سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: استوار دوم «احمد جزینیزاده» متولد سال ۱۳۶۹ در شهرستان بم از مأموران انتظامی شهرستان میناب بود که ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۷ حین گشتزنی در منطقه توکهور در درگیری با اشرار مسلح در محور مواصلاتی سرنی به شهادت رسید. احمد با آنکه عضور نیروی انتظامی بود، اما بسیجیوار خدمت میکرد و عاشق حضور در مناطق محروم بود. حاصل همکلامی ما با ضرغام جزینیزاده پدر شهید که برادر یک شهید و از جانبازان ۲۵ درصد دوران دفاعمقدس است را میخوانید.
احمد در چه سالی به دنیا آمد و چطور فرزندی برای شما بود؟
احمد سال ۱۳۶۹ در شهر بم به دنیا آمد و در زمان شهادت ۲۸ سال داشت. پسرم آرام و سربهزیر بود. ما هیچوقت عصبانیتش را ندیدیم. سنگ صبور فامیل و آشنا شده بود. با صبوری و متانت خاصی به حرف دیگران گوش میکرد. همین خصوصیات اخلاقی قلبش را روشن و مهربان کرده بود. احمد در خانواده انقلابی بزرگ شده بود. خدمت به مردم آرمانش شده بود. اخلاق خوب و مردمداریاش باعث شده بود محبوب خیلیها باشد.
چطور شد خدمت در ناجا را انتخاب کرد؟
دانشگاه که قبول شد، گفت میخواهد برود استخدام نیروی انتظامی شود. ابتدا من کمی مخالفت کردم. میگفتم پلیس بودن سخت است. برای خدمت انقلابی جای دیگر را انتخاب کن. احمد قبول نمیکرد. اصرار داشت جذب ناجا شود. میگفت: «من دنبال راحتی نیستم. دلم میخواهد بیشترین خدمت را به مردم کنم. سختی این کار هرچه هم که باشد، به جان میخرم!»
چه زمانی به استان هرمزگان رفت؟
فرم انتقالی برای خدمت در استان هرمزگان را به اصرار خودش پر کرد. رئیس پلیس امنیت شهرمان با این مسئله به شدت مخالفت کرد. احمد که دید تلاشهایش در شهرستان به نتیجه نرسید، از استان پیگیری کرد و درخواست داد. بالاخره انتقالیاش را گرفت. آن روزها همسرم خیلی نگران بود. میپرسیدیم: «حالا چرا هرمزگان؟ آنجا خطرناک است.» لبخند میزد و میگفت: «آنجا را بیشتر دوست دارم. دلم میخواهد در مناطق محرومخدمت کنم!»
انگار از همه چیز خبر داشت. در بندر خانه خرید، اصرار کرد سندش را به نام من بزند. میگفت: «به نام خودت بزن. دو روز دیگر اتفاقی برای من بیفتد چه؟» احمد با اطمینان میگفت: «نه، برای شما اتفاقی نمیافتد. برای من میافتد.» ما حرفهایش را جدی نمیگرفتیم. به خنده واگذارش میکردیم. شاید دلمان نمیخواست که باور کنیم. احمد میگفت: «بعد از عید من شهید میشوم.» میخندیدیم. فکر میکردیم شوخی میکند. میگفتیم: «باشه. برو. حتماً شهید میشی.» باور نمیکردیم کوچههای شهرمان سالها بعد از جنگ هم بخواهد شهید ببیند. فکر میکردیم احمد بهخاطر روحیه انقلابی و فداییاش این حرفها را میزند. حتی وقتی روز عید قربان به خانه خواهرم رفتیم هم باورمان نشد. برادرم بعد از قربانی کردن گوسفند، احمد را بوسید. گفت: «من آرزو به دل میمانم احمد. میخواهم عروسی تو را ببینم. دست بجنبان.» چهره احمد انگار نورانی شده بود. لبخندش حالت خاصی داشت. گفت: «آرزو به دل نمیمانی عمو. من زودتر از تو میروم.»
چه زمانی خبر شهادتش را شنیدید؟
یک ماه بعد از عید قربان وقتی ساعت ۱۰ شب خبر دادند که بیایید هرمزگان احمد شهید شده است از کرمان تا جیرفت و از جیرفت تا هرمزگان گریه کردم! احمد از همه چیز خبر داشت. برای رسیدن به آرزویش آمادگی کامل داشت. تمام رفتار و کارهایش هم برای رفتن بود، اما حیف که چقدر ما دیر درکش کرده بودیم.
نحوه شهادت ایشان به چه صورت بود؟
احمد حین گشت زنی در منطقه توکهور هرمزگان در درگیری با اشرار مسلح در میناب- محور مواصلاتی سرنی- در ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۷ به شهادت رسید و با حضور مردم شهیدپرور دارالصابرین (بم) از مسجد جامع تا میدان امام این شهر تشییع و سپس در گلزار شهدای فاطمیه روستای دریجان بم به خاک سپرده شد. ما پرچم شهدایمان را بر زمین نمیگذاریم و راه شهیدان را ادامه خواهیم داد.