کد خبر: 970670
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۰
مروری بر ترور‌های موفق و ناموفق «هدفی‌ها» به‌مثابه برون‌داد‌های عملی یک التقاط
مهدی هاشمی حتی گمان می‌برد می‌تواند نگرش و تلقی خشونت‌بار خود را از اسلام در حوزه‌های علمیه رواج دهد. وی قصد داشت با کمک «کتابخانه سیاسی»، کلاس‌های تخصصی و همکاری همفکران خود، خشونت را به طلبه‌های غیرایرانی و طلبه‌های مدارس تحت نظر آقای منتظری منتقل کند.
احمدرضا صدری
سرويس تاريخ جوان آنلاين: سالروز آغاز پیگیری پرونده مهدی هاشمی معدوم، فرصتی برای بازخوانی آغاز و انجام این گروه انحرافی است. این خوانش به ما کمک می‌کند که نشانه‌های گروه‌های اینگونه را بیشتر بشناسیم و علائم آن را به خاطر بسپاریم. مقالی که پیش روی دارید، با این هدف به نگارش درآمده است. امید آنکه مقبول آید.

«کتابخانه سیاسی»، آموزشگاه افکار مهدی هاشمی

برداشتی که مهدی هاشمی و همفکرانش از ایدئولوژی اسلامی و تشیع داشتند، جز به خشونت و برخورد حذفی منتهی نمی‌شد. برداشت‌های یک‌سویه آنان از مفاهیمی، چون شهادت، جنگ، انقلاب و... باعث می‌شد که تنها راه پیروزی خود را در اعمال خشونت ببینند. مهدی هاشمی حتی گمان می‌برد می‌تواند نگرش و تلقی خشونت‌بار خود را از اسلام در حوزه‌های علمیه رواج دهد. وی قصد داشت با کمک «کتابخانه سیاسی»، کلاس‌های تخصصی و همکاری همفکران خود، خشونت را به طلبه‌های غیرایرانی و طلبه‌های مدارس تحت نظر آقای منتظری منتقل کند. مهدی هاشمی درباره صدور فرمان قتل‌ها و عدم رعایت ملاک‌های شرعی، به برداشت‌های سطحی‌اش از آیات و روایات اشاره می‌کند و می‌گوید: «مبنا و ملاکمان برای نهی از منکر‌های اجتماعی و تحلیل این واجب اسلامی -نهی از منکر-، رساله علمیه نبود، بلکه مستقیم به خود آیات و روایات مراجعه می‌کردیم و به طور سطحی و قشری یک برداشتی از مثلاً فلان آیه یا فلان روایت داشتیم. منتها همین برداشت قشری را خیلی مفصل رویش تحلیل می‌کردیم و به خشونت منتهی می‌شد.»

خشونت‌ورزی با چاشنی منافع مالی!

البته این روش باند مهدی هاشمی در برخورد با مفاسد (به قول خودشان) تنها بر علل اعتقادی استوار نبود و عوامل دیگری ازجمله قدرت‌طلبی و مطامع مادی نیز ضمیمه آن بود. در همین مورد اخیر گزارش‌های زیادی از ساواک درباره اخاذی افراد گروه «هدفی‌ها» وجود دارد. در محاکمه متهمین قتل مرحوم شمس‌آبادی، با توجه به صورتجلسه مورخ ۹/۳/۱۳۵۵ از صفحه ۸۳۰ پرونده بررسی متهمین، مسئله مادی یکی از انگیزه‌های قتل مرحوم صفرزاده است. یکی از متهمین در پاسخ به سؤال بازپرس، دایر بر اینکه انگیزه و علت قتل شیخ قنبرعلی چه بوده، چنین جواب داد: «شیخ قنبر را محمود ایمانیان ۲۰ هزار تومان به من داد و گفت این کار را بکن؛ یعنی یک ماه جلوتر ۲۰ هزار تومان را به من داد و گفت وسیله و ماشین می‌خواهی تهیه کن و با آن کار کن. من فکر کردم، چون دیده وضعم خوب نیست این پول را به من داده است، ولی بعد از یک ماه به قهدریجان آمد و گفت می‌خواهیم شیخ قنبرعلی را نابود کنیم و هرجور می‌دانید او را بکشید و من به عباسعلی رحیمی گفتم که ایمانیان ۲۰ هزار تومان به من داده این کار را بکنیم. یک‌بار هم احمد شفیع‌زاده یک‌کیلو عسل برای من آورد و گفت ایمانیان به من داد. ایمانیان می‌گفت شیخ قنبرعلی خیانتکار است و مخالف کتاب شهیدجاوید. ضمناً در همین تحقیقات به شرکت در قتل رمضان مهدیزاده اقرار [کرده]و اظهار داشته با قمه‌ای که از اصغر پسر قاسمعلی گرفته بودم ضرباتی به رمضان مهدیزاده زدم. همچنین تعداد اسکناس‌هایی که ایمانیان به او داده، که عبارت از ۱۶ قطعه هزار تومانی و هشت قطعه ۵۰۰ تومانی بوده، بیان کرده [است].»

