کد خبر: 965823
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۶:۴۰
تأملی در نسبت علم و دین با نگاهی به آرای داوری‌اردکانی
دکتر داوری‌اردکانی در نگاهی که به مقوله علم دارد، پیش از هر چیز معتقد است باید مشخص کرد زمانی که از نسبت میان علم و دین سخن به میان می‌آید، دقیقاً چه برداشتی از علم مدنظر است. وی می‌کوشد تا مفهوم علم را با دسته‌بندی اولیه آن به دو نوع ارائه نماید. علمی که ابتدا دکتر داوری آن را به عنوان علم دارای شرف ذاتی می‌داند، همان «تفکر» است. علم دیگر «علم مفید» است که در عصر جدید مظهرش همان علم تکنولوژیک است
علی دزفولی
سرويس انديشه جوان آنلاين: از جمله مناقشات حوزه نظری در علوم انسانی نسبت میان علم و دین و نحوه انطباق این دو با یکدیگر است. دکتر رضا داوری‌اردکانی، فیلسوف و نویسنده معاصر ایرانی در آثار و نوشته‌جات خود به عنوان یک دغدغه مهم بار‌ها به این موضوع پرداخته است. در متن زیر با بررسی نسبت‌سنجی میان این دو مفهوم تلاش شده ریشه تعارض میان علم و دین با نگاهی به نظرات این اندیشمند ایرانی مورد مداقه قرار گیرد.

نسبت علم و دین
دکتر داوری‌اردکانی در نگاهی که به مقوله علم دارد، پیش از هر چیز معتقد است باید مشخص کرد زمانی که از نسبت میان علم و دین سخن به میان می‌آید، دقیقاً چه برداشتی از علم مدنظر است. وی می‌کوشد تا مفهوم علم را با دسته‌بندی اولیه آن به دو نوع ارائه نماید. علمی که ابتدا دکتر داوری آن را به عنوان علم دارای شرف ذاتی می‌داند، در واقع کلمه از منظر وی همان «تفکر» است. علمی که ما را در تعادل و درک و خردمندی و تشخیص سود و زیان توانمند می‌سازد. از منظر داوری این علم آموختنی یا قابل انتقال نیست بلکه ودیعه‌ای الهی در وجود آدمی است. علم دیگر «علم مفید» است که در عصر جدید مظهرش همان علم تکنولوژیک است. ایشان تمامی علوم معاصر اعم از علوم انسانی و اجتماعی و طبیعی و مهندسی را علم تکنولوژیک و به عبارتی علمِ تکنیک معرفی می‌کند. به اعتقاد وی آنچه در فضای عمومی به مناقشه علم و دین تعبیر می‌شود، بیشتر علم از منظر دوم را شامل می‌شود.
از آنجا که علم تکنولوژیک مفهومی نوپا و زاییده عصر مدرن است و تا پیش از آن چنین مرزبندی‌های آشکاری بین تکنولوژی و تفکر وجود نداشت، لذا موضوع نسبت میان «علم و دین» نیز عمدتاً از آغاز رقم خوردن دوران مدرن بر عالم به مسئله‌ای جدی تبدیل شده و اساساً دغدغه‌ای از جنس عالم مدرنیته است (در عوالم پیشین دست کم مسئله‌ای اساسی نبوده است.)

در مواجهه اولیه این دو مقوله با یکدیگر در ابتدای شکل‌گیری تفکر مدرنیته، بیشتر دین مهاجم بود و علم در موضع اتهام قرار داشت. چنانکه در کلیسا، علوم جدید که احیاناً یافته‌های آن در تعارض با اعتقادات کلیسا بود به عنوان علوم غیردینی محکوم و ارائه‌کنندگان این نظریات در دادگاه‌های تفتیش عقاید (انگیزاسیون) محکوم می‌شدند، اما به تدریج و با مطرح شدن مقام جدید علم، برخورد‌ها کاهش یافت تا جایی که دیگر کلیسا دانشمندان را محکوم نمی‌کرد. در سده اخیر، اما کاملاً مواجهه تغییر کرده و جای مدافع و مهاجم عوض شده است. اکنون علم مدرن، دین را در موضع اتهام و آن را هم‌ردیف خرافات و امور موهوم قرار می‌دهد.

