کد خبر: 967039
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۸:۲۷
روایت رحمت‌الله قربانی از شهید محمدرضا قصابی
شهید محمدرضا قصابی در عملیات کربلای ۴ در جزیره بلجانیه جاویدالاثر شد و پیکرش بعد از ۱۲ سال به آغوش خانواده‌اش بازگشت.
نرگس انصاری
برای آشنایی با زندگی و سیره شهید محمدرضا قصابی (شهید عملیات کربلای ۴) پای صحبت رحمت‌الله قربانی که با شهید نسبت فامیلی داشت، نشستیم. شهید محمدرضا قصابی در عملیات کربلای ۴ در جزیره بلجانیه جاویدالاثر شد و پیکرش بعد از ۱۲ سال به آغوش خانواده‌اش بازگشت. روایت زیر ماحصل همکلامی ما با رحمت‌الله قربانی است از پسرعمه‌اش شهید محمدرضا قصابی که خواندنش خالی از لطف نیست.

تصویر امام روی شیشه
من و پسرعمه‌ام محمدرضا خیلی با هم رفیق بودیم. یک جا درس می‌خواندیم. دوران راهنمایی با هم بودیم. محمدرضا اهل هنرونقاشی بود. خوب یادم است آن زمان کشیدن نقاشی با رنگ و گواش روی شیشه خیلی رواج داشت. محمدرضا تصویر امام را روی شیشه کشید، با طراحی جالبی که هنوز هم به یادگار مانده است. در یکی از روز‌های سال ۱۳۶۲ من و محمدرضا بعد از تعطیلی مدرسه به سمت خانه‌شان رفتیم. محمدرضا می‌خواست به مادرش اطلاع بدهد که قرار است با هم به نمایشگاهی که در مسجد جامع برگزار شده است، برویم.
وقتی رسیدیم، محمدرضا کفش‌ها و جوراب‌هایش را از پا درآورد. داخل حوض میان خانه پاهایش را شست و دور حوض زیر آفتاب قدم می‌زد تا پاهایش خشک شود. در همین حین عمه‌خانم آمد روی ایوان خانه و گفت: «مادر جان می‌آمدی خانه، کیفت را می‌گذاشتی بعد می‌رفتی این کار‌ها را انجام می‌دادی.»
محمدرضا با همان لبخند همیشگی‌اش گفت: «قربان آن صورت ماهت مادر، پاهایم خشک بشود می‌آیم. می‌خواهم به مسجد بروم و اینطوری اصلاً خوبیت ندارد.» بعد عمه به من نگاهی کرد و همه خندیدیم.

غواصان گردان یونس
سال ۱۳۶۳ در سن ۱۴ سالگی رفت جبهه. محمدرضا به جمع غواصان گردان یونس لشکر امام حسین (ع) پیوست. از نیرو‌های برادر شهیدم قدرت‌الله قربانی بود. قدرت‌الله نیروی اطلاعات عملیات لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و نیز از فرماندهان غواصان گردان حضرت یونس (ع) بود.
محمدرضا جثه قوی و نیرومندی داشت. برای همین توانست خیلی زود جزو غواصان موفق گردان یونس باشد. محمدرضا در روند اجرای عملیات کربلای ۳ در فتح اسکله الامیه نقش بسزایی داشت. خاطرات شیرینی هم از فتح فاو داشت. می‌گفت به رغم حملات شیمیایی دشمن بچه‌ها جانانه ایستادگی کردند و اجازه ندادند که شهر به دست دشمن بیفتد.

جزیره بلجانیه
پسرعمه در سن ۱۶ سالگی در عملیات کربلای ۴ شرکت کرد و در هنگام پیشروی در جزیره بلجانیه به شهادت رسید. وقتی به برادرم قدرت‌الله خبر می‌دهند پسرعمه‌اش محمدرضا شهید شده است، ایشان می‌گوید: آتش دشمن سنگین است، معطل نشوید. یک پتو روی صورتش بکشید و مکانش را مشخص کنید تا اگر توفیق شد و برگشتیم، پیکرش را به عقب برگردانیم. اما عملیات از محوری که برادرم وارد عمل شد، موفقیت لازم را کسب نکرد و پیکر پسرعمه شهیدم، محمدرضا در جزیره بلجانیه ماند. هر چند شهادت محمدرضا قطعی بود، اما خانواده چشم‌انتظار بازگشت پیکر شهیدش بود. به خواست خدا پیکر ایشان بعد از ۱۲ سال جاویدالاثری در سال ۷۷ شناسایی شد و به آغوش خانواده بازگشت.

تابوت‌های یادگاری
میدان کارزار جبهه است که مرد میدان می‌طلبد. برادرم قدرت‌الله هم در همان شب مفقودالاثر شد. آنطور که همرزمانش گفته‌اند، وسط اروندرود بودند که گلوله به سر قدرت‌الله اصابت می‌کند. بیسیم‌چی همراه ایشان تعریف می‌کرد که چند متری هم داخل آب دنبالش رفته، اما به علت شدت موج آب و آتش سنگین دشمن نتوانسته کاری انجام دهد و موج آب قدرت‌الله را با خود برده بود. پس از عملیات خبر مفقود شدن قدرت‌الله را برادرمان حسن که در همان عملیات حضور داشت، آورد. چون قدرت‌الله و پسرعمه ما هر دو مفقودالاثر شده بودند، دو تابوت به یادبود آن‌ها به مدت یک هفته در کوچه‌ای که منزل پدرمان بود گذاشتند و از آن‌ها تجلیل کردند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار