سرويس تاريخ جوان آنلاين: قفقاز در امتداد فلات ایران عمدتاً بین دریای خزر و دریای سیاه واقع است. کوههای بزرگ آن که از کنارههای دریای آزوف تا شبه جزیره آبشوران در حاشیه دریای خزر کشیده شدهاند، این منطقه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میکنند. قفقاز جنوبی بهسبب ورود سرمایههای هنگفت بر صنایعی همچون نفت، راهآهن و ذغال سنگ، طبقه بزرگی از کارگران با ملیتهای متنوع را متولد نمود. با شروع بحران اقتصادی در اواخر قرن نوزدهم، قفقاز نیز دچار مسائل فراوانی شد که بار سنگین آن بر دوش کارگران افتاد و درنهایت اعتراضها و اعتصابهای سراسری را رقم زد. عمده پژوهشگران نقش سوسیالیستهای روس را در پیدایش این جنبشها بهعنوان عاملی مهم برای آگاهی طبقاتی و نابودی حاکمیت تزار تبیین نمودند. بدین ترتیب، برآنیم تا با بررسی عوامل اقتصادی و فرهنگی قفقاز به نفوذ این جریان در منطقه اشارهای نماییم.
ملل گوناگون در قفقاز
روسیه از قرن هیجدهم میلادی بر قفقاز مسلط شد و جهت همسانسازی آن و نابودی نظامهای حکومتی سنتی، این منطقه را به پنج بخش تقسیم نمود:کوتائیس، تفلیس، ایروان، باکو و گنجه؛ بهاضافه سه فرمانداری باتوم، داغستان و قارص. در اواخر قرن نوزدهم با ورود صنعت به قفقاز و سرمایهگذاری بر منابع نفتی و راهآهن منطقه دگرگون شد. برای مثال، باکو بهجهت برخورداری از چاههای نفت و معادن ذغال سنگ از بزرگترین و پرجمعیتترین مناطق مهاجرپذیر این نواحی بهشمار رفت. چنانکه سویتوخوفسکی (۲) جمعیت حاضر در آنجا را در سال ۱۹۰۳. م به ۲۰۶ هزار نفر برآورد نمود. (۳) یا باتوم که در سال ۱۸۷۸. م شهرکی با جمعیت ۳ هزار نفری بود، در سال ۱۹۰۳. م به جمعیت ۳۵ هزار نفری رسید. (۴)
این افزایش جمعیت تا حد زیادی پیامد مهاجرت به قفقاز بود. افرادی از ۲۴ ملیت در قفقاز میزیستند که از میان آنان ۲۲ قوم در بخشهای جنوبی و شرقی منطقه واقع میشدند. (۵) اقوام روس، گرجی، ارمنی، ترک و ایرانی وجه غالب جمعیتی را دارا بودند. اکثریت ترکهای آذری در فرمانداری داغستان و بخشهای الیزاوت پُل و باکو میزیستند. ارمنیها نیز در این شهر و تفلیس از جمعیت چشمگیری برخوردار بودند. ولیکن روسها در سراسر قفقاز بهدلیل اشتغال به امور اداری و نظامی یکسوم کل جمعیت را تشکیل میدادند. کارگران روس با سواد و جزو دسته ماهر بهشمار میرفتند که بالاترین حقوق را داشتند. اغلب سرکارگران گرجی بودند و از اینروی آنان همراه ارمنیها از میزان مهارت و حقوق مناسبی برخوردار بودند. در پایین هرم نیز کارگران مسلمان واقع میشدند که بهصورت کلی وضعیت آنان با روسها و ارمنیها تفاوت داشت، زیرا آنان از فقیرترین و کم سوادترین کارگران بودند که معمولاً در پیرامون شهر یا در روستاهای دورتری همانند صابون چی، بیبی هیبت و بالاخانی «بالاخانه» زندگی میکردند. بهقضاوت دو مورخ فرانسوی، پیامد اینچنین وضعی چیزی جز دستیابی کارگران مسلمان به آگاهی طبقاتی نبود. (۶)
کارگران ایرانی مهاجر در قفقاز
در دایره کارگران مسلمان، به بخش مهاجران ایرانی آن نیز باید توجه کرد. مهاجرت از ایران در نیمه دوم سلطنت ناصرالدین شاه آغاز شد و در سال ۱۹۰۵. م/۲۳- ۱۳۲۲. ق تعداد آن حداقل به ۳۰۰ هزار نفر رسید. حدود ۹۰ درصد گذرنامهها از آذربایجان صادر میشد که تبریز مرکز آن بود. درباره علل مهاجرت میتوان گفت که آنان به دو دسته سیاسی و اقتصادی تقسیم میشوند. استبداد حاکمیت، ظلم و ستم از سوی مأموران مالیاتی و اربابان بر رعایا از عوامل سیاسی بهشمار میرفتند، اما از جنبه اقتصادی میتوان به کاهش تجارت و رکود اقتصادی بلندمدت اشاره کرد. تعداد ایرانیان در باکو به ۷ تا ۱۰ هزار، در تفلیس به ۵ تا ۶ هزار و در باتوم به ۴ تا ۵ هزار نفر میرسید، (۷) چراکه آنان بهدلیل عدم تخصص و دانش فنی و تفاوت ویژگیهای فرهنگی از ارزانترین کارگران محسوب میشدند. از اینروی ایرانیان تن به سختترین و پستترین کارها در برابر مزدی ناچیز میدادند. (۸) بخشی از ایرانیها در زمینهای کشاورزی باکو، تفلیس و گنجه کار میکردند یا به بنایی، درشکهچی، ارابهرانی یا باربری مشغول بودند؛ تعدادی دیگر نیز در راهآهنهای ماورای خزر و ماورای قفقاز شرکت داشتند. در سال ۱۹۰۵. م از حدود ۵۰هزار نفر کارگران نفتی، فقط ۱۰ هزارنفر از آنان ایرانی بودند و ۵۰ درصد کارگران مسلمان را تشکیل میدادند. (۹) بیشتر ایرانیان آذری، ۱۵ درصد نیروی کار باکو و ۱۲ درصد کارگران الیزاوتپل را تشکیل میدادند. (۱۰) آنان در پایینترین سطح زندگی میزیستند و مقدار کمی از دستمزدهای خود را برای خانواده یا اربابانشان در ایران میفرستادند.
پیدایش سوسیالیسم در قفقاز
بدین ترتیب، موقعیت اقتصادی کارگران بر پایه ملیت، زبان و مذهب تعریف میشد. از اینروی، اعتصابهای کارگری از سال ۱۸۷۰. م در قفقاز بهدلایل نارضایتی کارگران از کمبود دستمزد، ساعات کار طولانی، مسکنهای نامناسب آغاز شد. این اعتصابها تا اوایل سده بیستم هنوز این منطقه را وارد میدان انقلاب نکرده بود، زیرا دلایل متعددی موجب این انفعال میشد. این علل شامل حاکمیت فضای چند ملیتی و بهدنبال آن عدم شکلگیری کامل طبقات کارگری، نشر عقاید مارکسیستی در شهرهای بزرگ و ناآشنایی کارگران و دهقانان با اندیشههای سوسیالیستی بود. (۱۱) از ابتدای این قرن، ورود بحران و رکود اقتصادی به قفقاز چهره اعتراضهای کارگری را تغییر داد. این مسئله به کارخانهها، معادن و مراکز صنعتی باکو ضربات اساسی را وارد نمود، زیرا کارگران از مشاغل خود اخراج میشدند و وضع زندگی آنان بهمراتب بدتر میشد. ساعات کار افزایش مییافت، اما دستمزدها در سراشیبی تنزل بود. از سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۳. م کارگران راهآهن تفلیس، باتوم، رستف- دن چندینبار دست به اعتصاب زدند. (۱۲) این رشته اعتراضها سبب اعتصاب سراسری تابستان ۱۹۰۳. م در شهرهای تفلیس، باکو و باتوم شد. پلیس معتقد بود سوسیال دموکراتها در پیدایش آن نقش داشتند. (۱۳) این بهموجب فعالیتهای کمیتههای آنان درخلال سالهای ۱۹۰۲- ۱۹۰۱. م در شهرهای اخیر بود. (۱۴)
پس از اعتصاب بزرگ باکو در مارس ۱۹۰۳. م در دسامبر سال بعد از آن اعتصاب عمومی دیگری رخ داد که باعث توقف چرخهای صنعت نفت منطقه شد. این راهپیماییها تفاوتهایی داشتند، چراکه کارگران در ماجرای دوم درپی درخواستهای سیاسی خود بودند. حال آنان خواهان آزادی مطبوعات، اتحادیهها و اعتصابها، مخالفت با تزار، تقاضای برپایی فوری مجلس مؤسسان، برابری حقوق شهروندی و پایان بخشیدن به جنگ ژاپن بودند. (۱۵) اربابان صنعت با درخواستهای اقتصادی کارگران موافقت نمودند و با نمایندگان کارگران سندی را امضا کردند که بعدها به نخستین توافق جمعی مشهور شد.۹ ساعت کار روزانه، افزایش دستمزد، پرداخت حقوق بیماری، الغای اضافه کاری و تأمین سوخت رایگان مورد پذیرش قرار گرفت. (۱۶) اعتصابهای سال ۱۹۰۴- ۱۹۰۳. م بهجهت اتحاد کارگران با وجود تفاوتهای ملی، مذهبی و زبانی و تبدیل آن به یک جنبش طبقاتی از اهمیت خاصی برخوردار است. درنتیجه باید به حضور تدریجی دو جریان فکری در آذربایجان قفقاز (۱۷) توجه نمود:الف) حرکت اندیشه و سیاستی که روشنفکران آذری درپیشتازی آن قرار داشتند. ب) جنبشی که سوسیالیستهای روس، گرجی و ارمنی رهبری میکردند. روشنفکران بومی خود بین این دو گرایش درنوسان بودند و باعث پیدایش دو دسته شدند. دستهای که از تماس جامعه سنتی اسلامی با جامعه جدید روسیه اروپایی بهوجود آمد، ارزشهای روشنفکران اروپایی را پذیرفت. (۱۸) این افراد بهسبب تحصیل در مدارس روسی بهعنوان مجرای انتقال ارزشهای روشنفکرانه اروپایی بهحساب میآمدند و بهمرور زمان تبدیل به عامل اصلی دگرگونی در جامعه آذربایجان شدند. (۱۹) مقارن با این جنبشها حرکات گروههای سوسیالیستی بر منطقه اثر میگذاشت. اواخر قرن نوزدهم مارکسیستهای روسی، ارمنی و گرجی نوشتههای انقلابی را به قفقاز آوردند و بهتدریج گروههای کارگری پایهگذاری شدند. در سال ۱۸۹۶. م نخستین محفل سوسیال دموکرات در باکو تأسیس شد. (۲۰) دو سال بعد از آن جوزیف جوگاشویلی (۲۱) - استالین بعدی- در سن ۱۹ سالگی به سازمان مخفی سوسیالیستی مسام داسی (۲۲) پیوست. (۲۳) گروههای زیرزمینی آثار پلخانوف را میخواندند و پلیس تزاری در گرجستان و آذربایجان به نوشتههای او دست یافت. (۲۴) در ابتدای سده بیستم گروهی در تفلیس و باکو به فعالیت پرداختند که خود را ایسکراچی (۲۵) خواندند. (۲۶) اعضای گروه از سه دسته تشکیل میشدند:۱) مبارزان قفقازی ۲) قفقازیهایی که در گروه اتحاد مبارزه فعالیت میکردند و پس از دستگیری به این منطقه تبعید شدند. ۳) مبارزان غیر قفقازی که به این سرزمین تبعید شدند یا خودشان به آنجا مهاجرت کردند. (۲۷) هر سه دسته بهدور کتسخوولی گرد آمده و وی گروه ایسکراچی را رهبری نمود. (۲۸) این گروه در باکو یک چاپخانهای مخفی بهنام نینا (۲۹) تأسیس کرد و در واقع تبدیل به مکانی جهت پیوند روسیه به مرکز سوسیال دکوکراتها در ژنو شد. (۳۰)
بیاعتنایی کارگران مسلمان به خواستههای سوسیال دموکراتها
سوسیال دموکراتها پس از ایجاد کمیتههای (۳۱) خود در تفلیس، باتوم و باکو تصمیم به تأسیس شعبههای فرعی در هر منطقه زیر نظر کمیته نمودند. سرانجام در مارس ۱۹۰۳ آنان بههم پیوستند و کمیته اتحادیه قفقاز را تشکیل دادند. رهبران اتحادیه گرجی (۳۲) و ارمنی (۳۳) بودند و بیشتر آنان پس از انشعاب داخلی حزب سوسیال دموکرات، (۳۴) به منشویکها پیوستند. سوسیال دموکراتها در مسیر هدف خود یعنی تشکیل حزبی بر پایه طبقات کارگر، با مسئله سازماندهی کارگران مسلمان روبهرو شدند، زیرا در باکو علاوه بر تقسیمبندیهای طبقاتی، دستهبندیهای قومی، مذهبی و زبانی هم وجود داشت. بین کارگران مسلمان و ارمنی یک دیوار عظیم نفرت کشیده شد، چراکه مسلمانان آنان را با نظام تزاری در یک سطح میپنداشتند. (۳۵) از سویی، حضور حزب داشناک در باکو و تأکید آنان به جدایی ارمنیان از سایر ملیتهای دیگر سبب نگاه منفی مسلمانان به ارامنه میشد. افزون برآن باید به محافظهکاری برخی رهبران برجسته جامعه مسلمان نیز اشاره کرد، زیرا آنان دارای مقام یا عناوینی بودند که صلاح خود را در حمایت از گروههای کارگری یا سوسیال دموکرات نمیدیدند. بنابراین، کمیته سوسیال دموکرات باکو سعی در نفوذ تبلیغات سوسیالیستی در بین کارگران مسلمان داشت که بهنظر با رأی منفی آنان روبهرو شد، اما در خود حزب هم آنان بهعلت عدم تسلط بر زبان ترکی یا فارسی، بهراحتی نمیتوانستند با کارگران مسلمان ارتباط برقرار نمایند. (۳۶)
پینوشتها:
۱- کارشناس تاریخ ایران اسلامی
۲- TadeuszSwietochowsk
۳- تادیوس سویتوخوفسکی، آذربایجان روسیه: شکلگیری هویت ملی در یک جامعه مسلمان، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران، شادگان، ۱۳۸۱، ص ۳۲،
۴- سهراب یزدانی، اجتماعیون عامیون، تهران، نشر نی، ۱۳۹۲، ص ۶۹،
۵- آناهید ترمیناسیان و دیگران، قفقاز در تاریخ معاصر، ترجمه کاوه بیات و بهنام جعفری، تهران، انتشارات پروین، ص ۳،
۶- الکساندر بنیگسن و لومرسیه کلکوژ، «ریشههای تاریخی توسعه کمونیسم در سرزمینهای اسلامی» ترجمه کاوه بیات، فصلنامه نگاهنو، اسفند ۱۳۷۰، شماره ششم، ص ۱۴۸،
۷- م. س ایوانف، انقلاب مشروطه ایران، ترجمه کاظم انصاری، کتابهای جیبی، ۱۳۵۷، ص ۲۵؛ سهراب یزدانی، مجاهدان مشروطه، تهران، نشر نی، ۱۳۸۸، ص ۳۹،
۸- جعفر پیشهوری، تاریخچه حزب عدالت، انتشارات علم، ۱۳۵۹، صص ۱۷- ۱۵،
۹- یزدانی، ۱۳۸۸، ص ۱۰۲،
۱۰- همان، ص ۴۰،
۱۱- سرژ آفاناسیان، ارمنستان، آذربایجان، گرجستان از استقلال تا استقرار رژیم شوروی، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات معین، صص ۱۲- ۱۱،
۱۲- ترمیناسیان و دیگران، ۱۳۷۱، ص ۱۴،
۱۳-David Lane, The Roots of Russian Communism, London, Martin Robertson Press, p۱۸۱،
۱۴- ترمیناسیان و دیگران، ۱۳۷۱، ص ۱۴،
۱۵- یزدانی، ۱۳۹۲، ص ۷۲،
۱۶- Lane,۱۹۶۸: ۱۸۶،
۱۷- منطقهای که شمال آن بین دامنههای جنوبی کوههای قفقاز قرار دارد، از شرق به دریای خزر و در غرب به ارتفاعات ارمنستان محدود میشود. آذربایجان قفقاز تکهای قدیمی از ایران بود که در طول تاریخ با تغییراتی در وابستگی، همواره جزئی از این سرزمین بهحساب میآمد.
۱۸- سویتوخوفسکی، ۱۳۸۱: ۲۵،
۱۹- همان، ص ۳۵،
۲۰- ا. ق علییف و دیگران، تاریخ آذربایجان، ترجمه نصرالله اسحاقی، تبریز، انتشارات ارک، ۱۳۶۰، ص ۲۹،
۲۱- JosifDjugashvili
۲۲- MessamDassy. این سازمان از اولین سازمانهای سوسیال دموکرات تفلیس بود که در سال ۱۸۹۳. م تأسیس شد و دیدگاههای آن با میهنپرستی گرجی درآمیخته بود (ایزاک دویچر، زندگی سیاسی استالین، ترجمه علی اسلامی و محمود ریاضی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۸، ص ۳۷).
۲۳- دویچر، ۱۳۶۸، ص ۳۷،
۲۴- میخائیل تریفونوویچ و ایرنا کور باتووا، پلخانف، پیشآهنگ مارکسیسم در روسیه، ترجمه بابل دهقان، تهران، نشر اشاره، ۱۳۸۶، ص ۱۸۷،
۲۵- Iskrovtsy
۲۶- علییف و دیگران، ۱۳۶۰، ص ۳۳،
۲۷- یزدانی، ۱۳۹۲، ص ۷۴
Lane-۲۸,۱۹۶۸: ۱۷۸
Nina-۲۹،
۳۰- یزدانی، ۱۳۹۲، صص ۷۴- ۵،
۳۱- مقصود از کمیته، شعبه اصلی منطقهای بود.
۳۲-گرجیها که همانند ارمنیها استقلال خود را در قرن شانزدهم از دست دادند، غیرت زیادی در دفاع از فرهنگ خود در برابر شدت گرفتن ارتجاع تزاری در معرض نمایش گذاشتند که در دوران الکساندر سوم به اوج خود رسید (آفاناسیان،
۱۳۷۰: ۱۴). دامنه سیاست روسیسازی به قفقاز هم سرایت میکند و در مقابل، روشنفکران گرجی در فوریه ۱۸۹۲. م با ایجاد یک حزب سوسیال دموکرات به نام مسام داسی یا نسل سوم، نخستین سازمان با تمایلات مارکسیستی را تأسیس میکنند (همان جا).
۳۳- احزاب سیاسی ارمنستان به علت پراکندگی جامعه ارمنی در خارج از سرزمین ملی خودقدم بهعرصه وجود گذاشتند (همان، ۱۵). احزاب هنچاکیان و داشناکتسوتیون از مهمترین آنان در تعیین سرنوشت ارمنیها در جامعه قفقاز بودند. گروهی از دانشجویان ارمنی ساکن در ژنو در سال
۱۸۸۷. م حزب هنچاکیان را تأسیس مینمایند. این حزب خواستار آزادی ارمنستان غربی از سلطه امپراتوری عثمانی بود، اما بعدها با ورود افکار سوسیالیستی به منطقه، در سال ۱۹۰۳. م یک سازمان سیاسی مستقل در قفقاز با نام حزب سوسیال دموکرات ارمنی ایجاد کردند. ولیکن داشناکتسوتیون یا داشناکها از حضور گروههای متنوع ارمنی با تشکیل یک فدراسیون انقلابی ارمنی به همین نام، در سال ۱۸۹۰. م تشکیل میشد. این حزب از پرنفوذترین و پر عضوترین تشکیلات ارمنی بهشمار میرفت که نقشی سرنوشتساز در جنبش ملی ارامنه ایفا نمود. در این حزب انواع گرایشها از استقلال ارمنستان غربی، سوسیالیستهای انقلابی یا طرفدار مبارزه با رژیم تزار در آن حضور داشتند (آفاناسیان، ۱۳۷۰: ۱۶).
۳۴- حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در سال
1903. م در کنگره دوم خود، دچار تفرقه و دستهبندی به دو حزب بلشویک و منشویک شد.
۳۵- Audery, Altstadt, The Azerbaijani Turks Power and Identity under Russian Rule, 1992, Hoover Institution Press, p47،
۳۶- برای اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوانید به خاطرات ایوا بریدو، زن مبارز منشویک که در بین کارگران نفتی باکو به تبلیغات میپرداخت، مراجعه فرمایید:
Eva Broido,Memoris of a Revolutionary, New York,1967