از همین رو دکتر اردکانی، نسبت میان علم و دین را «نسبتی تاریخی» برمی‌شمرد. نکته حائز اهمیت اینجاست که بدانیم آیا این مناقشه برساخته مدرنیته میان علم و دین، دعوایی حقیقی است یا عرضی؟ آیا تعارض میان دو ماهیت است یا دعوای مدعیانی که الزاماً ممکن است هیچ کدام نماینده شایسته‌ای برای علم یا دین نبوده‌اند؟ آیا کلیسای دوران قرون وسطی را می‌توان نمادی معرف دین به معنای واقعی دانست یا دانشمندان امروز معرف حقیقی علم هستند؟
دکتر اردکانی این موضوع را در خصوص نسبت ناصواب تلقی شده میان علم و دین اینگونه بیان می‌کند: «گاهی اوقات به صرف اینکه فی‌المثل یک دانشمند از وجود خدا سخن بگوید، می‌گویند که او علم و دین را با هم جمع کرده است و اگر وجود الهی را منکر شود ادعا می‌کنند که علم مخالف دین است. بی‌تردید انکار خدا کفر است، اما از خدا سخن گفتن و اثبات وجود خدا کردن تمام دین نیست.»

شاید با نگاه تاریخی به مناقشه علم و دین بتوان گفت از این نظر، هیچ تعارضی بین قوانین علمی و دینی وجود نداشته است.
معمولاً کسانی که دین را با ملاک علم می‌سنجند و زبان دین را با زبان علم یکی می‌انگارند، تحت تأثیر نفوذ مذهب اصالت علم قرار دارند و حتی پذیرفته‌اند که تکلیف همه چیز را باید علم مشخص کند. افرادی هم هستند که علایق دینی دارند و به «وحدت حقیقت» علم و دین قائلند و می‌خواهند میان این دو هم‌سخنی پدید آورند و یکی دیگری را کامل کند. در مقابل اینان دو رأی و نظر افراطی وجود دارد؛ یکی آن که علم با دین ناسازگار و مخالف است و دیگر آنکه علم و دین هر یک عالم و زبان خاص خود را دارند و هم‌سخنی و همزبانی میان این دو ممکن نیست.»

اصلاحات دینی برای انطباق با دین
آنچه برخی افراد خواهان صلح میان علم و دین انجام می‌دهند، تلاشی برای تفسیر و حتی اصلاح دین به گونه‌ای است که خود را با مبانی عقل خودبنیاد مدرن تطبیق دهد. از نگاه دکتر داوری‌اردکانی این کار، در واقع تلاش برای تغییر ماهیت دین و تبدیل آن به موجودیتی است که نمی‌توان نام دین بر آن نهاد. پیروان چنین نگرشی می‌کوشند چنین القا نمایند هر کس می‌خواهد پیشرفت کند باید از طریق اصلاح دین وارد شود و فارغ از اینکه با اصلاح دین، دیگر نمی‌توان اسم آن را دین گذاشت، اساساً دم زدن از این اصلاح عین تقلید از اروپاست و خطر این تقلید آنجاست که صرفاً ظاهری از چگونگی پیشرفت غرب حاصل می‌شود. اینکه اروپا صرفاً با تفسیر تازه از مسیحیت و اصلاح دین توانست پیشرفت کند و ما نیز چنین کنیم، غفلت از امر مهم‌تری است و آن اینکه اروپا صرفا با تفسیر تازه از مسیحیت راه به عالم تکنولوژی پیدا نکرده بلکه تلقی تازه‌ای از دنیا و دین پیدا کرده است. در این تلقی اساساً دوره جدید، غیردینی پنداشته شده و تجدد در جای آن نشسته و تشبه به آن پیدا کرده و دین دیگر جایگاهی ندارد. دین در عالم متجدد همان چیزی نیست که در اصل بوده بلکه در تجدد دین تفسیر و تبدیل به یک امر وجدانی شده است.
«دینی که به علم (مدرن) تحویل می‌شود و از ماوای ثبات دل به ترددگاه عقلانیت مدرن سفر می‌کند دیگر دین نیست و کار دین از آن برنمی‌آید و مردمان را به کار‌های خطیر برنمی‌انگیزد.»

علم اسلامی و نیل به آن
یکی از دغدغه‌های دکتر اردکانی، رسیدن به مفهوم علم اسلامی به گونه‌ای است که هم علم و هم دین را در خود بی‌مناقشه جای دهد.
مهم‌ترین بحث در وی در این مقوله آن است که با توجه به تعارض پیش آمده در دوران مدرن، پیش از ایجاد عالم اسلامی نمی‌توان به علم دینی نیز دست یافت. به عبارتی پیش از آن که مناسبات عالم در ساحت‌های مختلف بر اساس دین و برترین آن که اسلام است شکل گیرد، موجود بودن علم دینی ناممکن است.

همچنان که علم مدرن در غرب زمانی به وجود آمد که نسبت میان انسان با موجودات و هستی تغییر کرد، علم دینی نیز زمانی ایجاد می‌شود که نسبت‌ها تغییر کرده باشد. از منظر وی هر عالم و تمدنی قائن بر تفکر است و تفکر ظهور نمی‌کند مگر آن که با تذکر عمیق نسبت به گذشته، عهد خود را با تمدنی که دوران آن به سر می‌آید، بگسلیم. این تفکر جدید می‌تواند نسبت انسان را با اعمال تغییر دهد؛ زمانی که این نسبت تغییر کرد، علم و تمدن نیز تغییر می‌کند. این عالم با تفکر و طلب پدید می‌آید. عالم آینده بافت دیگری دارد و چیز‌هایی که اکنون وجود دارد ممکن است ماده آینده باشد حتی اگر باید که تکنیک و ارم تکنولوژیک ماده تمدن آینده باشد این امر مسئول به ادراک ماهیت غرب و ظهور و تحقق حقیقت اسلام است و حقیقت انقلاب به تدریج ظاهر می‌شود. ایجاد این خرد امری تدریجی است بنابراین برای رسیدن به عالم دینی و تمدن اسلامی تا زمانی که غرب آغاز به فروریختن از تن کند ما نه فقط از تکنولوژی و علم اعراض نمی‌کنیم بلکه جداً علم جدید را فرا می‌گیریم: «من نمی‌گویم فیزیک و خانم بلکه می‌گویم فیزیک اشرف علوم است و نمونه علم و از این می‌ترسم معارف دینی را هم طبق نمونه فیزیک بسنجند و با میزان روش علمی در باب آن حکم می‌کند. اگر فیزیک و علوم جدید به طور کلی در جای خود قرار نگیرند و نمونه علم تلقی شوند و اشرف علوم علم دنیا و علم تصرف در دنیا باشد علم و عالم دین نخواهد بود جدایی سیاست از دیانت هم با این تلقی از علوم جدید مناسبت دارد.»

پذیرش این تعارض علم تکنولوژیک با ماهیت دینی و تلاش برای برساختن مفهوم علم ذیل عالم اسلامی اساساً به معنی به کار نبستن آن نخواهد بود و تا نیل به آن چشم‌انداز ناگریزیم از تکنولوژی استفاده کنیم. اعراض نکردن از علم مدرن البته به معنی تبعیت محض از آن نیست بلکه این عدم اعراض همراه با این است که علم را وسیله‌ای برای استیلا می‌دانیم و آن را وسیله استیلا قرار نخواهیم داد چه رسد که در مقام عبودیت علمی برآنیم که با استیلا و استکبار تقارن دارد.

