سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: ساعت ششونیم صبح حرکت کردم. تا مرکز استان حدوداً یک ساعتونیم فاصله داشتم. با اینکه بهشدت خوابم میآمد، اما استرس کارم در اداره خواب را از چشمم میربود. به هر سختی بود خود را به اداره رساندم. نیم ساعتی بود کارمندها آمده بودند و هرکس مشغول کار خود شده بود. وارد که شدم خودم را سریع به طبقه دوم اتاق مدیر رساندم. خواستم داخل شوم، صدای یکی از کارمندها بلند شد و با حالت ناراحتی من را منع کرد و گفت: «آقای حقیقی در جلسه هستند.» وقتی برخورد او را دیدم، خیلی ناراحت شدم. آهسته کنار پنجره رفتم و از بالا نگاهی به خیابان انداختم تا اینکه اوضاع عادی شود. بعد آمدم و به آرامی روی یکی از صندلیهای انتظار نشستم. آقایی که کنارم نشسته بود نزدیکم شد و گفت: «ناراحت نشو، اخلاقش این جوریه، قبل از تو هم با یه پیرمردی بحثش شد، بنده خدا اونم از شهرستان اومده بود، اما دلشکسته برگشت.»
بعد از مدتی انتظار دیدم آقای حقیقی با دو آقای دیگر از اتاق بیرون آمدند و بهسرعت به سمت پلهها حرکت کردند. سریع خودم را به او رساندم و مدارکم را نشانش دادم. گفتم: «همه مدارکی که فرموده بودید حاضره فقط مونده شما تأیید کنید تا کار بنده راه بیفته.»، اما او با بیتوجهی گفت: «مگه نمیبینی الان کار دارم؟ برو فردا بیارش.» هرچه گفتم: «از شهرستان اومدم، راهم دوره، لطف کنید...» هیچ فایدهای نداشت.
حال و روز خیلی از ادارات ما همین است. اربابرجوع را آنقدر بالا و پایین میبرند که اشک از چشمانش جاری میشود، بیا و بروهای بعضاً بیمورد آن هم با اخلاق بد و برخوردهای ناراحتکننده. واقعاً جای تعجب دارد. آقایی که مدتی مسئولیتی دارد به گونهای برخورد میکند که انگار پشت میز، جایگاه ابدیاش است! غافل از اینکه این مسئولیتها و پستها به هیچکسی وفا نکرده است.
بیاییم کمی خودمان را جای اربابرجوع بگذاریم. آیا درست است با پیرمردی که از شهرستان خود را به مرکز رسانده و بهسختی پلهها را بالا آمده، به گونهای رفتار کنیم که دلش بشکند؟ آقای مدیر! آقای کارمند! پشت میز جایگاه ابدیتان نیست و این میزها به کسی وفا نکرده است! آقایی که در هر جایی به گونهای مسئولیتی داری و عدهای به تو رجوع میکنند، بیاییم مهربانتر با مردم برخورد کنیم. با خوشرویی کار اربابرجوع را راهبیندازیم. بیاییم با مردم مهربان باشیم که این کار علاوه بر اینکه مورد تأکید دین مبین اسلام است، یک اصل انسانی نیز است.
وقتی شخصی به خاطر کاری یا مشکلی به ادارهای رجوع میکند، به اندازه کافی ناراحتی و استرس دارد، اما وقتی برخورد سرد و بیتوجهی مسئول مربوطه را میبیند، ناراحتیاش مضاعف میشود و این در برخورد با خانوادهاش اثر میگذارد و این ناراحتی به داخل خانهاش هم کشیده میشود. درنهایت آرامش خانواده او نیز از بین خواهد رفت. اما اگر برخورد مسئول خوب و رفتارش نیک باشد، اگر کار اربابرجوع هم راه نیفتد، دیگر بر ناراحتیاش افزوده نمیشود و درنهایت آرامش خانوادهاش هم سلب نخواهد شد.
البته هستند افرادی که در ادارهها مسئولیتی دارند و مردم از وجودشان راضی هستند. آقای صمدی را همه همشهریهای ما میشناسند. در اداره تأمین اجتماعی خدمت میکند. بسیار مرد متین، خوشاخلاق و متواضعی است. با اینکه در بخشی کار میکند که بیشترین رجوعکننده را دارد، اما هیچکس عصبانیتش را ندیده است. با همه مراجعان اخلاقش خوب است. وقتی داخل میشوی به احترامت بلند میشود. دست روی سینهاش میگذارد و احوالپرسی گرمی میکند و سپس کاغذ یا دفترچهای را که داری از تو میگیرد و در نوبت میگذارد. بعدش میگوید: «خواهش میکنم بنشینید تا نوبتتان برسد، خسته نشوید.»
واقعاً چند باری که نزد ایشان رفتهام لذت بردهام و هروقت او را در مسجد میبینم بابت رفتارش در اداره با اربابرجوع تشکر میکنم. همین رفتار خوب، همین زبان خوش برای مردم کافی است. چرا با رفتار و زبانمان مردم را میرنجانیم؟ به قول یکی از پیرهای مسجد «انسان گوشتش تلخ است، اگر زبانش هم تلخ باشد، دیگر هیچ ارزشی ندارد.» با همین خوشزبانی و خوشاخلاقی خیلی به مردم کمک کردهایم.
پیامبر اسلام (ص) با خوشاخلاقی در مدت زمان کمی دین اسلام را جهانی کردند. مردم به ایشان رجوع میکردند، سؤال میپرسیدند و مشکلاتشان را مطرح میکردند و ایشان ساعتها به درددل مردم گوش میدادند. به اینها توجه میکردند و با خوشاخلاقی جواب سؤالاتشان را میدادند و مشکلاتشان را برطرف میکردند. در حالی که با بدپیلهترین مردم یعنی اعراب جاهلیت مواجه بودند، اما کسی ندید ایشان حتی یک بار بد با دیگران برخورد کنند. بیاییم ما هم مانند پیامبرمان عمل کنیم. ایشان برای همه الگویی نیکو بودند و قرآن هم همین را فرموده: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة»: قطعاً برای شما در رفتار، پیامبر الگویی شایسته است.