محرک‌های یک «خشونت کور» به روایت مهدی هاشمی

اعترافات مهدی هاشمی و متهمین دیگر این گروه درباره سایر قتل‌ها در قهدریجان و اصفهان، مؤید این نکته است که روح انتقام در کنار انگیزه‌های دیگر سیاسی، اجتماعی، فکری و مالی جایگاه ویژه‌ای داشته است؛ ازجمله مهدی هاشمی در مقام انتقام از پخش شایعه ترور او از سوی وابستگان حشمت، آن هم در میان افرادی انگشت‌شمار از همفکران خود، حشمت را قصاص قبل از جنایت می‌کند. مهدی هاشمی در اعترافات خود، نقشه قتل حشمت را ضربه‌ای به محوریت مخالفان خود در آن خانواده یاد می‌کند و می‌گوید: «در این روز‌ها به فکرم خطور کرد که این تجمع جدید به رهبری عباسقلی حشمت است که این‌ها را شارژ می‌کند و این‌ها خودشان قابلیت چنین کار‌هایی را ندارند. عباسقلی است که آنان را تا به این حد بی‌شرم و حیا ساخته است که تصمیم به ترور من گرفته‌اند. به فکرم خطور کرد که اگر یک ضربه‌ای به خود عباسقلی، که محور کلیه جریانات است بخورد، این تجمع جدید برای همیشه متلاشی خواهد شد.»

مهدی هاشمی در اعترافات خود به طور کلی انگیزه‌های خشونت در بین گروه خود را چنین تشریح می‌کند: «۱‌- تکیه‌گاه استدلال حکم شرعی ظواهر آیات و روایات [..]۲‌- مبتنی ساختن سازمان مبارزات بر اصولی که خشونت لازمه آن است. مقوله نفسانی با ریشه فکری؛ ۳‌- اصل شدن احساسات در مقابل تعقل و اندیشه مقوله نفسانی؛ ۴‌- توسعه بخشیدن به قلمرو نفوذ و حاکمیت، و تحکیم آن در منطقه، بعد از انقلاب نیز از انگیزه‌های فوق وجود داشته با تفاوت‌هایی مانند: برخورداری از تکیه‌گاه‌های مشروع‌تر...»

افراد پیرو این تفکر و مهدی هاشمی که به «هدفی‌ها» مشهور شده بودند، با تشکیل «گروه ضربت» به ترور و ایجاد ترس در میان مخالفان خود اقدام کردند. مهدی هاشمی با تغذیه فکری این جمع و هم‌افق کردن دیدگاه‌های آنان با نگرش خاص خود، بستری را فراهم نمود که منشأ نخستین قتل‌های منتسب به این گروه بود. مهدی هاشمی با خط بطلان کشیدن بر تعبد، نسبت به روایات و مقدمات اثبات جرم و گناه، که از سوی شرع اسلام وارد شده، تعقل‌گرایی و اجتهاد به رأی را مبنای تشخیص و صدور حکم در برخورد با جرم و گناه قرار داده، گناهکاران را بر همین مبنا تعقیب و مجازات می‌نمود. چنین نگرشی موجب شد تا مهدی هاشمی در اثبات فساد و فحشای افراد متهم، تنها به گفته‌ها و شنیده‌ها و بعضاً دیده‌هایی که از نظر شرع حجیت‌آور نبود، بسنده کند و بدون رجوع به فتوای مراجع تقلید به حکم عقل، فردی را فاسد و مفسد معرفی و مجازات کند.

برخی کشتگانِ هدفی‌ها

در میان مقتولان، علاوه بر مخالفین عقیدتی، افراد منحرف اخلاقی بنا به ادعای اعضای باند و حتی انسان‌های عادی نیز وجود داشتند. این افراد یا به دلیل ارتباط نسبی با مخالفان مهدی هاشمی یا برای ترساندن دیگر مخالفان، به قتل رسیدند. افرادی که پیش از انقلاب توسط این باند مخوف کشته شدند، به ترتیب انجام عملیات عبارتند از:
۱‌- جهان سلطان آقایی: از زنان قالی‌باف منطقه قهدریجان بود. بنا به اظهارات عاملین قتل، به مفاسد اخلاقی مبتلا و روابط نامشروع داشت. مهدی هاشمی در اعترافات خود قتل او را نهی از منکر و جلوگیری از مفاسد اخلاقی می‌داند که به دستور شخص وی صورت گرفت: «به یقین رسیدم که تحقیقات انجام شده صحیح است و این زن یک فرد فاسد و مفسد و متجاهر به فساد است. به [..]گفتم شرعاً نابودی او کمکی است بر امنیت اخلاقی جامعه و بلااشکال است و او رفت در ضمن به او گفتم: افراد و همکارانت چه کسانی هستند؟ گفت: از افراد شناخته شده و من‌جمله [..]را نام برد.» این زن در حمله شبانه اعضای باند مهدی هاشمی به منزل مسکونی‌اش، در حالی که در کنار دیگر اعضای خانواده خود استراحت می‌کرد، با دشنه مهاجمان به طرز فجیعی کشته شد.

۲‌- رمضان مهدیزاده: از اهالی منطقه قهدریجان و نگهبان موتور آب مزرعه بود که البته مدتی با گروه مهدی هاشمی همکاری داشت و پس از مدتی به دلایلی از آن‌ها جدا شد و ارتباط خود را از آن‌ها برید. روزنامه کیهان مورخ ۸/۳/۱۳۵۵ درباره قتل این فرد و ارتباط با باند مهدی هاشمی (هدفی‌ها) چنین می‌نویسد: «در جریان تحقیقات تازه‌ای که از افراد گروه هدفی‌های قهدریجان و عاملان شش قتل در اصفهان به عمل آمد. فاش شد رمضان مهدیزاده موتورچی قهدریجان نیز سابقاً عضو گروه هدفی‌ها بوده و به علت انصراف از ادامه همکاری با این گروه در دادگاه خصوصی هدفی‌ها، به اعدام محکوم شده است... رمضان مهدیزاده، یک سال در جلسات بحث و انتقاد هدفی‌ها شرکت می‌کرد، اما هنگامی که متوجه شد نیت آنان تخطئه قیام امام حسین (ع) است با آنان به مخالفت برخاست و دیگر در جلسات آنان شرکت نکرد. هدفی‌ها به همین دلیل در یک دادگاه خصوصی مهدیزاده را به اعدام محکوم و حکم اعدام را به وسیله چند تن از همکاران خود اجرا کردند. اعضای گروه هدفی‌ها قبلاً اعلام کرده بودند که مهدیزاده را به خاطر اعمال منافی عفت کشته‌اند.»
رمضان مهدیزاده به ادعای باند مهدی هاشمی، به علت ارتباطات نامشروع از طرف این باند تحت تعقیب قرار می‌گیرد و غیاباً به اعدام محکوم شده و نیمه‌شب با حمله به محل کار او، با وارد کردن ۲۷ ضربه کارد و قمه او را به قتل می‌رسانند.

۳‌- حجت الاسلام قنبرعلی صفرزاده: از مخالفین باند مهدی هاشمی در قهدریجان بود. وی که از روحانیون بومی منطقه و از مرتبطین آیت‌الله شمس‌آبادی و مقسم شهریه ایشان بود، به منظور مقابله فرهنگی با القائات مهدی هاشمی به دعوت از آیت‌الله شمس‌آبادی اقدام نمود. ایشان نیز دو بار به منطقه قهدریجان سفر کرد و در آن‌جا طی سخنانی بیان کرد: از آنجا که پرداخت شهریه به طلاب و روحانیون با هدف تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام صورت می‌گیرد، بهره‌مند شدن مهدی هاشمی از شهریه غیرمجاز است و دستور قطع شهریه وی را نیز صادر نمود. راز قتل وی پس از ماجرای قتل محروم شمس‌آبادی و دستگیری اعضای باند مهدی هاشمی آشکار شد. حسین مرادی، یکی از قاتلین مرحوم صفرزاده، پس از دستگیری در سال ۱۳۵۵ در اعترافات خود چگونگی این قتل را چنین تشریح می‌کند: «طرح کار را خود من با عباسعلی [رحیمی]بررسی کردیم و دو مرتبه به شهر آمدیم که او [شیخ قنبرعلی صفرزاده]را سوار کنیم و در بین راه خفه کنیم که پیدایش نکردیم تا اینکه یک روز دیگر آمدیم در خیابان شاهپور اصفهان، جوبشاه او را دیدیم که می‌خواست به قهدریجان برود. من به او تعارف کردم که سوار شود که به قهدریجان برویم، او سوار شد و در بین من و عباسعلی رحیمی نشست. بعد به نجف‌آباد رفتیم و بعد از راه قدیمی نجف‌آباد به قهدریجان آمدیم. در بین راه، من طنابی که داخل ماشین داشتم به گردن او انداختم و یک سر آن را هم عباسعلی رحیمی گرفت و کشیدیم تا خفه شد. بعد جیب او را بررسی کردیم، حدود یک‌هزار و یک‌صد تومان پول در جیبش بود که برداشتیم و دو نفری تقسیم کردیم. بعد او را داخل یک چاه قنات آب متروکه انداختیم و به قهدریجان رفتیم.»

۴‌- آیت‌الله سیدابوالحسن موسوی‌شمس‌آبادی: او نماد رهبریت جبهه مخالف بود، نیز توسط اعضای باند مهدی هاشمی ربوده شد و به قتل رسید.
 
۵‌- سید اسماعیل حسنی: از وعاظ نجف‌آباد و از مبلغین و مروجین امام خمینی (ره) و نهضت روحانیت بود. وی پس از تألیف کتاب شهید جاوید و تقریظ آقای منتظری بر آن، به مخالفت با آن برخاست. سید اسماعیل حسنی در تاریخ ۵/۳/۱۳۵۵ پس از ضرب و شتم توسط عده‌ای ناشناس در نجف‌آباد، به بستر بیماری افتاد و پس از مدتی درگذشت. فرزند ایشان در مصاحبه‌ای در همان زمان با روزنامه اطلاعات درباره بهانه قاتلین برای قتل پدر خود چنین گفت: «شهود حمله ضاربین به پدرم در آن زمان می‌گفتند: ضاربین نقابدار ضمن وارد کردن ضربه به پدرم گفته‌اند [ادعا می‌کردند]بهای مخالفت با شهید جاوید جز مرگ نیست.»

۶‌- مهدی نوروزی: وی از بستگان یکی از مریدان آیت‌الله شمس‌آبادی بود که در روستای «کشه» نطنز، مسجدی ساخته به نفع آیت‌الله شمس‌آبادی تبلیغ می‌کرد. وی در تاریخ ۱۳/۱۲/۱۳۵۵ ابتدا ربوده شد و سپس در کوه‌های اطراف روستا به قتل رسید. با توجه به دودستگی‌های شدید مذهبی در آن منطقه، این احتمال وجود داشت که گروه «هدفی‌ها»‌ی قهدریجان (باند مهدی هاشمی) او را ربوده و به قتل رسانده باشند. روزنامه کیهان در آن زمان این قتل را به «هدفی‌ها» نسبت داد و عنوان کرد که تحقیقات از اعضای این گروه آغاز خواهد شد.

۷- محسن موسوی: شاید ازجمله دَدمنشانه‌ترین قتل‌های منسوب به این گروه، قتل محسن موسوی فرزند شش‌ساله حجت‌الاسلام حاج سیدتقی موسوی بیدآبادی، امام جماعت مسجد سید اصفهان باشد. بنا به شهادت پدرش، او به دست گروه «هدفی‌ها» به قتل رسید. اندکی بعد از این واقعه، زمانی که شخصی با تلفن حجت‌الاسلام شفتی را تهدید به مرگ کرده بود، قتل آیت‌الله شمس‌آبادی و پسر موسوی بیدآبادی را از اقدامات گروه خود شمرد.

برخی تهدیدشدگان هدفی‌ها

افرادی نیز بودند که تهدید به مرگ شده و حتی اقداماتی برای کشتن آن‌ها توسط گروه هدفی‌ها انجام گرفت که البته ناموفق بود. حجت‌الاسلام شفتی ازجمله این افراد بود که چندین بار تلفنی به مرگ تهدید شد و شخص تلفن‌کننده کشتن وی را ادامه قتل آیت‌الله شمس‌آبادی عنوان کرد.

دومین مورد از این دست، حجت‌الاسلام شیخ‌ابراهیم توسلی بود که چندین بار توسط گروه هدفی‌ها به مرگ تهدید شد. علت این امر سخنرانی‌های او در حسینیه اعظم نجف‌آباد درباره کتاب شهیدجاوید بود. ایشان در مصاحبه‌ای با روزنامه اطلاعات در آن زمان در این باره گفت: «چندین بار مورد تهدید اعضای هدفی‌ها واقع شده‌ام. حدود پنج‌سال قبل مرحوم سید اسماعیل حسنی از من دعوت کرد که در حسینیه اعظم شهر نجف‌آباد سخنرانی کنم، لیکن پس از اتمام اولین جلسه سخنرانی‌ام، مردی هنگام عبور سر راهم را گرفت و گفت: بالای منبر و حین سخنرانی نباید در باب کتاب شهیدجاوید سخنی بگویی وگرنه تو را می‌کشیم یا بلایی سرت می‌آوریم که از عمل خود تا ابد نادم و پشیمان باشی.» هدفی‌ها در مرحله بعد تهدیدات خود را عملی کرده و برای ترساندن وی، دوبار اتومبیل و یک‌بار منزلش را به آتش کشیدند و او را مجبور به خانه‌نشینی کردند.

نعمت‌الله جوانمردی نیز یکی دیگر از افرادی بود که مورد سوءقصد این گروه واقع شد. وی در منطقه قهدریجان در صف مخالفان گروه مهدی هاشمی قرار داشت و پس از چندین بار تعقیب و گریز سرانجام در یک حمله با چاقو مجروح شد؛ البته وی با انتقال به بیمارستان، از مرگ نجات یافت؛ ولی یک طرف بدن وی فلج شد. محمدعلی حمزه‌زاده -از افراد شرکت‌کننده در این ترور- در اعترافاتش می‌نویسد: «بعد از چند روز عبدالله جوانمردی گفت: «تو و مشهدی بروید حاج نعمت‌الله جوانمردی را بزنید و بکشید و یک چاقو به ما داد و ما جوانمردی را چندین بار تعقیب کردیم تا اینکه یک روز نزدیک غروب از باغی خارج شد و من به اتفاق مشهدی به او حمله‌ور شدیم و چندین ضربه به او زدیم تا اینکه یک بچه از منزل خارج شد و ما هم فرار کردیم.»
خانم جمالی نیز از دیگر اهداف گروه مهدی هاشمی برای ترور بود، وی به خاطر مسائل اخلاقی تحت تعقیب هدفی‌ها قرار گرفت، اما آن‌ها نتوانستند کاری انجام دهند.

برنامه‌ریزی برای ترور آیت‌الله العظمی گلپایگانی

اقدامات دیگری نیز برای ترور بعضی از افراد پیش‌بینی می‌شد که البته هرکدام به دلایلی انجام نشد. ازجمله افرادی که در آن زمان مطرح شد و در رأس لیست ترور این باند قرار گرفت، مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی بود که دوستان مهدی هاشمی در این باره اعترافات متعددی کردند. قربانعلی حمزه‌زاده، از اعضای گروه، پس از دستگیری در تاریخ ۱۲/۳/۱۳۵۵ ضمن بازجویی خود می‌گوید: «بعد از شمس‌آبادی نوبت آیت‌الله گلپایگانی بود که در قم بود و، چون دستگیر شدم، قتل آقای گلپایگانی را که بعد از قتل آقای شمس‌آبادی بود، موفق نشدم!»
روزنامه کیهان در ۳ اسفند ۱۳۵۵ تحت عنوان «توطئه ترور آیت‌الله گلپایگانی» می‌نویسد: «در کیفرخواست دادستان به نکات مهمی ازجمله توطئه ترور آیت‌الله گلپایگانی اشاره شده است. در این باره چند تن از متهمان اعتراف کرده‌اند که اعضای جوخه اعدام بیرون گروه قصد داشتند پس از قتل آیت‌الله شمس‌آبادی به قم بروند و عده‌ای از علمای تراز اول ازجمله آیت‌الله گلپایگانی ر ا ترور کنند، اما، چون دستگیر شدند موفق به انجام طرح خود نشدند.»

انحراف فکری باند مهدی هاشمی و روند جدایی از علما و مراجع، آن‌ها را به درجه‌ای از تضاد با روحانیت رساند که مهدی هاشمی طرح ترور تعداد زیادی از علمای اصفهان را که در شورای علمی جمع بودند، مطرح کرد. منتها پس از اینکه حوادث بعد از قتل آیت‌الله شمس‌آبادی پیش آمد، فرصتی برای انجام آن نیافتند. از لابه لای اسناد و اعترافات مهدی هاشمی مطلب فوق به‌خوبی نمایان است. در سندی از پرونده مهدی هاشمی در آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی می‌خوانیم: «طرحی در ذهن خود من بود برای این کار؛ طرح یک تعدادی از علمای اصفهان، یعنی همان به‌اصطلاح شورای علمی که در اصفهان بود. روی آن‌ها ما طرح و نقشه داشتیم و به آقای جعفرزاده هم اتفاقاً گفته بودم که طرح این است و این کار را می‌خواهیم بکنیم. منتها بعد از اینکه با مخالفت آقای جعفرزاده و... [ماجرای قتل]شمس‌آبادی مواجه شدیم و آن مسئله پیش آمد ما دیگر عملاً کاری نکردیم.»
علاوه بر روحانیون، باند منحرف مهدی هاشمی با هر شخص و مانعی در سر راه خود به‌شدت برخورد می‌کرد. بدیهی بود که اولین اقدام، پاکسازی منطقه قهدریجان (حوزه نفوذ گروه) باشد؛ مهدی هاشمی در این باره در اعترافات خود می‌گوید: «یک‌سری قتل‌هایی که صورت نگرفته و در ذهنمان بود، توی قهدریجان، ما راجع به دو، سه نفر از همان کسانی که مخالفان قدیم و جدیدمان بودند؛ یکی حسین مادیان بود که رویش تصمیم داشتم و همین امیر حمزه و این‌ها تعقیب می‌کردند یک مدتی، موفق نشدند و ترور انجام نگرفت.»
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۵۲ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۳
0
0
خدا انقلاب را از دست این یاقیان نجات داد
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار