سرویس تاریخ جوان آنلاین: در هفتهای که بر ما گذشت، هنرمند دیرپا و کهنسال معاصر، زندهیاد داریوش اسدزاده روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. او علاوه بر جنبه هنری، از شاهدان زنده تاریخ و پژوهندگان این عرصه بود و در این مقوله، آثاری ارجمند نیز آفرید و از خود به یادگار نهاد. در زمره این پژوهشها، اثر تاریخی- هنری «برگهای خواندنی» است که روایتهایی خواندنی از وقایع سیاسی و فرهنگی تاریخ معاصر را در خود دارد. وی در این خردهروایتها، هم از خاطرات خویش میگوید و هم به آثار منتشرشده دیگر مورخان ارجاع میدهد. این اثر که به چاپ دوم نیز رسید، در دیباچه خویش مقدمهای از آن مرحوم دارد که خوانش آن در این معرفینامه، بهنگام به نظر میآید:
«پس از شکر و ثنای خداوند متعال که آفریدگار جهانیان است و درود بر محمد مصطفی (ص) که خاتم پیغمبران است و با مطالعه حالات گذشتگان که گنجینهای بر اصحاب فضل به نقل نوادر که مجموعهای است درباره حالات، رفتار و گفتار از وقایع گذشته که پایگاه پرارجترین و گرانبهاترین شناخت بشری که نقدها را عیار میبخشد و آینهها را پاک و روشن میسازد و نیکاندیشان، درستکاران و پرچمداران را به آسمان برمیافروزد و تمدن و فرهنگ شکوهمند ایران اسلامی که یکی از باشکوهترین تمدنهای انسانی است بر روند پربرکت و سبزتر یادآور میشود که برای تاریخ و فرهنگ ایران منبع ارزنده است که باعث روشنگری آیندگان، عبرتی از نادانیها و ناکامیهاست.»
اسدزاده در یکی از این برگهای خواندنی نکتهای آورده است تحت عنوان: اظهار عقیده دکتر باستانی پاریزی راجع به همولایتی خود خواجوی کرمانی! از منظر نگارنده بازخوانی این حکایت میتواند به عنوان نمونهای از مطالب مطروحه در این اثر مورد توجه قرار گیرد. داستان از این قرار است که مرحوم باستانی با سرودن قطعه شعری و بهرغم بیادعایی خواجوی کرمانی در برابر خواجه شیراز، همشهری خود را از حافظ برتر دانسته است. تفصیل داستان در یکی از برگها، اینگونه آمده است:
«در آثار تاریخی شیراز بعد از نمای دروازه قرآن در تنگ اللهاکبر به قبر خواجوی کرمانی برمیخوریم که در آنجا دفن شده و تن خواجوی کرمانی به شیراز به تنگ افتاده است. اللهاکبر گرچه خواجو در برابر سعدی و حافظ به قول باستانی پاریزی ادعایی ندارد و به ظواهر اهمیتی نمیدهد یا همان طور که خودش گفته است:
پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
اینک گویند که بر آب نهاده است جهان
مشنوای خواجو که بنیان جهان بر باد است
دل بر این پیرزن عشوهگر دهر مبند
کاین عروس است که در عقد دو صد داماد است
و بعد حافظ بیان نکته را از او گرفته و گفته است:
مجو دوستی عهد از جهان سستنهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
و دکتر باستانی پاریزی غزل خواجو را از حافظ برتر میداند و شاید خواسته است حق همشهریگری بهجا آورد.
البته خود حافظ هم گفته است:
استاد غزل سعدی است پیش همه کس، اما دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو»
مطالعه این اثر شیرین تاریخی میتواند علاقهمندان را با زوایایی مغفول از تاریخ کشور آشنا کند و البته ایشان را به دستاندازها و دشواریهای فهم تاریخ سوق ندهد.