انقلاب اسلامی، زمینه رفع تعارض
انقلاب اسلامی از دید دکتر اردکانی زمینه و جرقه‌ای برای بر هم زدن بساط مناسبات عالم است. از دید وی قرار نیست که عالم غرب و غرب‌زدگی عالم کنونی سر جای خود بماند و تنها اسلام به صورت زائد بر آن (سوار) شود. از نظر ایشان «این یک تمنای محال است با بسط انقلاب اسلامی. هر چه در عالم کنونی اعم از علم حقوق و سیاست و تکنولوژی وجود دارد و ماده مستعد قبول صورت اسلام شود با اینکه شرایط و اشیای عالم کنونی ثابت و باقی بماند و تنها اسلام به آن ضمیمه شود؛ چراکه این خود نوعی از التقاط است و نهایتاً غلبه عنصر غربی خواهد بود.»
انقلاب اسلامی با ادعای ارائه راه‌حل برای مسائل و چالش‌های دنیای مدرن و هموار کردن راه وصول به چنین دنیایی به وجود نیامده است و قرار نیست بحران مدرنیته را سامان دهد بلکه در پی ساختن تمدنی است که در آن مفهوم علم و همه دیگر عناصر تمدنی مفهوم منحصر به خود را می‌یابند: «ما انقلاب نکردیم که مثلاً بحران مدرنیته را حل کنیم بلکه در نتیجه انقلاب ما غرب و موجودیت آن رفع می‌شود. ما انقلاب نکردیم که به مدد علوم انسانی و اجتماعی غرب و در موافقت با نظام تکنولوژی امروز چیزی بر آورده‌های عالم کنونی بیفزاییم.»

فرجام سخن
ماحصل نگاه دکتر داوری‌اردکانی پیرامون علم دینی و امکان آن را می‌توان چنین بیان کرد که دو معنی از تعبیر علم دینی فهم می‌شود. اول علمی است که مربوط به مسائل دین و مباحث مرتبط و زیرمجموعه دین‌شناسی است که گرچه ضرورتاً به دین تعلق ندارد، اما از آن جهت که به عالم دین تعلق دارد، صبغه و صفت دینی پیدا کرده است. مسلماً در تفکر دکتر داوری وقتی از امکان علم دینی سخن به میان می‌آید، مرادمان همین معنی دوم است. «علوم در هر عالمی که باشد نه فقط رنگ و بوی آن عالم را دارد بلکه حول محور آن عالم می‌گردد و به مصالح آن عالم خدمت می‌کند. در عالم غیردینی علم نیز غیردینی می‌شود، اما اگر عالم غیردینی به عالم دینی متحول و مبدل شود یعنی عالم غیردینی برود و عالم دیگری بیاید که بر مبادی دینی استوار است، علم هم در سایه دین قرار می‌گیرد و به یک معنی دینی می‌شود. علم را با دستکاری نمی‌توان دینی کرد. علم در عالم جدید گرچه منشأ دینی و فلسفی دارد یک امر غیردینی است، ولی در شرایطی ممکن است از عالم غیردینی جدا شود و جزئی از عالم دینی باشد. در این صورت البته دیگر علمی نیست که محور و دایرمدار همه امور باشد.» بنابراین اگر چیزی باید در هم ریزد و دگرگون شود، نظام حاکم بر عالم کنونی است و نه علم و تکنیک به معنایی که معمولاً آن را می‌فهمند.
این تغییر و تحول البته اقتضائاتی دارد و از آن جمله، فراهم شدن زمینه‌ای برای تحقق عالم اسلامی است که در آن بتوان از علم دینی سخن گفت. انقلاب اسلامی از نگاه داوری‌اردکانی یکی از مهم‌ترین ظرفیت‌های معاصر بشری برای رسیدن به چنین آرمانی است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر