سرويس تاريخ جوان آنلاين: در مقالی که پیش رو دارید، تلاش بر این است که نشان داده شود سازمان موسوم به پرورش افکار که در دوره حاکمیت رضاخان و توسط احمد متیندفتری تأسیس شد، برآیند نهایی حرکتهای انجام گرفته فرهنگی و اجتماعی از ابتدا یا حتی قبل از به سلطنت رسیدن رضاخان است و بسیاری از سازمانهای فرهنگی و اجتماعی پیشین و حرکتها و جریانهای گذشته، مقدمات خواسته یا ناخواسته چنین سازمانی بوده یا آن که در نهایت، حرکتهای فرهنگی و اجتماعی یا آمال و آرمانهای خفته در آنها، به شکلگیری چنین حرکت و رویکردی منجر میشده و این سازمان، تنها پاسخی به یک نیاز مقطعی و خارج از نگرشهای اجتماعی و سیاسی حاکم بر اندیشه و گفتار عدهای از فعالین سیاسی و اجتماعی نبوده است. امید آنکه مفید و مقبول آید.
رویکرد کلان در دوران حاکمیت رضاخان
حکومت رضاخان حکومتی از نوع استبدادی و خودکامه و حاکمیت به دنبال ایجاد یک جامعه یکدست در همه ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بوده است لذا به جامعهای تکصدا- آن هم تنها صدای حاکمیت یا صداهای همنوای با آن- اعتقاد داشت و این را در حرف و عمل به اثبات رساند. از همین روست که وقتی به حکومت رضاخان مینگریم، با یک روند مشخص در حوزه توسعه اقتصادی و تأکید بسیار بر آن و جهتگیری کلی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاص مواجه میشویم. در این حکومت، به دلیل اعمال همهجانبه زور و قدرت از جانب حاکمیت در همه ابعاد و فقدان احزاب، گروهها و جمعیتهای تأثیرگذار بر رفتارهای سیاسی، با کمتر چالش جدی در حوزههای گوناگون مواجه هستیم و حکومت از همان ابتدا با نیات مشخص خود بر خط نسبتاً مستقیمی حرکت میکند. گرچه گاه تمایلاتش بسته به تلاشها و تاکتیکهایش برای به ثمر رساندن نیات و برنامههای خود تغییر میکند، اما این دگرگونی یا تغییر تمایلات، نقش اساسی و مهمی را در روند مشخص رژیم رضاشاه ندارد. سازمان پرورش افکار نیز در چارچوب همان نگرشهای رژیم قرار دارد و به دنبال همان چیزی بود که رژیم در نظر داشت.
فرهنگ دولت ساخته!
حکومت رضاخان از همان ابتدای حرکت خود علاوه بر توجه به حوزه اقتصادی، به حوزههای فرهنگی و اجتماعی نیز توجه داشت، گرچه توجه رژیم به مسائل فرهنگی و اجتماعی در اوایل حکومت رضاشاه اصلاً به اندازه توجه به اصلاحات اقتصادی نبود. به ظاهر رجال سیاسی دستگاه حکومتی رضاشاه بر محوریت اقتصاد تأکید میکردند و بر این باور بودند که اصل اساسی اصلاح امور کشور، اقتصاد است و باید به هر نحو ممکن و با استفاده از هر نوع ابزاری نسبت به اصلاح آن اقدام کرد، اما حکومت رضاخان پس از فراغت نسبی از پرداختن به مسائلی از قبیل حفظ تمامیت ارضی کشور، برقراری امنیت نسبی و پایهریزی اصول اصلاحات اقتصادی مورد نظرش، در هشت ساله دوم سلطنت، به دنبال توجه بیشتر به حوزههای دیگر بود، تا همانند همه حکومتها بقای سیاسی خود را نیز تضمین کند، همان کاری که مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) همتا و همعصر رضاخان در ترکیه به دنبال آن بود و حزب خلق ترکیه و جامعه روشنفکری ترکیه را پشتیبان خود قرار داد تا با تکیه بر آن، به پیشبرد اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود بپردازد، اما در نهایت بنا به دلایل گوناگون، سازمان پرورش افکار که قرار بود بعدها چنین نقشی را به عهده گیرد، نتوانست به چنین جایی برسد و حتی از رسیدن به اهداف اولیه خود به عنوان یک سازمان فرهنگی و اجتماعی نیز عاجز ماند. در هر شکل، بررسی سازمان پرورش افکار در واقع بررسی تمایلات فرهنگی و دیدگاههای غالب در سیاستگذاری فرهنگی حکومت رضاخانی است.
گمانههایی در باب ایجاد سازمان پرورش افکار
در تشریح رویکردها و سیاستگذاریهای فرهنگی دوره رضاخان، به ویژه رویکرد مربوط به سازمان پرورش افکار، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. عدهای معتقدند رویکرد رضاخان به امور فرهنگی، یکی از پیامدهای تأسیس دانشگاه تهران و گردآمدن اندیشمندان و فرهیختگان فرهنگی و ادبی جامعه آن روز ایران نظیر بدیعالزمان فروزانفر، رشید یاسمی، رضازاده شفق و اسمعیلخان مرآت، در کانونی واحد و تأثیرگذاری این عده در سیاستهای عمومی دولت بوده است. دیدگاه مقابل، ضمن آن که در ابتدا چنین منظری را معقول میپندارد، اما معتقد است با بررسی اسناد مربوط، این نگرش محل تردید قرار میگیرد: «در واقع این فرهیختگان و اندیشمندان بودند که در راستای اهداف حکومت و در اختیار برنامههای سازمان پرورش افکار قرار گرفتند». این نظر، برای اثبات ادعای خود به گفته «متین دفتری» اشاره میکند که میگوید: «ما در نظر گرفتهایم که تمام دانشمندانی را که تا به حال به واسطه این که مرکزی نبود تا بتوانند معلومات خودشان را مورد آزمایش و استفاده قرار بدهند و همچنین تمام کسانی را که دارای استعدادی هستند و حتی خودشان هم فراموش کردهاند، دعوت کنیم و مجهز کنیم و بگوییم موقع کار است و سازمانی به وجود آمده است که میتواند از شما استفاده کند و قدر شما را بداند. پیشرفت سازمان پرورش افکار، فرع بر تشریک مساعی این آقایان است».
هر دو دیدگاه مطرح فوق، این موضوع را که برای بقا و پیشبرد اهداف هر دو دسته، نیاز است که داد و ستدهایی صورت گیرد، در نظر نگرفتهاند. این که آیا روشنفکران چنین رویکردی را در حکومت رضاشاه به وجود آوردند یا آن که حکومت آن را به وجود آورد و روشنفکران را در جهت جریانهای ساخته شده توسط خودش به خدمت گرفت، در ارزیابی سازمان پرورش افکار، جریان و رویکردهای فرهنگی و اجتماعی آن دوره کمک چندانی نمیکند. به نظر میرسد بهتر باشد برای درک پدیده مورد نظر، به خواستها و نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه روشنفکری ایران در آن زمان و همچنین توجهات حاکمیت از ابتدا و نیازهای آنان با هم نگاه کرد و تعامل به وجود آمده و چگونگی آن و نتایج پدیدار شده را در نظر گرفت؛ بنابراین بهتر است سازمان پرورش افکار به طور مجرد بررسی نشود، بلکه آن را در کل نظام حکومتی رضاشاه و تمایلات جامعه روشنفکری و جریانهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی روز دید و به آن از منظر روابط متقابل و تأثیرات بر یکدیگر نگریست.
روشنفکران در کسوت کارگزاران رضاخان
رضاشاه که با حمایت نظامیان، طی کودتای مورد تأیید و حمایت انگلیسیها در سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی وارد صحنه سیاسی ایران شد، برای به سلطنت رسیدن و ادامه حضور فعال در صحنه سیاست، نیازمند حمایت برخی نخبگان سیاسی و اجتماعی ایران بود. به همین منظور از همان ابتدا سعی کرد با زد و بند با نیروهای سیاسی، به ویژه نیروهای درون مجلس، قدرت خود را فزونی بخشد. از نیروهای سیاسی مهم که در شکلگیری و تثبیت حکومت رضاشاه نقش مهمی داشت، میتوان به مجموعهای از روشنفکرانی اشاره کرد که بعدها در دولت و تشکیلات حکومتی رضاشاه مصدر بسیاری از امور قرار گرفتند. از افراد مهم این مجموعه میتوان از «علیاکبر داور» (وزیر عدلیه بعدی رضاشاه که بعدها در زمان قدرت و سلطنت رضاشاه خودکشی کرد)، «عبدالحسین تیمورتاش» (وزیر دربار رضاشاه که به دست وی کشته شد)، «سیدمحمد تدیّن» و «اسمعیلخان مرآت» نام برد. بسیاری از نیروهای روشنفکر تجربه کار سازمان یافته سیاسی را نیز، در اثر جذب تعدادی از روشنفکران تحصیلکرده غرب، داشتند. وقتی که به تفکرات این نیروها توجه میشود، میتوان تا حدود زیادی سیر حرکت و محورهای توجه دولت رضاشاه را در آنها یافت. گرچه این افراد اندیشههایی گاه متناقض با یکدیگر داشتند و بسیاری در چگونگی پیادهسازی نظرات اتفاقنظر نداشتند، اما در کل میتوان اندیشههای حاکم بر این طیف از نیروهای روشنفکر اصلاحطلب را که تعدادی از این دیدگاهها از جمعیت ایران جوان و برخی از دیدگاهها نیز از احزابی مانند ایراننو یا جمعیتها و احزاب مشابه منتشر میشد، چنین برشمرد: «تأکید بر جدایی دین از سیاست، توجه به اقتصاد به عنوان محور اصلاحات در کشور، ایجاد ارتش منظم و کارآمد، بوروکراسی کارآمد، تأکید بر اصلاح قوانین مالیاتی، تلاش در جهت صنعتی کردن کشور، گسترش زبان فارسی به جای زبان اقلیتهای قومی و زبانی، توجه به آزادی زنان، معرفی ایتالیا و آلمان به عنوان الگوهای سیاسی، تأکید بر استفاده از سرمایهگذاری داخلی و صنعتی شدن به واسطه استفاده از نیروهایی درونی و...».
نشریات روشنفکری و منویات دیکتاتوری منور
خواست و نظرات تعدادی از اصلاحطلبان (از جمله تیمور تاش) در تعدادی از نشریات آن دوره درج میگشت. در این مورد میتوان به نشریههای «ایرانشهر»، «فرهنگستان» و «آینده» به عنوان تریبون تعدادی از روشنفکران فوقالذکر اشاره کرد.
«ایرانشهر» از سال ۱۳۰۱ الی ۱۳۰۶ هـ.. ش در برلین توسط «حسین کاظمزاده» منتشر میشد. «فرنگستان» نیز به مدیریت «مشفق کاظمی» در سالهای ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۵ و «آینده» نیز از سال ۱۳۰۴ به مدیریت «محمود افشار» منتشر میشدند. مجموعه مقالاتی که این سه نشریه منتشر میکردند، بسیار جالب توجه است، زیرا گرایشها، نظرات و اندیشههای حداقل طیفی از روشنفکران را در آن دوران، به طور شفاف بیان میکنند و در واقع، دغدغههای ذهنی و مطالبات آنان را به روشنی نشان میدهند. از مجموع ۲۳۶ مقاله چاپ شده در «ایرانشهر»، بیش از ۷۰ مقاله در اهمیت گسترش آموزش عمومی (آموزش عمومی بدون توجه به آموزشهای مذهبی خاص رایج)، حدود ۴۰ مقاله در مورد ضرورت بهبود وضعیت اجتماعی و فرهنگی و تعلیم و تربیت زنان جامعه، حدود ۳۰ مقاله درباره عظمت و شکوه ایران باستان و در واقع ارائه تصویر مثبتی از ایران پیش از اسلام، حدود ۴۰ مقاله نیز در مورد تکنولوژیهای غرب و مسائل فلسفی مطرح در اروپا بود. در این نشریه همچنین بر پیامدهای زیانبار و مشکلآفرین گروهگرایی و قومیتگرایی تأکید شده است و یکپارچگی فرهنگی و اجتماعی مورد توجه گردانندگان و نویسندگان نشریه مذکور میباشد. از مجموع حدود ۷۰ مقاله منتشره در «فرنگستان» ۹ مقاله در باب فلسفه سیاسی غرب، سه مقاله درباره ایران باستان و شکوه و عظمت آن، سه مقاله در مورد ایالات ایران، دو مقاله درباره جنبش غیردینی ترکیه، چهار مقاله در مورد روابط بینالملل و ۱۶ مقاله نیز درباره ادبیات فارسی بود.
در نخستین سرمقاله این نشریه، اعتقاد به برقراری دیکتاتوری و حکومتی مستبد برای پیشبرد برنامههای اصلاحی در حوزه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کاملاً بارز است. نویسنده سرمقاله ضمن مرتجع خواندن روحانیت، آنها را مظهر اقتدار سنتی میخواند که مانع و رادع پیشرفت و مدرنیزه کردن کشور هستند و برای غلبه بر این قدرت سنتی و در نتیجه به وجود آمدن جامعهای مدرن در ایران، ظهور شخصیتی مانند «موسولینی» را لازم میداند. نویسنده معتقد است برای مدرن شدن کشور باید تودههای عوام و بیسواد را از چنگال «روحانیون» نجات داد و برای به انجام رسیدن چنین نیتی، بهکارگیری زور را نیز به صراحت تجویز میکند. همچنین در همان شماره از نشریه مورد نظر، بر رسالت مطبوعات برای پیشبرد اصلاحات تأکید شده است، اما مهمترین بخش از این اصلاحات را در تضعیف موقعیت روحانیت در جامعه میداند و سپس تأکید میکند که تنها یک «دیکتاتور مصلح» برای به انجام رساندن چنین عملی نیاز میباشد.
نشریه «آینده» نیز که از آغاز شکلگیری سلطنت جدید شروع به فعالیت میکند، بیشتر بر لزوم وجود وحدت ملی، ایجاد هویت واحد ملی و ایجاد دولت مرکزی مقتدر در چارچوب مرزهای ایران تأکید میکند. نخستین سرمقاله این نشریه با عنوان «مطلوب ما: وحدت ملی ایران»، منظور و مقصود خود را از وحدت ملی، «وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی» مردمی میخواند که در حدود مرزهای جغرافیایی ایران اقامت دارند. نویسنده در توضیح و تبیین این امر، بر عمومیت یافتن زبان فارسی در سراسر کشور، حل اختلافات قومی و محلی از حیث «لباس و اخلاق و غیره» و نابودی سیستم حاکم که به زعم وی سیستم ملوکالطوایفی است، تأکید میکند. به نظر او، کُرد، لُر، قشقایی، عرب، تُرک، ترکمن و سایر اقوام نباید حتی از نظر لباس یا زبان با هم فرقی داشته باشند و تا در ایران چنین وحدتی حاصل نشود، همواره استقلال و تمامیت ارضی کشور در خطر میباشد. جالب است که چنین دیدگاه افراطی و سطحی از «وحدت ملی»، چند سال بعد به محور اصلی فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دولت رضاشاه تبدیل میشود.
همدستی روشنفکران با رضاخان درحمله به نهاد دین
همان طور که اشارت رفت، رویکردهایی که حکومت رضاخان به موضوعات و مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی دارد، رویکردی کاملاً جدا از تمایلات روشنفکری آن زمان نبوده است. برنامه بعضی از احزاب و گروهها، موضعگیریهای بعضی از نشریات، مواضع بسیاری از روشنفکران که به طور حتم متأثر از شرایط آن زمان ایران بوده، زمینهساز حرکتهای بعدی رضاشاه شد. به طور مثال همان طور که اشاره شد، بعضی از مطبوعات و روشنفکران به نوعی از نفوذ روحانیت در جامعه اظهار نارضایتی میکردند و راه اصلاحات را در مبارزه با آنان میدیدند. بهرغم آن که رضاشاه از ابتدا با رویکردهای مذهبی در حوزه حاکمیت خود مخالفت نکرد، ولی کمکم با تثبیت قدرت سیاسی، به مبارزه با آن چه خود «خرافات» میخواند، برخاست و به غیر دینی کردن جامعه همت گماشت. «الول ساتن» در این مورد مینویسد: «به تعلیمات دینی نسبتاً کمتر اهمیت میدهند و بیشتر به امور اخلاقی و مخصوصاً وظایف ملی و میهنی توجه شده است... نقشه رژیم فعلی [رضاخان]آن است که حتیالمقدور خرافات را از دین سواکند و مردم را به حقایق امر متوجه سازد و روی این اصل به جای آن که مستقیماً به دین اسلام حملهای شود، در ضعیف کردن روابط مردم نسبت به عقاید خرافاتی کوشش به عمل آید». او همچنین در مورد مبارزه با روحانیت در آن دوران مینویسد: «باید دانست که نفوذ ملاها مسلماً برای اصلاحات اساسی و پیشرفت امور اجتماعی و اتحاد ملت، مانع بزرگی است... رژیم در صدد برآمد متدرجاً نفوذ بیجا و بیمورد ملاها را از بین ببرد. گرچه قانون اساسی کشور ایران با رعایت کامل قوانین اسلامی تدوین و تصویب شده است و قوانین عادی کشور هم طوری تنظیم شده که در مخالفت با مقررات اسلامی نباشد و تبلیغات ضداسلام به کلی ممنوع شد و حتی خود شاه هم به زیارت قم و کربلا و نجف رفت، اما باید دانست که در سال ۱۹۳۰ به واسطه تعمیم فرهنگ و حذف بعضی مواد مذهبی از برنامهها که برای محصلین اجباری بود و محدود ساختن لباس روحانی و تغییر شکل لباس، مقدار زیادی از نفوذ ملاها کاسته شد. تصمیم اخیری که برای ملی ساختن موقوفات اتخاذ شد، سیاست عاقلانه شاه را نسبت به اصلاحات امور مذهبی تأیید میکند، اما برانداختن نفوذ ملاها که مانع و رادع بزرگی برای اصلاحات امور اجتماعی و اتحاد ملت بودند، به مراتب مهمتر از این موضوع بوده است».
دینستیزی رضاخانی، رویکردی فرافرهنگی
غیردینی ساختن جامعه که ریشه در جریانهای فکری عدهای از روشنفکران همگام با حکومت رضاخان دارد، در جبهههای دیگر نیز مبارزه را پی میگیرد. «علیاکبر داور» که به سِمت وزیر عدلیه منصوب شد و وظیفه اصلاحات در عدلیه را برعهده گرفت، در جهت کاهش نفوذ روحانیت قدم برداشت. در دوره رضاشاه، همچنین با سیر نزولی نمایندگی روحانی در مجلس شورای ملی که البته انتخاباتش در دوران اقتدار رضاخان به صورت کاملاً فرمایشی برگزار میشد، مواجهیم. در شرایطی که در مجلس پنجم، ۲۴ نفر نماینده روحانی، وکالت را برعهده داشتند، این رقم در اواسط حکومت رضاشاه، یعنی در مجلس دهم به شش نفر کاهش مییابد. این مبارزه ضد روحانیتی که رضاشاه پی گرفته بود، بعدها در ارکان دیگر حکومت وی نیز نمایان شد و مقدمهای شد بر این که در سازمان پرورش افکار شاهد باشیم رویکردهای مذهبی به ضعیفترین شکل ممکن خود برسد، سخنرانیها، اشعار، مضامین نمایشنامهها و فیلمها، محتوای نشریات و برنامههای رادیو در سازمان پرورش افکار، مضامین غیرمذهبی داشته باشند و بیشتر در جهت حکومت رضاشاه که به سمت یک حکومت مدرن لائیک حرکت میکرد، قرار گیرند.
رضاخان گرچه هیچ برنامه سیاسی یا اجتماعی مدونی ارائه نکرد، ولی روح حاکم بر روند حکومتش همان برنامههایی بود که تعدادی از روشنفکران به دنبال آن بودند لذا تمام نهادها و جریانهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که در این دوران از جانب حکومت وی شکل گرفت، در همین راستا عمل میکردند. سازمان پرورش افکار نیز که در اواخر حکومت رضاخان به وجود آمد، به عنوان برآیند نهایی خط سیر و حرکتهای سازمانها و جریانهای فکری، فرهنگی و اجتماعی دولت رضاشاه بود، اما نباید از خاطر برد که اندیشهها و نظرات بسیاری از روشنفکران لزوماً به آن چه که انجام گرفت، ختم نمیشد. به هر حال حکومت رضاخانی بارها خط بطلان بر امور اصلاحی بسیاری از روشنفکران آن دوره کشید و باعث سرخوردگی بسیاری از نیروهای فعال اجتماعی و سیاسی شد که در اوایل از ایجاد «دیکتاتوری مصلح مقطعی» حمایت میکردند و آنها را به این نتیجه رساند که این دیکتاتوری مصلح زودگذر، کمکم تبدیل به حکومتی مستبد تمامعیار شده و اصلاً هم قصد بازگشت به یک سیستم مردمسالار را ندارد. توجه شود که بهرغم تلاشهای فراوان فردی مانند «داور» در شکل دادن عدلیه و قانونی کردن امور، رضاشاه خودسرانه حرکت میکرد. بهطور مثال میتوان به غصب زمینهای مرغوب در شمال کشور توسط شخص رضاخان اشاره کرد.