سرویس ورزشی جوان آنلاین: میدانست دیر یا زود یکی از آن خمپارهها ممکن است او را هم مانند خیلیهای دیگر درگیر کند. به چشم دیده بود بسیاری را که به شهادت رسیده یا زخمی شده بودند. همان روزها که با دوچرخه بعد از هر انفجار خود را به محل حادثه میرساند برای کمک کردن به عنوان نیرویی مردمی میدانست ترک نکردن شهر تاوان سنگینی میتواند داشته باشد، اما مثل همه آنهایی که حاضر به رفتن از دزفول نشده بودند ماند و تاوانش را هم داد، اما وجبی از خاک کشورش را نه. این، اما همه کاری نبود که برای ایران عزیزش کرد. سالها بعد به شکلی دیگر برای کشورش افتخارآفرین شد. او که در ۱۰ سالگی پاهایش را داده بود، سالها بعد با تمام توان به شکلی متفاوت برای کشورش جنگید. این بار در عرصه ورزش و مدالهای رنگارنگی که به ارمغان آورد و بارها و بارها پرچم پرافتخار کشور ایران را بر فراز دنیا به اهتزاز در آورد آنهم، چون بر این باور بود پاهایش مال او نبود. چیزی بود که خدا داده و خودش هم گرفته بود. پس دلیلی برای دلخوری یا ناراحتی نداشت و شاید همین نگاه بود که باعث شد با وجود ۷۰ درصد جانبازی افتخارات زیادی کسب کند.
کمتر کسی شاید بداند که عبدالرضا جوکار٬ رکورددار پرتاب نیزه تیم ملی ایران است٬دارنده هفت مدال پاراالمپیک ٬کسی که در طول ۲۳ سال ورزش حرفهای بیش از چهل مدال برای ایران به دست آورد٬ مردی توانست باوجود داشتن ۷۰ درصد جانبازی سالها برای ایران افتخارآفرینی کرده و با کسب مدالهای رنگارنگ و به احتزاز درآوردن پرچم پر افتخار ایران بر فراز آسیا و دنیا٬ نام ایران را بر سر زبانها بیندازد.
عبدالرضا جوکار را همه به عنوان یک ورزشکار میشناسند. امروز، اما ما میخواهیم به عنوان یک جانباز دفاع مقدس با جوکار صحبت کنیم که سالهاست سختیهای نشستن روی ویلچر را به دلیل مجروح شدن در جنگ تحمل میکند.
خب به هر حال سختیهای خاص خودش را دارد. بدون سختی که نیست. مخصوصا آن اوایل، پذیرفتن اتفاقی که رخ داده بود ساده نبود. اینکه شما روی هر دو پای خودتان راه میروید و یک اتفاق شما را برای همیشه ویلچر نشین میکند. وابستگی به خانواده و. اما خداوند این توانایی را به ما داد تا بتوانیم بر این سختیها غلبه کنیم و راضی هستیم به رضای خدا. شاید آن اوایل به دلیل سن و سال کمی که داشتم سخت بود، اما خداوند چیزی را گرفت که خودش داده بود. ضمن اینکه در قبال آنچه که گرفت، خیلی چیزهای دیگر به من داد و لطفش همواره شامل حال من شده که از جمله آن موفقیت در ورزش بود و فرصتی که در اختیارم قرار گرفت تا بتوانم بارها و بارها دل مردم عزیز کشورم را شاد کنم و این چیز کمی نیست و ارزش آن خیلی بالاتر از پاهایی است که از دست دادم
چه اتفاقی باعث شد در آن سن کم به جمع مجروحان جنگ و سپس جانبازان اضافه شوید؟
تقریبا سه ماهی بود که از جنگ گذشته بود. دقیقا اگر بخواهم بگویم، ۱۶/۱۰/۵۹ بود. یک روز نسبتا سرد. مثل همیشه همراه دوستان با دوچرخه در سطح شهر چرخ میزدیم. هرگاه به جایی حمله میشد خودمان را به سرعت به آنجا میرساندیم تا اگر کمکی لازم باشد انجام دهیم. آن روز من در حال برگشت به خانه بودم و چند قدمی مانده بود که وارد خانه شوم، به دلیل نزدیکی که عراقیها به شهر دزفول داشتند، براثر اثابت ترکش گلوله توپ مجروح شدم
یعنی به رغم آغاز جنگ شهر را ترک نکرده بودید؟
نه! خب من خودم ساکن و بچه دزفول هستم و هنوز هم در جنوب شهر دزفول زندگی میکنم. جنگ که شروع شد اگر چه دزفول خط مقدم نبود، اما دست کم از خط مقدم نداشت. به طوریکه از روزهای اول تا روزهای آخر جنگ بعثیها شهر دزفول را چه از بمباران گرفته، موشکهای ۱۲ متری و حتی آن روزهای اول جنگ که به شهر نزدیک شده بودند، با گلولههای توپ مورد هدف قرار میدادند، اما الحمدالله مردم مقاومت و پایداری خودشان را به اثبات رساندند و اجازه ندادند شهر تخلیه شود و خانواده ما هم یکی از آن هزارن نفری بود که حاضر به ترک دزفول نشدیم و تو شهر ماندیم. چون پدرم همیشه میگفت اگر قرار باشد اتفاقی رخ دهد هرکجا که باشیم رخ میدهد پس دلیلی ندارد شهرمان را تخلیه کنیم. ضمن اینکه تاکید میکرد اگر قرار باشد ما و بقیه شهر را ترک کنیم این باعث تضعیف روحیه رزمندهها میشود. چون دزفول یکی از شهرهایی بود که خیلی از رزمندههایی که قرار بود به جبهه اعزام شوند یا برای مرخصی از جبهه برمی گشند، باید از درفول عبور میکردند و در بسیاری اوقات توقف کوتاهی در شهر داشتند و تخلیه شهر میتوانست روحیه آنها را تحت تاثیر قرار دهد و به همین دلیل خیلی از همشهریهای ما شهر را ترک نکردند و تا آخر جنگ مقاومت خودشان را نشان دادند و در شهر به رغم تمام حملات ماندند
چه اتفاقی باعث شد که به ورزش روی بیاورید؟
گاه گاهی میدیدم رسانهها تصاویری از دوستانی مثل نوذری فر که از جانبازان هشت سال دفاع مقدس بود نشان میدهند. من با ایشان زمانی که تازه مجروح شده بودند هم تختی بودیم در آسایشگاه امام تهران. وقتی دیدم ایشان که مجروحیت شان مشابه من است و بعد از خدمتی که در زمان جنگ به کشور کردند و حالا هم به شکلی دیگر در حال خدمت هستند، ترغیب شدم که یک روز از طریق ورزش بتوانم به کشور عزیزم خدمت کنم. همین مسئله باعث شد با کمک دوستانی، چون نوذی فر، آزموده، نور افشان، میرزایی و ... که خودشان از جانبازان و ورزشکاران قطع نخاعی و افتخارآفرینان ورزش کشور بودند و همچنین تلاش خودم به سمت ورزش کشیده شوم.
قبل از مجروح شدن هم ورزش میکردید؟
قبل از مجروح شدنم در حد مدارس به فعالیتهای ورزشی میپرداختم. اما بعد از مجروح شدنم چند سالی طول کشید تا دوران درمانم را سپری کردم و به طور متمرکز و غیرمتمرکز پیش میآمد به شهرستان میآمدم و باز ناچار میشدم به تهران برگردم و خیلی فرصت آنچنانی نبود و آن زمان هم ورزش جانبازان و معلولین نوپا بود و بعد از پیروزی انقلاب بود که شکل گرفته بود و خیلی از استانها وشهرستانها امکانات لازم را نداشتند و حتی فاقد هیئتهای فعال بودند و به همین دلیل ورزش را به صورت مقطعی. گاهی تنیس روی کار میکردم، گاهی بسکتبال، گاهی دو ومیدانی، اما امکانات آنچنانی نبود و کسی هم نبود که دقیق راهنمایی کند که باید چه کاری انجام دهم یا چه رشتهای را نتخاب کنم. تا اینکه سال ۶۸ جشنوارهای در استان خوزستان برگزار شد بین جانبازان و معلولین که نفرات برتر این جشنواره انتخاب میشدند برای تیم منتخب استان جهت حضور در قهرمان کشوری و من که آن زمان در رشته ویلچر رانی فعالیت میکردم انتخاب شدم و به عنوان چهارمی در کشور دست یافتم.
بعد از آن بود که به رشته دو ومیدانی روی آوردید؟
در واقع بعد از آن به توصیه و راهنماییهای فنی یکی از دوستان به نام نوذری فر که خودشان هم از جانبازان هشت سال دفاع مقدس بودند و از ورزشکاران قدیمی رشته دوومیدانی جانبازان و معلولین کشور و همچنین کمکهای آقای طاهری که هنوز هم زیر نظرشون کار میکنم و تلاشهای خودم و خانواده به رشته دو ومیدانی روی آوردم؛ و الحمد الله در سال ۷۳ نتیجه زحماتم را گرفتم و توانستم به عضویت تیم ملی دوومیدانی جانبازان و معلولین درآیم. بعد از آن، نفرات برتری که به اردوی تیم ملی دعوت شده بودند به مسابقات جهانی برلین اعزام میشدند که خدا را شکر یکی ازنفرات اعزامی بودم و در همان سال نخست علی رغم اینکه تجربه بین المللی نداشتم، توانستم با رکورد شکنی در کلاس f۵۳ مدال طلای پرتاب دیسک جانبازان و معلولین جهان را کسب کنم
ورزش حرفهای و قهرمانی برای جوکار با طلای برلین آغاز شد و با نقره جاکارتا به پایان رسید. آیا در ورزش به آنچه که میخواستید رسیدید؟
بله، اولین مدالم طلای مسابقات جهانی برلین بود و آخرین مدالم هم نقره بازیهای آسیایی سال گذشته جاکارتا بود و در طول این مدت تقریبا چهل مدال در رقابتهای پارالمپیک، جهانی و پارآسیایی و. برای کشور عزیزم کسب کردم که در این بین شاید مهمترین مدالهایم، هفت مدالی باشد که در پنج پارالمپیک آتلانتا، سیدنی، آتن، پکن و لندن به دست آوردم که در آتلانتا و سیدنی هرکدام دو مدال کسب کردم. یکی در مسابقات پرتاب دیسک و دیگری در پرتاب نیزه. هرچند که برای کسب تک تک مدالهایی که به دست آوردم به سختی تلاش کردم و خدا را شکر از هیچ مسابقاتی بدون مدال و با دست خالی برنگشتم که البته این به دلیل لطفی بود که خدا به من داشت و دعای مردم که توانستم به کمک آنها، نتیجه و ثمره تلاشهایم را با کسب مدالهای رنگارنگ در مسابقات متعدد بگیرم.
حضور در پنج المپیک رکورد و افتخار قابل توجهی است.
بله، میتوانستم در ششمین پاراالمپیک هم حضور داشته باشم، اما الان متاسفانه برای قانونی که در پارالمپیک ۲۰۲۲ توکیو گذاشتن متاسفانه برای کلاس ما فقط پرتاب وزنه اش برگزار میشود و اگر پرتاب نیزه اش هم برگزار میشد شانس حضور در پارالمپیک را هم داشتم، اما الان نمیتوانم در پارالمپیک توکیو حضور داشته باشم.
جدا از مدالها و عنوانهایی که در این سالها کسب کردید، چه اتفاقی در ورزش برای جوکار بسیار مهم، باارزش و حائزاهمیت بود؟
خب من در طول این سالها به لطف خدا موفق شده بودم هر مدالی که میخواستم بگیرم و مثل خیلی از ورزشکاران آرزوی پرچم داری کاروان ایران آنهم در میدان بزرگی، چون پاراالمپیک را داشتم که خدا را شکر، در پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن افتخار این را داشتم که پرچمدار کاروان جانبازان و معلولین جمهوری اسلامی ایران باشم. این اتفاق یکی از بهترین اتفاقات دوران ورزشی من است. پرچم داری هر چهار سال یک بار رخ میدهد و تنها یک نفر از بین آن همه ورزشکار موفق، این شانس را دارد که پرچم را به دست بگیرد و انتخاب پرچمدار هم کار بسیار سختی است و فدراسیون ورزشهای جانبازان و معلولین و پاراالمپیک خیلی حساس هستند روی انتخاب پرچمدار و نفری که قرار است پرچم کاروان را به دست بگیرد و خدا را شکر این لیاقت را داشتم که انتخاب شود و در لندن به یکی از بزرگترین آرزوهای ورزشی خودم دست یافتم و افتخار پرچم داری نصیبم شد.
سخت نبود با آن شرایط خاص، با ۷۰ درصد جانبازی ورزش کردن و کسب این همه افتخار؟
چرا سخت بود، سختیهای زیادی هم تحمل کردم، اما ورزش خیلی کمک میکند. چه معلول و چه جانباز را جذب جامعه میکند و این خودش کمک بسیار زیادی است به شخص. خصوصا که در کشور ما، با وجود احترامی که برای جانبازان و معلولین وجود دارد، هنوز هم نگاهها به جانبازان و معلولان به گونهای است که اگر نخواهم از لفظ ترحم استفاده کنم، میتوانم بگویم گاهی جالب توجه نیست. علاوه بر آن مناسب سازی نشدن اماکن عمومی و جامعه مشکلات بیشتری برای یک فرد ویلچری، معلول یا جانباز ایجاد میکند، اما ورزش علاوه بر جسم، روحیه شما را هم میسازد و قوی میکند و باعث میشود بتوانید بر مشکلات جزئی فائق آیید. خیلی جاها بوده که اگر فعالیتهای ورزشی من نبود نمیتوانستم دوام بیاورم و عبور کنم و در کل میتوانم بگم ورزش باعث شد نا امید نباشم، جسمم قویتر بشه و با انگیزه و امید بیشتری به زندگی ادامه دهم و تا حدود زیادی با مشکلات کنار آمده و آنها را از سد راه بردارم.
از حال و هوای دزفول در روزهای جنگ بگویید. ورزش ایران هرگز در اوج جنگ هم تعطیل نشد. اگر چه در رقابتهای بین المللی شرکت نکردیم، اما همواره مسابقات ورزشی به اشکال مختلف برگزار میشد. آیا در دزفول هم شرایط به این شکل بود؟
خب ما در دزفول همواره فعالیت ورزشی خود را داشتیم. آنهایی که اهل ورزش بودند، ورزش کردن را کنار نمیگذاشتند. من به خوبی به یاد دارم که حتی ما فعالیت ورزشی را به صورت محلهای بین هم سن و سالهای خودمان دنبال میکردیم. البته بله، شرایط سخت بود و امکانات به آن صورت نبود، اما مردم دست از فعالیتهای روزمره خودشان به خصوص ورزشی برنمی داشتند واجازه نمیدادند که خوف جنگ شهر را درگیر خود کند. اکثر مردم در شهر حضور داشتند و کوچک و بزرگ هم نداشت و وقتی اتفاقی رخ میداد همه میرفتند کمک میکردند و با وجود حملات گستردهای که میشد مردم اجازه نمیدادند روح زندگی از شهر پر بکشد و حتی آنهایی هم که گاهی در پی حملات به اطراف میرفتند بعد از مدت زمان کوتاهی برمی گشتند و به همین دلیل هم بود که دزفول شهدای بسیاری در جنگ تحمیلی به واسطه مقاومتی که در شهر داشتند دادند و همین مسئله هم باعث شد که روز چهارم خرداد را به نام روز مقاومت و پایداری مردم دزفول نامگذاری کردند. به نام مردمی که هر لحظه میدانستند که ممکن است جان خود را از دست بدهند که بسیاری هم جانشان را دادند، اما هرگز به فکر ترک شهر نیفتادند و تا لحظه آخر زندگی و ایستادگی کردند.
مسابقات بین المللی زیادی را تجربه کردید، به کشورهای مختلفی سفر کردید، نگاه دنیا به ورزشکاران جانباز که با فداکاری برای کشورشان عضوی از بدن خود را دادند چطور است؟
واقعا باید بگویم که دنیا به افراد جانباز و معلول به دیده احترام نگاه میکند. اما شاید مهمترین مسئلهای که از این همه سال ورزش کردن و حضور در مسابقات بین المللی دیدم این بود که خیلی از کشورها به ورزش معلولین خود نگاه قهرمانی نیست و هدفشان تنها این است که افرادی که چه در جنگ، چه در تصادف یا حتی مادرزادی دچار معلولیت شده اند را جذب ورزش کنند. برعکس کشور ما که نگاه مان فقط قهرمانی است. البته نه اینکه داشتن نگاه قهرمانی بد باشد نه. اما باید زیرساختهای لازم را برای آنهایی که تازه میخواهند جذب ورزش شوند فراهم کنیم. نه اینکه فقط بگوییم ورزشکاری میتواند عضو تیم ملی باشد که بتواند رکورد بزند. بلکه باید در کنار این، دنبال جذب افراد جانباز و معلول به ورزش باشیم تا هم از لحاظ جسمی در شرایط بهتری قرار گیرند و هم از لحاظ روحی روانی احیا و قوی شوند و یک روزی پا جای پای بزرگان قرار دارند. اما کشورهای دیگر به ورزش جانباز و معلولان با الویت تجدید روحیه این افراد هست. درحالی که ما با نگاه قهرمانی تنها کسانی را اعزام میکنیم که میتوانند مدال آوری داشته باشند. هرچند که تاکید میکنم، شاید اگر من هم تصمیم گیرنده بودم چنین نگاهی داشتم، چون هزینه زیادی برای هر ورزشکار میشود، اما باید به حفظ روحیه این افراد هم توجه ویژه شود.
فکر میکنید موفقیتهای امثال شما تا چه اندازه میتواند امید را به جامعه برگرداند؟ برای نمونه وقتی یک فرد بدون هیچ مشکل جسمانی میبیند فردی مثل جوکار میتواند با ۷۰ درصد معلولیت و نشستن روی ویلچر سکوهای بسیاری را فتح کند، یا حتی فرد معلولی در شرایطی بهتر یا مشابه شما این موفقیت را میبیند چقدر میتواند در روند زندگی او یا حتی جذب او به ورزش تاثیر داشته باشد؟
قطعا تاثیر زیادی دارد. رسانهها میتوانند چه نوشتاری چه دیداری با پوشش دادن این موفقیتها مردم را به حضور در ورزش تشویق کنند. پیشتر در پارالمپیک آتلانتا به قول دوستان روزنامهای اگر جای خالی داشت چند جمله از موفقیت یک ورزشکار مینوشت، اما الان شرایط فرق کرده و موفقیتها پوشش داده میشود و این میتواند افراد را ترغیب کند به ورزش کردن و امید آنها را به زندگی افزایش دهد. چرا که خودم با دیدن تلاش و موفقیت جانبازان و معلولین انگیزه پیدا کردم برای ورود به ورزش و قطعا کار ما هم میتواند خیلیهای دیگر را تشویق کند
یعنی فکر میکنید این گونه موفقیتها میتواند انگیزشی باشید؟
بله. وقتی میبینم من خودم دارم به این سختی توی گرمای خوزستان و دزفول تمرین میکنم. با آن شرایط سخت. گاهی برای رفتن به تمرین وسیله ندارم. گاهی زمین نیست. گاهی نیروی کمکی نیست و گاهی هم حتی مربی نیست. اما تمام این سختیها رو تحمل میکنم اول برای سلامتی خودم و تقویت قوای جسمی ام و دوم برای ورزش قهرمانی و حفظ مدالها و عنوانهایی که به دست آوردم ٬چون سختتر از گرفتن مدال حفظ کردن آن هست به همین دلیل باید اگر برای و مدال اول ۷۰ درصد زحمت کشیدم برای مدال دوم باید دو برابر زحمت بکشم چرا که حالا علاوه بر کسب مدال دوم باید برای حفظ مدال اول هم تلاش کنم و وقتی به تک تک مدالها که نگاه میکنم و میبینم چه زحمتی برای کسب آن کشیدم گاهی خودم باورم نمیشود چه تلاشهایی کردم چرا دیگران این کار را نکنند و با دیدن این تلاشها و موفقیتها انگیزه نگیرند و ترغیب نشوند برای ورود به ورزش. ضمن اینکه ورزش همواره چه در زمان جنگ و چه قبل و بعد از آن بهترین وسیله و بهانه برای اتحاد و همدلی جامعه و تزریق امید به شریانهای جامعه بوده و هست.
این سختیها بدون شک به دلیل وضعیت جسمانی و جانباز بودن شما بیشتر از سایر ورزشکاران هم هست اینطور نیست؟
دقیقا. جانبازان و حتی معلولین مشکلات متعدد و خاص خودشان را دارند. یکی از این مشکلات که معمولا در نخاعیها شایعتر هم هست ٬ زخم بستر هست. من سالهای اول تمام کمرم زخم بستر بود. اگر میخواستم به درمان زخم بستر بپردازم باید جراحی میکردم. اگر جراجی میکردم از ورزش عقب میماندم. سال اولی هم بود که به تیم ملی راه یافته بودم و تمام تلاشم را میکردم که جایی برای خودم در تیم ملی به دست بیاورم و نمیتوانستم این فرصت را از دست داده و به دنبال درمان بروم. با آن کمر زخم تمرین میکردم و نوذری فر و نور افشان در تمرینات تیم ملی نقش یک بهیار را برای من بازی میکردند. یعنی من در آن گرما خیس عرق میشدم ٬ پانسمان کنده میشد و این بندههای خدا که هم اتاقیهای من بودند پانسمانم را عوض میکردند، چون بهیار در اردو نبود که بخواهد به این مسائل رسیدگی کند و من خودم وسایل پانسمان را میبردم و دوستان لطف میکردند و گاهی حتی روزی سه مرتبه پانسمان زخم را عوض میکردند. یعنی میخواهم بگویم که بدون سختی به اینجا نرسیدیم و سختیهای بسیاری کشیدیم که یک نمونه آن همین زخم بستر بود که خیلی دیر خوب میشود، اما همه اینها را تحمل میکردم برای رسیدن به هدفی که داشتم. چون هدف مشخصی داشتم و آدم وقتی هدفی برای خودش در نظر میگیرد باید برای رسیدن به آن تلاش کند و هدف من کسب افتخار و خدمت به وطن عزیزم بود. خدمتی که گاه در سنگر و میدان نبرد با دشمن متخاصم است و گاه نیز در میدان مسابقه برای کسب افتخار و به احتزاز در آوردن پرچم پر افتخار کشو بر فراز دنیا
