد. شاید همین عنوان و تفاوت ظاهری اش با دیدگاه قرآن در مورد شهدا، برای مخاطب جذابیت بیشتری داشته باشد. چنان که من بازخورد منفی زیادی ندیدم از انتخاب عنوان و اتفاقا بسیاری از مخاطبان، با توجه به محتوای کتاب و دلیل انتخابش، آن را پسندیدند.
سوژهای برای نگارش کتاب دارید؟ باز هم از شهدای زینبیون مینویسید؟
به طور خاص خیر- هرچند همیشه پیشنهادهایی در مورد نوشتن از شهدا دارم. زمانی بود که نمیتوانستم به این پیشنهادها نه بگویم، اما راستش را بخواهید، معتقدم نوشتن از شهدا، یک امر چندجانبه است. فقط خواست پیشنهاددهندگان و کمک خود شهید و همراهی شرایط مطرح نیست، اراده و لیاقت منِ نویسنده نیز در آن دخیل است. این لیاقت که میگویم، منظورم توانمندی قلم امثال من نیست، کسب لیاقت، فقط به لطف شهید و توفیق الهی بستگی ندارد، به اراده شخصی نویسنده هم معطوف است. تنبلی و توقعات بیجای من نویسنده هم در نوشتن یا ننوشتن یا خوب ننوشتن دخیل است و قدسی کردن بیش از حد نوشتن ازشهدا به نظرم لطمه بزرگی هم به نویسنده و هم به مخاطب میزند. فعلادر حال جمع آوری داستانهای کوتاه وروایتهای مستندم از زندگی شخصی خودم هستم تا اگر شرایط مهیا شد، مجموعهای از آنها را منتشرکنم. همچنین مشغول همکاری با مرکزاسناد انقلاب اسلامی برای تهیه مدخل ازشهدای زینبیون برای نگارش فرهنگ نامه شهدای مدافع حرم هستم.
بازخوردها نسبت به کتاب چگونه بود؟ مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت؟
راستش از نظر آماری اطلاعی ندارم و باید این سوال را از ناشر پرسید، اما شخصا در فضای مجازی بازخوردهای مثبتی دریافت کرده ام و مخاطب، نثر و سبک کتاب را دوست داشته است. هرچند نظرات متفاوت و مخالفی هم وجود دارد که به عنوان نویسنده از شنیدن و خواندن شان استقبال میکنم. راستش خودم برای نثر کتاب خیلی زحمت کشیدم و، چون نثر بیشتر کتابهایی را که در مورد شهدا منتشر میشود نمیپسندم، انتظارم این بوده که مخاطب نثر را بپسندد که خدا را شکر به نظر میرسد این اتفاق افتاده است.
روند نگارش و انتشار کتاب به چه صورت بود؟
هنگام نگارش این کتاب شرایط جسمی و روحی خاصی داشتم. با این حال تمام سعی ام را کردم بدقول نشوم و در مهلتی که به من داده بودند، کتاب را به سرانجام برسانم. اواخر فروردین ۹۷ نگارش کتاب به من پیشنهاد شد و طبق قرارداد، اواخر شهریور ۹۷ نسخه اولیه را تحویل خانواده شهید وبخش فرهنگی لشکر زینبیون دادم. مهرماه شروع به بازنویسی کردم و هرچند زمان بیشتری لازم داشت، اما سعی کردم تا پایان دی ماه ۹۷ بازنویسی را تحویل بدهم. نیمه دوم اردیبهشت ۹۸ نیز کتاب توسط نشر شهید کاظمی در ایام نمایشگاه کتاب با تیراژ هزار نسخه منتشر شد. اگر سفارش دهندگان زمان بیشتری به من میدادند، طبیعتا بازنویسی بهتری انجام میشد.
نوشتن از زینبیون سختتر از دیگر شهدای مدافع حرم است؟
نوشتن از شهدای زینبیون محدودیتهای بسیاری دارد که لشگر فاطمیون (رزمندگان افغانستانی)، حیدریون (رزمندگان عراقی) و حزب الله لبنان (رزمندگان لبنانی) و حتی مدافعان سوری و دیگر داوطلبان از کشورهایی که در سوریه به دفاع از حریم اسلام پرداختند، کمتر با این محدودیتها دست به گریبان هستند. یکی از این محدودیت ها، شناخت و تسلط اندک ما نویسندگان ایرانی از فضای فرهنگی سیاسی اجتماعی همسایگان شرقی ما، از جمله زبان اردو، هندی و دیگر زبانهای رایج محلی آن هاست که شناخت و گفتگو را مشکل میکند. ما همان قدری که با همسایگان فارس زبان و عرب زبان و ترک زبان در تماس و ارتباط زیاد بوده ایم، از همسایگان شرقی غافل شده ایم و اطلاعات کمی از آنها داریم. یکی از دلایلی که باعث شد من بخش داستانی پررنگی برای نوشتن کتاب انتخاب کنم، همین حفرههای ناشناخته و کم اطلاعی ما از شرایط پاکستان بود. من ناچار بودم برای شناخت بهتر مخاطب از شرایط عجیب و سخت شهید، اطلاعاتی به او بدهم که شاید آمدنش در بخش مستند، مخاطب را خسته و دل زده میکرد. به همین دلیل این اطلاعات جانبی و لازم را در بخش داستانی گنجاندم و اگر این حفرهها نبود، اصلا بخش داستانی را نمینوشتم و به همان مستند اکتفا میکردم. محدودیتهای دیگری نیز غیر از ناآشنایی ما با فرهنگ و زبانهای رایج در پاکستان هم وجود دارند که بسیار مهمتر هستند. مانند وجود طالبان و القاعده در پاکستان و تبلیغات وسیع وهابیها در این کشور و همچنین مسائل امنیتی سیاسی خاص و شرایط خطرناک خانواده شهدای زینبیون که در پاکستان ساکن هستند. همه اینها موجب میشود دست ما برای ارائه اطلاعات مستند از شهید در کتاب بسیار بسته باشد. حتی تبلیغات وهابیون و مدارس دینی بسیارشان در پاکستان که حتی برخی ایرانیها را نیز جذب خود کرده و میکند، مانند عبدالمالک ریگی و برخی دیگر، مانع مهمی در نوشتن از شهدای زینبیون است.