کد خبر: 970953
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۵
همزمان با هفته دفاع مقدس
کتاب از «شیرینی بستنی تا شهد شهادت» مشتمل بر روایت زندگی شهید محمد طا‌ها اقدامی با حضور مقامات لشکری و کشوری در همزمانب ا اولین سالگرد عروج این شهید خردسال در میمه رونمایی می‌شود.
سرویس ایثارومقاومت جوان آنلاین: کتاب از «شیرینی بستنی تا شهد شهادت» مشتمل بر روایت زندگی شهید محمد طا‌ها اقدامی، خردسال‌ترین شهید حادثه تروریستی رژه نیرو‌های مسلح اهواز در تاریخ ۳۱ شهریور سال گذشته است که به قلم پدر شهید و توسط انتشارات سیمای فلق اصفهان به چاپ رسیده است.

این کتاب در ۱۲۸ صفحه و ابتدای آن مزین به پیام مقام عظمای ولایت امام خامنه‌ای (مد ظله) در مورد شهدای این حادثه می‌باشد. در ادامه می‌خوانیم:
 
روایت زندگی خردسال‌ترین شهید حادثه تروریستی اهواز رونمایی می‌شود
 
طا‌ها چند ماهی بود که عادت کرده بود موقع خواب روی تختش دراز بکشد و منتظر مادرش بماند تا برایش قصه بگوید، ولی آن شب محمدطاها، محمدطا‌های همیشگی نبود، رفتارش عجیب شده بود؛ مهربان‌تر و احساسی‌تر. از آرزوی مرگ کردن تا لبیک یا حسین گوییش گرفته تا زمانی که در آن ساعات شب درخواست غیرمنتظره‌ای مطرح کرد و لحظات و خاطره فراموش‌نشدنی را در دل و ذهن ما به جای گذاشت. آن شب بعد از برگشت از مراسم عزاداری محمدطا‌ها در گوشه‌ای از اتاق با کمک خواهرش مبینا مشغول ساختن اتاقک و یا به قول خودش حسینیه‌ای برای پذیرایی و پخش نذورات امام حسین علیه السلام شد تا با قرار دادن نذری‌های که آن شب از مراسم عزاداری همراه خود آورده بود آرزوی برپایی خیمه‌ها و ایستگاه‌های صلواتی که در این مدت در سطح شهر دیده بود را برآورده کند. اتاقک کوچک و کودکانه‌ای که هزاران معنی داشت. خودش هم به سختی در آن جا می‌گرفت، ولی از من خواست که میهمانش شوم و شب را در کنارش و در اتاق او بخوابیم. با اینکه دیروقت بود و باید صبح زود جهت اقدامات و هماهنگی‌های مراسم رژه ۳۱ شهریور به پادگان می‌رفتم درخواستش را قبول کردم و، چون اتاقش کوچک بود با هم درازکش وارد اتاقش شدیم. خیلی خوشحال و هیجان‌زده بود از اینکه میهمانی داشت؛ هنوز آن لبخند و اشتیاق کودکانه‌اش را به یاد دارم. نمی‌دانستم آن شب آخرین شبی خواهد بود که با جگرگوشه‌ام، طا‌ها خواهم بود؛ نمی‌دانستم آن نگاه و لبخند آخرین نگاه و لبخند شیرینی است که از محمدطا‌ها خواهم دید. به رسم هر شب قصه‌گویی مادرش خواستم قصه‌ای برایش بگویم تا زودتر بخوابیم که طا‌ها گفت «بابا امشب من برات قصه بگم؟» دستش را دور گردنم انداخت و شروع به گفتن قصه مورد علاقه‌اش کرد، قصه "شنگول، منگول و حبه انگور". گویش و گفتار محمدطا‌ها هنوز کامل نشده بود و کلمات را با زبان شیرین و کودکانه‌اش بیان می‌کرد. جای پدر و پسر عوض شده بود و پسر داشت برای پدرش قصه می‌گفت تا بخوابد. از خستگی نمی‌دانم کی خوابم برده بود و‌ای کاش نخوابیده بودم و تا صبح چشم در چشم آن بزرگ‌مرد کوچک دوخته بودم.

در بین پیکر‌های غرق در خون دنبال پاره تنم می‌گشتم. گم‌شده من با دیگر شهدا که روپوش آبی‌رنگ خونی روی آن‌ها را پوشانده بود تفاوت خاصی داشت، پیکر کوچک بود و قابل تشخیص. در بین پیکر شهدا به دنبال گم‌شده‌ام بودم. وقتی وارد یکی از سالن‌ها شدم چشمم به پیکر عریان و کوچک طا‌ها افتاد که روی تختی دراز کشیده است. چشم‌هایش، چون روز تولدش باز و داشت به سقف نگاه می‌کرد، خنده‌ای بر لبان سفید و خشکش جاری بود، انگار حرف ناگفته‌ای هم در آن باقی مانده بود. حس کردم که دوباره جان دیگری گرفته است، انتظار داشتم روی زانو و پاهایش جای گلوله‌ای ببینم، ولی چیزی نبود. در آغوشش گرفتم و بدنش را به سینه خودم چسباندم، احساس کردم انگشتم از پشت در بدن طا‌ها فرو رفته است، سربلند کردم و به محل تماس دستم و بدنش نگاه انداختم، انگشتم از محل اصابت گلوله در بدن طا‌ها فرو رفته بود. گلوله‌ای پهلوی چپ بدن ظریف و استخوانی طا‌ها را سوراخ کرده بود و از پهلوی راستش خارج شده بود. این پیکر ظریف و کودکانه چه مقاومتی می‌توانست در مقابل شلیک کور آن ملعون‌ها داشته باشد.

بله، طا‌ها نیز علی اصغر وار، با لبی تشنه و با تیری که توسط پست‌ترین و خبیث‌ترین حرمله‌های زمان رها شده بود به شهادت رسیده بود.
 
روایت زندگی خردسال‌ترین شهید حادثه تروریستی اهواز رونمایی می‌شود

این کتاب در تاریخ چهارم مهرماه در استان اصفهان، شهرستان شاهین شهر و میمه، بخش میمه، روستای اذان با حضور مقامات لشکری و کشوری در اولین سالگرد عروج این شهید خردسال رونمایی خواهد شد.
 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار