کد خبر: 970251
تاریخ انتشار: ۰۱ مهر ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۷
محمد نیک
سرویس زنان جوان آنلاین: شهریور سال ۱۳۵۹ بود که نهال نوکاشته انقلاب با تندباد سهمگین خشم دولت‌های غرب بی استقلال و به بلوغ رسیدن ملتی که حاکمانش سالیان دراز تحت سلطه آن‌ها قرار داشت، در قالب نخستین بمب‌ها و گلوله‌ها قلب مقاومت مردمی را نشانه گرفت که به‌تازگی از نبردی بزرگ سرافراز بیرون آمده بودند. پایان ماه شهریور سال آغاز هشت سال جنگی بود که بر مردم ایران‌زمین تحمیل شد و دفاعی مقدس را رقم زد. مردم ایران، اما دلشان به ایمان و اعتقاداتشان قرص بود. رهبر فرزانه‌ای داشتند که آن‌ها را از سخت‌ترین بزنگاه تاریخ ایران‌زمین به سلامت عبور داده بود. آن‌ها مدال افتخار مبارزه با رژیم طاغوت و بیرون راندن شاهی دست‌نشانده را بر سینه آویخته بودند و حالا از تهاجم دوباره دشمن دلشان نمی‌لرزید. پس با شلیک نخستین گلوله از سوی دشمن بعثی، شیرمردان و شیرزنان ایران‌زمین مهیای مقابله با دشمن شدند. جبهه‌هایشان، اما با هم فرق می‌کرد. در حالی که مردان کشورمان از پیر و جوان تفنگ در دست می‌گرفتند و راهی جبهه‌های حق علیه باطل می‌شدند زنان این مرز و بوم در سخت‌ترین نبرد‌ها قرار داشتند؛ نبرد با عشق و احساس، نبرد یک مادر برای دل کندن از فرزندش، نبرد یک زن برای دل کندن از همسرش، از عشقش و نبرد یک خواهر برای دل کندن از امیدش از پشت و پناهش.

جهاد زنان سرزمین ما از جنس جهاد اکبر بود؛ جنگی با خودت، با دلت، با احساست. یک سوی این نبرد آرمان‌ها و اعتقاداتشان قرار داشت و سوی دیگر دلبستگی‌هایشان؛ مادری که نفسش به نفس فرزندش بند است حالا باید در کشاکش یک انتخاب سخت قرار می‌گرفت. مرز‌های کشورش در خطر بود. دستاورد‌های انقلابی که برایش خون داده بود با تهاجمی سخت مواجه شده بود. اما مادر بودن یعنی اوج عشق و عاطفه و احساس! مگر می‌شود مادری دلش راضی شود فرزندش را به قربانگاه بفرستد؟ کدام مادر است که دل آن را داشته باشد که فرزندش را به راهی بفرستد که بداند ممکن است دیگر او را نبیند؟ کدام همسر راضی می‌شود مردش، سایه سرش، عشقش، حنابندان عروسی‌شان را با خون خود بگیرد و حجله‌شان مزاری شود که تا ابد داغدار این عشق آتشین است؟

زنان و مادران این سرزمین، اما نه فقط توانستند از عشقشان، از امیدشان بگذرند و دل بکنند بلکه این خودشان بودند که آخرین تردید‌ها را از دل مردهایشان می‌زدوند. تازه‌عروسانی که خود ساک جبهه همسر رزمنده‌شان را برایش می‌بستند. تا دم در بدرقه‌اش می‌کردند. پشت پایش آب می‌ریختند تا دلشان را به روشنایی آب خوش کنند و به خود بقبولانند که برمی‌گردد! و مردشان دلش قرص بود حتی اگر بی‌دست، بی‌پا یا بی‌چشم برمی‌گشت باز روی چشم همسرش جای داشت؛ زنان صبوری که مدال افتخار همسر جانباز را بر گردن می‌آویختند.

مادران هم با تمام احساس مادرانه‌شان پای اسلام و انقلاب که به میان آمد، پای آرمان‌هایشان‌که وسط کشیده شد دل به دل ام لیلا دادند. مادرانی که خیلی‌هایشان‌شیرشان را به شرطی بر پسرانشان حلال می‌کردند که برود و شجاعانه فداکاری کند و بجنگد. مادرانی که آنقدر عاشق بودند که حاضر بودند اسماعیلشان را به قربانگاه بفرستند. پشت سر مسافرانشان اشک می‌ریختند، اما خیلی وقت‌ها، هنگامی که پیکر پاک شهیدشان را تحویل می‌گرفتند به تأسی از صبر اسطوره‌های کربلا حتی اشک نمی‌ریختند و شهادت فرزندانشان را به آن‌ها تبریک می‌گفتند و خواهرانی که زینب‌وار یار و غمخوار برادر بودند و گاهی میراث‌دار همسر و فرزندان برادر!

دفاع هشت ساله در این مرز و بوم بی‌نقش‌آفرینی جانانه زنان هرگز به ثمر نمی‌رسید. زنانی که بزرگ‌ترین حماسه‌ها را خلق کردند؛ با زنانه‌هایشان، با مادرانه‌هایشان و با خواهرانه‌هایشان و امروز این زنان حماسه‌آفرین برخی در بین ما نیستند و برخی دیگر قدشان خمیده، اما قد استقامتشان همچنان راست‌قامت است. زنانی که تا همیشه راهشان ادامه دارد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر