«شان ایلینگ» نویسنده و مصاحبهکننده
ترجمه: آزاده ساداتعطار
سرویس بین الملل جوان آنلاین: چطور فعالیتهای اقتصادی بزرگ، عادتها و خواستهها را در ما شکل میدهند. درواقع سرمایهداری توانایی بسیار زیادی در ایجاد نیاز مردم به چیزهایی دارد که به آنها احتیاجی ندارند.
البته این همان چیزی است که ما باید از ساختاری که بر مبنای تولید و مصرف کار میکند، انتظار داشته باشیم. شرکتها محصولات را تولید میکنند و میفروشند و باید تا میتوانند، آن محصولات را به مصرف افراد بیشتری برسانند. این همان کاری است که باعث میشود چنین ساختاری کارایی داشته باشد.
به همین دلیل، جای تعجبی هم ندارد که فعالان در امور بازرگانی، هرکاری انجام دهند تا مردم متقاعد شوند که هرچیزی آنها میفروشند را بخرند. اما چه میشود که روند بازاریابی به صورت فعالانهای دستکاری میشود؟ به طور دقیقتر، چه میشود که شرکتها با استفاده از دانش و فناوری، نهتنها لذتهای ما را تحت تأثیر قرار میدهند بلکه رفتارهای اعتیادآور را در ما بهوجود میآورند؟
عنوان کتابی که بهتازگی «دیوید تی. کورترایت» مورخ و کارشناس امور اعتیاد دانشگاه فلوریدای شمالی منتشر کرده، «قرن اعتیاد» است. او در این کتاب به این موضوع میپردازد که چطور عادتهای بد عامل به کسب و کارهای بزرگ میشوند. همچنین تلاش شده است که در قالبی جذاب، پرسشهایی درباره اقدامات شرکتهای امریکایی برای شکلدهی به عادتها و آرزوهای ما بررسی شود.
آنچه به آن میپردازیم، پدیدهای است که «کورترایت» به آن «سرمایهداری لیمبیک» میگوید و لیمبیک، اشارهای است به بخشی از مغز که به لذت و انگیزه مربوط میشود. به میزانی که درک ما از روانشناسی و علوم مرتبط با اعصاب افزایش یافته است، شرکتها هم بیشتر در زمینه استثمار و بهرهبرداری از غرایز ما اقدام کردهاند. مثلاً درباره همه برنامهها و سیستمعاملها فکر کنید که به طور ویژهای طراحی شدهاند تا توجه ما را جلب کنند و با هدف قرار دادن دوپامین (در مغز)، دادههای ما را برداشت میکنند.
کورترایت میگوید: «ما همواره شاهد نوعی از سرمایهداری لیمبیک هستیم.»، اما اکنون روشها بسیار پیچیدهتر شدهاند و رفتارهای توأم با اعتیاد بسیار بیشتر از چیزی هستند که باید باشند.
ایلینگ در ادامه گفتوگویی با کورترایت داشته است:
«سرمایهداری لیمبیک» عبارت عجیبی در کتاب شماست. این به چه معناست و چرا باید مردم درباره آن آگاهی داشته باشند؟
خب، سرمایهگذاری لیمبیک، فقط عبارت کوتاهی است که من برای یک صنعت جهانی به کار میبرم که مصرف بیاندازه را تشویق میکند و حتی افراد را به ورطه اعتیاد میکشاند. درواقع، شما میتوانید حتی از این هم فراتر بروید و بگویید که آنها نهتنها چنین روندی را تشویق میکنند بلکه در شرایط کنونی به مرحلهای رسیدهاند که این وضعیت را طراحی میکنند.
واژه لیمبیک از کجا میآید؟
این واژه به منطقه لیمبیک در مغز انسان اشاره دارد که مربوط به لذت، انگیزه، حافظه درازمدت و دیگر اقداماتی است که برای بقا ضروری هستند. شما بدون این بخش نمیتوانید زندگی و تولیدمثل کنید و به همین دلیل است که (این بخش) تکامل یافته است. چنین ساختاری مستعد است تا شرکتها از آن در راستای منافع خود استفاده کنند آن هم به شیوهای که در تضاد با چشماندازهای بقای درازمدت است.
چطور چنین چیزی اتفاق میافتد؟
پاسخ کوتاه این است که شرکتها محصولاتی را ارائه میدهند که باعث میشوند، پشت سر هم در مغز دوپامین آزاد شود، آن هم به شیوهای که شرایط و درنهایت مغز تغییر میکند و رفتارهای معتادگونه خاصی را بروز میدهد. همان رفتارهایی که از آنها به عنوان رفتارهای مخرب یاد میشود. به مردم محصولاتی فروخته شده است که به صورت بالقوه معتادکننده هستند. اما در طول ۱۰۰ سال گذشته چه رخ داده است؟ این راهبردهای تبلیغاتی از شرکتهای کاملاً سازمانیافته میآیند که تحقیقات بسیار پیچیدهای صورت میدهند و راههای بیشتری برای بازاریابی این دست کالاها و خدمات پیدا میکنند.
به نظر من سرمایهداری بر مبنای اعتیادهای مصرفکنندگان کارایی دارد و همیشه هم اینچنین بوده است.
من همواره این دیدگاه را میشنوم و پاسخم این است که چنین چیزی کاملاً درست نیست. من میان سرمایهداری معمول شرکتهای اقتصادی مانند شرکتهایی که به مردم شنکش، ابزار شخم زدن یا هر چیز دیگری را میفروشند با سرمایهداری لیمبیک تفاوت قائل میشوم. قطعاً درباره مورد اول هیچ نکته منفی وجود ندارد و درواقع بازار آزاد برای توزیع چنین کالاهایی خیلی خوب است و انسانها برای پیشرفت، به چنین اقداماتی نیاز دارند.
اما من به سرمایهداری لیمبیک به عنوان سرمایهداری همزاد شیطان مینگرم که رشدی سرطانگونه از سرمایهداری مولد است. محصولات خاصی وجود دارند که به شکلگیری رفتار اعتیادگونه منجر میشوند و این نوعی از سرمایهداری است که بسیار خطرناک است. بنابراین من مخالف سرمایهداری نیستم، اما خواستار توجه به نوع خاصی از سرمایهداری هستم که باعث گسترش رفتارهای توأم با اعتیاد به منظور دستیابی به سود است.
ما درباره چه نوع از صنعت یا محصولی صحبت میکنیم؟ چه کسی در گردش سرمایهداری لیمبیک نقش دارد؟
اگر شما این سؤال را نیمقرن گذشته میپرسیدید، من احتمالاً میگفتم که ما درباره الکل، تنباکو و دیگر مواد مخدر صحبت میکنیم، اما در ۲۰ تا ۲۵ سال گذشته، مفهوم اعتیاد بسیار گسترده شده است. به همین دلیل ما امروزه فقط به اعتیاد به مواد مخدر اشاره نمیکنیم، ما درباره تصاویر غیراخلاقی، بازیهای رایانهای، رسانههای اجتماعی، غذا و مواردی از این دست صحبت میکنیم.
آنچه در چند دهه گذشته رخ داده، توسعه نوآوری و تولید انبوه و بازاریابی وسیع بوده است. بهتازگی هم ظهور اینترنت که به توسعه و ایجاد فضای جدید برای سرمایهداری لیمبیک شدت داده است. به این ترتیب که اینترنت هم توجه ما را جلب میکند و هم به ما محصولات بیشتری میفروشد. سرمایهداری لیمبیک، در قرن فناوری دیجیتال، شرایط جدیدی را ایجاد کرده است.
موضوع مربوط به فناوری دیجیتال به نظر میرسد که از اهمیت ویژهای برخوردار باشد. هرکسی که تلفن همراه دارد، همه افرادی که از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند و تمام کسانی که در یک بازی دیجیتال شرکت میکنند، به هر صورتی که باشد زندانی سرمایهداری لیمبیک هستند. هر زمان که ما از پسندیدن یک مطلب یا ریتوییت صحبت میکنیم، دوپامین (در مغز) افزایش مییابد. اگر چنین چیزی اعتیاد نیست، من نمیدانم چیست؟
نکته بسیار جالبی است: آیا این اینترنت و ابزارهای وابسته به آن هستند که اعتیادآورند یا محتوای اینترنت است که اعتیاد ایجاد میکند؟ من فکر میکنم که هر دو چنین ویژگیای دارند.
کالاهای تجاری سنتی مانند تصاویر مستهجن، الکل یا مواد مخدر در اینترنت در دسترس هستند، اما همین اینترنت تلفنهای همراه را به هم وصل کرده است. وقتی که پیام دریافت میکنید، اثری که روی شما گذاشته میشود، مانند حس ناشی از قمار است. شما پیام دریافت میکنید، نگران این هستید که مطلب شما پسندیده شود و از آخرین مطالب ابراز شگفتی میکنید و از این میترسید که آن را از دست بدهید.
موضوع این است که شما فقط به عملکرد این ابزارها پاسخ نمیدهید و از این هم فراتر میروید و این مسئله دیگری است که به رفتار اعتیادگونه مربوط میشود ضمن اینکه آنها بهراحتی هم جایزه را در اختیار شما نمیگذارند بلکه شرط میگذارند. فناوریهای تلفنهای همراه هوشمند این کار را بهتر از هر ابزار دیگری در تاریخ بشر انجام میدهند.
مباحث جدید درباره سیگار الکترونیک به نظر میرسد که نمونه خوبی درباره عملکرد سرمایهداری لیمبیک باشد.
این نمونه بسیار عالی است؛ چراکه ابعاد متعددی از سرمایهداری لیمبیک را چه از لحاظ تاریخی و چه مسائل مربوط به زمان حال شامل میشود. بنابراین، اول از همه اینکه جوانان هدف سرمایهداری لیمبیک، هستند. احتمالاً این موضوع حساسترین بعد سیاسی سرمایهداری لیمبیک است. ایده سیگار الکترونیک، به عنوان ایده (تولید) وسیلهای که کاهنده پیامدهای مضر سیگار کشیدن است، مطرح شد و چه کسی میتواند با این ایده مخالفت کند؟ پس از اینکه این محصول عرضه شد، بهخصوص از زمانی که سیگار «جول» به بازار آمد، تأکید فراوانی روی بازار هدف جوانان بوده است. جوانان بهترین مصرفکنندگان هستند. موضوع فراتر از تحویل اجناس است. یکی از مسائلی که من به آن پی بردهام این است که وقتی شما به گذشته تفریحاتی که قابلیت معتادکنندگی دارند، نگاه میکنید میبینید که این امکان را ایجاد میکنند که با استفاده از تجربیات، مسائل منفی را به شیوههایی با هم بیامیزند که ویژگی اعتیادآور بودن محصولات را افزایش دهند. لاس وگاس، نمونه بسیار خوبی در این زمینه است. آنجا فقط محلی برای قماربازی نیست بلکه مکانی است که میتوان مشروبات الکلی تهیه کرد و به کلوپهای شبانه رفت و درمجموع همه چیز در یک جا گردهم آمده است.
من خیلی دوست دارم بدانم شما چه مرزی میان ایجاد نیازهای جدید با رضایتمندی از نیازهایی که هماکنون وجود دارند، قائل میشوید؟
این پرسش بسیار جالبی است؛ خوردن، یک نیاز ساختگی نیست. شما برای اینکه زنده بمانید باید غذا بخورید، اما لزومی ندارد غذاهایی را که بسیار فرآوری شدهاند بخورید تا دوپامین در مغزتان ترشح شود و روحیه شما را تغییر داده و به افزایش تحرکات شما منجر شود. آنچه رخ داده این است که چیزهایی مثل شکر یا نمک که زمانی نسبتاً کمیاب و باارزش بودند، به صورت گستردهای در دسترس قرار داده شدهاند. وقتی عناصری را در اختیار دارید که قابلیت تحریک مغز را دارند، در این صورت، محصولاتی طراحی میشوند که سامانه پاداش مغز (سیستم پیامرسانی در مغز که بدن را از برطرف شدن نیازهایش آگاه میکند) را بهشدت تحریک میکنند. به این ترتیب دوباره نیاز اینکه من باید چیزی بخورم، مطرح میشود و این همان چیزی است که صنعت غذاهای فرآوریشده انجام میدهد. به دلیل رقابتی بودن، این صنعت محصولاتی را تولید میکند که دارای کالری و مواد مغذی باشند که عادتهای غذایی را تغییر دهند. چنین اقدامی، عامل تفاوت میان بازاریابی معمولی و سرمایهداری لیمبیک است.
قطعاً همه مردم باید غذا بخورند، اما همه نیاز ندارند که توییت کنند یا ۱۳ عینک آفتابی بخرند یا کمدی از کالاهایی را داشته باشند که هیچ کمکی به زندگی آنها نمیکند غیر از اینکه هویت و جایگاه آنها را برای بقیه مردم مشخص میکند. اینها نمونههایی از نیازهای ساختگی هستند و کنار گذاشتن آنها سختتر از ترک غذاهای بیارزش یا مشروبات الکلی هستند.
۱۰ سال پیش، من با شما موافق بودم و میگفتم هیچکس واقعاً نیازمند توییت کردن نیست و لزومی ندارد که افراد صفحهای در فیسبوک داشته باشند، اما اینها فناوریهایی هستند که من به آنها انتخابی و امتناعی میگویم.
در یک دوره، اینترنت و دستیابی به آن فناوری انتخابی بود. به عبارتی دیگر شما چنین فناوریای را به کار میگرفتید و استفاده از آن را یاد میگرفتید. اما امروزه از دید من ما به نقطهای رسیدهایم که این فناوریها حالتی پیدا کردهاند که افراد از آنها امتناع میکنند. منظور زمانی است که شبکه (اینترنت) را خاموش میکنید یا تلفن همراه خود را دور میاندازید تا از دست آن خلاص شوید.
وقتی شما در شرایطی هستید که باید چنین ابزارهایی داشته باشید، شما در محیطی قرار دارید که به صورت دائمی در معرض سیاستی هستید که «جاناتان کالکینز» تحلیلگر سیاست به آن «کالاهای وسوسهکننده» میگوید. ممکن است شما از تلفن همراه خود فقط برای خواندن ایمیل یا نیویورکتایمز یا اقدامات دیگر استفاده کنید، اما دیر یا زود، راحتی وسایل یا دیگر برنامهها، شما را به خود جذب خواهد کرد و به استفاده از آنها روی میآورید.
شیوه دیگری که میتوان این موضوع را تشریح کرد این است که ما به عنوان مصرفکننده، در دریایی شنا میکنیم که هر طرف قلابهای ماهیگیری تیزی وجود دارد. ۵۰ سال پیش، مهمترین قلابها، مخدرهایی مانند الکل و تنباکو بودند. آنها تهدیدهای ابتدایی اعتیاد بودند و امروزه، قلابهای بزرگی در دریای مصرف ما وجود دارند.
شما کتاب را به صورت مثبتی پایان میدهید، اما من باید بگویم که به نظرم مشکل حل نشده است.
خب، یکی از اعتراضاتی که متوجه سرمایهداری لیمبیک است این است که وقتی این سرمایهداری متوجه کودکان میشود تا کاربران جایگزین را پیدا کند، به صورت واقعی تبدیل به یک مسئله میشود و واکنش قاطع را به دنبال دارد. نمونههای خوبی از کمپین علیه محصولات سرمایهداری لیمبیک وجود دارد مانند نمونه سیگارهای الکترونیک (که پیشتر به آن اشاره شد) و اگر کاملاً موفقیتآمیز نباشد، دستکم برای وقفه انداختن در عملکرد صنعت تلاش میکند.
من میگویم که تمسخر، سلاحی کاربردی است. منظورم این است که به آنچه بر سر صنعت تنباکو در امریکا و استرالیا آمد فکر کنید. آن هم زمانی که دروغهای این صنعت را افراد فعال افشا کردند و از تمسخر و طنز به عنوان ابزارهای مؤثری استفاده کردند.
ما سیاست مالیات را داریم، ما ساختار محدودکننده بالقوهای داریم و دادخواهیها و اقدامات بزرگی که مشکلات جدی برای سرمایهداری لیمبیک ایجاد میکند. ما هماکنون شاهد چنین اقداماتی علیه این صنعت هستیم که جای امیدواری دارد. بنابراین درست نیست که بگوییم، ابزاری برای مبارزه نداریم، اما حق با شماست؛ این یک جنگ دشوار است.