با توجه تما سختیها ودشواریهایی که متحمل شدید برای رسیدن به هدفی که داشتید و همچنین کسب افتخار و مدالهای رنگارنگ برای ایران٬ اگر بخواهید به عنوان یک جانباز و با توجه به اینکه در هفته دفاع مقدس قرار داریم از مسئولان چیزی بخواهید یا مشکلات تان را در چند جمله به آنها بگویید چه میگویید و برای جانبازانی که از وجود خودشان برای حفظ کشور عزیزشان مایه گذاشتن و امروز به واسطه ورزش در جبهه دیگری برای کشورشان میجنگند برای افتخار آفرینی و به احتزاز در آوردن پرچم ایران بر فراز دنیا٬چه خواسته و تقاضایی دارید؟
قبل از هرچیز خواسته من این است که قدر این جانبازان و خانواده شهدا را بدانند ٬ چرا که ما امروز هر چه داریم از رشادتها و فداکاری این عزیزان است. به خاطر آنهایی که بدون هیچ چشم داشتی در خط مقدم جانشان را در دست گرفته و برای کشورشان فدا کردند و اجازه ندادند یک وجب از خاک ایران عزیزمان به دست دشمن و بیگانه بیفتد. باور کنید جانبازان مشکلات بسیاری دارند. ما از پیش پا افتادهترین و عادیترین امکانات محروم هستیم. به واسطه مناسب سازی نبودن سطح شهر ٬اماکن عمومی و دولتی. برای نمونه شخصا به عنوان یک جانباز ویلچری نمیتوانم به راحتی با زن و فرزندم بیرون بروم. چون ممکن است هر لحظه به یک مانع و مشکلی برخورد کنم. این برای من بعد از این همه سال نشستن روی ویلچر تحملش اندکی سادهتر است، اما برای همسرم و برای فرزند ده ساله ام قابل هضم نیست و به شدت اذیت میشوند و روی آنها تاثیر میگذارد قطعا و این مسئولین حداقل این مشکلات حقوق شهروندی را برای جانبازان و معلولین حل کنند چرا که ما هم افراد همین جامعه هستیم و داریم عوارض و مالیات میدهیم. پس حق داریم ازحقوق شهروندی خودمان استفاده کنیم. حداقل این مشکل حقوق شهروندی را حل کنند چرا که در صورت مناسب سازی شهر٬ تنها جانبازان نیستند که استفاده میکنند٬ به هرحال افراد سالمند هستند ٬نابینایان هستند٬ افراد معلول و کم توان جسمی و ... هستند. ان شاالله اگر این مشکل مناسب سازی شهرها و اماکن عمومی را حل کنند یکی از بزرگترین مشکلات ما برطرف خواهد شد. ضمن اینکه بعد از مناسب سازی شهرها ٬ توجه به مسئله درمانی جانبازان که بدون شک یکی از بزرگترین معضل آنهاست نیست از جمله خواستههایی است که تک تک جانبازان از مسئولان دارند.
فکر میکنید برآورده کردن آنچه به عنوان درخواست یک جانباز از مسئولان خواستید و بی گمان درخواست همه جانبازان و معلولین است ٬ شدنی باشد؟
بله. چرا که نه. من با همین وضعیت در بسیاری از کشورهای خارجی با همین ویلچر و همین شرایط سوار اتوبوسهای شهری میشدیم. سوار مترو شدیم. حتی سوار تلکابین هایشان شدیم و به چشم دیدیدم که هر امکاناتی که برای افراد سالم در نظر گرفتند برای افرادی مثل من٬ جانبازان ٬ معلولین و کم توانان جسمی در نظر گرفتند. یعنی طوری طراحی کردند که یک فرد ویلچری نه فقط سوار اتوبوس و مترو که حتی بتواند سوار تلکابین هم بشود. پس چرا ما نتوانیم این شرایط و امکانات را در شهرهایمان فراهم کنیم و امیدوارم روزی ما هم بتوانیم همین مناسب سازیها را برای جانبازان و معلولین انجام بدهیم.