کد خبر: 976176
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۱:۲۲
نیم‌نگاهی به کارکرد رسانه‌ها در قدرت‌گیری و خلع رضاخان از سلطنت
پس از آنکه انگلیسی‌ها متوجه شدند راه نجاتی برای مهره دست‌نشانده‌شان ندارند، در صدد تخریب رضاخان برآمدند. به همین منظور از نیمه شهریورماه ۱۳۲۰ به صورت هماهنگ از ضرورت رفتن رضاشاه گفته و به بیان مفاسد و ظلم و جور دوران سلطنت او پرداختند و به طور آشکار رضاشاه را دزد، آدمکش و دیکتاتور نامیدند
سمانه صادقی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: رسانه‌های گروهی علاوه بر اینکه در فرآیند ارتباطات و جا به جایی اطلاعات در درون جامعه و ملل سهیم هستند، می‌توانند با کارکرد خویش در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به موازات تحولات عمیق در نهاد‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دگرگونی باور‌ها و ارزش‌های جامعه نیز کار‌ساز باشند و به جامعه سمت‌و‌سو بدهند. در مقال پیش روی سعی داریم به نقش رسانه‌های وابسته به انگلستان در روی کار آوردن و خلع رضاخان بپردازیم.

تاریخ بیانگر آن است که انگلستان همواره به دنبال تسلط بر ایران و منابع آن بود و حتی در سال ۱۹۰۷ با روسیه به توافق رسید که ایران را میان خود تقسیم کنند. هر چند پس از گذشت یک سال، کشف نفت در ایران باعث شد قرارداد ۱۹۰۷ کمی تحت‌الشعاع قرار بگیرد. البته پس از اشغال ایران توسط روس و انگلیس در پی جنگ جهانی اول (پ ۹ پ ۵. م)، قرارداد دیگری میان روس‌ها و انگلیسی‌ها بسته شد که به واسطه آن جنوب، جنوب‌شرقی و جنوب غربی ایران با تمام منابعش به انگلیسی‌ها و شمال، شمال شرقی و شمال‌غربی ایران با تمام منابع به روس‌ها می‌رسید، اما این توافق چندان دوام نیاورد و بعد از آنکه روسیه در سال ۱۹۱۷ دچار انقلاب درونی و بلشویکی (کمونیستی) شد، انگلیسی‌ها در ایران بی‌رقیب شدند. همین امر هم سبب شد انگلیسی‌ها به سمت مستعمره کردن کامل ایران بروند و قرارداد ۱۹۱۹ را با ایران منعقد کنند، منتها در این دوران انگلستان درگیر یکسری تغییر و تحولات داخلی شد و برنامه استعمار ایران به شکل دیگری رقم خورد. حاکمیت انگلستان در آن دوران میان دو جناح امپریالیست و صهیونیست تقسیم شده بود و این دو جناح بر سر همه مسائل، از جمله خاورمیانه یا غرب آسیا، ایران و جایگاه جهانی انگلستان با یکدیگر اختلاف داشتند. فرصت طلایی که بعد از انقلاب بلشویکی در روسیه برای انگلستان به وجود آمد سبب شد این دو جناح برای تسلط بر ایران به تکاپو بیفتند. در این میان جناح امپریالیست به دنبال آن بود که با قرارداد ۱۹۱۹ ایران را مستعمره کند، اما جناح صهیونیست معتقد بود روش‌های امپریالیستی دیگر پاسخگو نیستند و هزینه‌های گزاف مالی و سیاسی را برای انگلستان به وجود می‌آورند. چون دولت انگلستان در قالب قرارداد ۱۹۱۹ مکلف شده بود به ایران مبلغ ۲ میلیون پوند بپردازد و در انجام یکسری زیرساخت‌ها به ایران کمک کند؛ لذا جناح صهیونیست معتقد بود باید در ایران فردی از عوامل انگلستان بی‌آنکه شناخته شود، روی کار بیاید تا بدون هیچ هزینه‌ای تمام مطالبات انگلستان تحقق پیدا کند. البته برای اینکه در دیدگاه جهانی انگلستان منفور واقع نشود هم باید فردی که در ایران روی کار می‌آید ژست مستقل بودن بگیرد و به گونه‌ای تبلیغ شود که همگان به این باور برسند که انگلستان هیچ دخالتی در امور ایران ندارد و دولت جدید مستقل است. راز برکناری سید ضیاء‌الدین طباطبایی عامل کودتای سوم اسفند بعد از ۹۰ روز هم در همین مسئله نهفته بود. به همین واسطه انگلیسی‌ها به دنبال مهره گمنامی می‌گشتند که بتواند اهداف و برنامه‌های آنان را در این قالب جدید محقق کند و آن کسی جز رضا ماکسیم نبود.

جست‌وجو برای یافتن مهره دست نشانده
انگلیسی‌ها در ابتدا به سراغ چند تن از رجال قاجار همچون نصرت‌الدوله فیروز رفتند. اما به دلیل اینکه نصرت‌الدوله از خاندان قاجار بود، قبولاندن او به مردم به عنوان چهره جدیدی که قرار است تحول ایجاد کند، باور پذیر نبود. به همین خاطر تصمیم گرفتند آدمی را از خاندان جدیدی سر کار بیاورند. این مسئله را آشتیانی‌زاده نماینده مجلس شانزدهم نیز تأیید می‌کند. او می‌گوید: «بعد از شهریور ۲۰ به کافه‌ای به نام آیبتا می‌رفتم که آقای حبیب‌الله رشیدیان هم به آنجا می‌آمد. رشیدیان که حالت تقریباً نیمه مستی داشت شروع کرد به گفتن خاطرات گذشته‌اش، از جمله اینکه با حبیب‌الله هویدا (عین‌الملک)، پدر امیرعباس هویدا رفت و آمد داشته و در یکی از جلساتی که داشته‌اند یک نفر با هیئت و ظاهر و قیافه هندی (سِر اردشیر ریپورتر) می‌آید و به‌تدریج با رشیدیان مأنوس می‌شود. بعد از مدتی هم می‌گوید برای کار مهمی در ایران دنبال فردی می‌گردیم که این ویژگی‌ها را داشته باشد: ۱ ـ نظامی و قزاق باشد ولی ژاندارم نباشد. ۲ ـ شیعه اثنی‌عشری خالص نباشد. بعد هم می‌گوید که این جمله را سه بار تکرار کرد و برایش خیلی مهم بود که این آدم اعتقاد جدی به مبانی تشیع اثنی‌عشری نداشته باشد.» در واقع سِر اردشیر ریپورتر (اردشیر جی) مهره اطلاعاتی سطح بالای انگلستان بود که از دوره ناصرالدین‌شاه برای اجرای عملیات اطلاعاتی وارد ایران شده بود. او در نهایت رضاخان، افسر گمنام قشون قزاق را به عنوان گزینه مناسب انتخاب و به ژنرال آیرونساید (فرمانده نیرو‌های انگلیسی شمال ایران) معرفی می‌کند.

آموزش قزاق در بیابان‌های قزوین
اواخر دی‌ماه ۱۲۹۹. ش بخشی از نیرو‌های قزاق که به علت نرسیدن مهمات و مواجب از جبهه گیلان عقب‌نشینی کرده بودند به قزوین می‌رسند. در آنجا اردشیر ریپورتر با رضاخان آشنا می‌شود و برای اجرای برنامه‌ها وی را تحت تعلیم قرار می‌دهد. اردشیر جی خودش در وصیتنامه‌اش به این مسئله اشاره می‌کند و می‌گوید: «من شب‌های متمادی را در بیابان‌های آق‌بابا (آق‌بابا یا آقابابا منطقه‌ای در قزوین) سپری و در آنجا با رضاخان میرپنج درباره ایران باستان و لطماتی که اسلام و روحانیت به ایران زدند، صحبت کردم.» رضاخان که ابتدا نگهبان اصطبل سفارت هلند بود به واسطه شخصیت قلدرش، روحیه پذیرش دستورات انگلستان را در کنار خشونت اجرایی کردن آن دارا بود. به همین واسطه هم پس از معرفی رضاخان توسط اردشیر ریپورتر، آیرونساید مذاکراتی را جهت حمله به تهران و انجام کودتا با وی به عنوان فرمانده قزاق‌ها و سیدضیاءالدین طباطبایی به عنوان روزنامه‌نگار طرفدار انگلستان به عمل می‌آورد و به تجهیز قوای قزاق می‌پردازد. اسناد سفارت امریکا هم گویای آن است که کودتای ۱۲۹۹ و روی کار آمدن رضاخان تحت نظارت و برنامه‌ریزی انگلستان روی داده است: «مردم ایران تقریباً مطمئن شده‌اند تمام قضایا یک نقشه انگلیسی است. شکی نیست که نیرو‌های انگلیسی در قزوین از این حرکت حمایت می‌کنند. رهبران و پیروان این جریان همگی تحت‌الحمایه بریتانیا هستند.» در نهایت هم سوم اسفندماه ۱۲۹۹. ش قوای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و به دلیل عدم مقاومت قوای پایتخت با درگیری کمی توانستند وزارتخانه‌ها و مؤسسات دولتی را به اشغال خود دربیاورند. همین امر باعث شد احمدشاه، سیدضیاء را به نخست‌وزیری برگزیند و رضاخان با عنوان سردار سپه‌ای به ریاست لشکر قزاق برسد. گزارشات وابسته نظامی فرانسه هم به دخالت عوامل انگلستان در وقوع کودتا اشاره دارد که: «روز قبل از کودتا وزیر مختار انگلیس به خارج شهر رفت و پنج بعد از ظهر برگشت. چند ساعت قبل از خروج او سر کنسول سفارت، سرهنگ دوم هیگ به همراه سید ضیاء به ملاقات قزاق‌ها در خارج شهر رفت. در این ملاقات نفری پنج تومان یا پنج دلار به قزاق‌ها انعام داده شد. فرماندهی این قزاق‌ها را هم کلنل اسمیت به عهده داشت.» حتی کالدول سفیر امریکا، در روز چهارم اسفند یعنی یک روز بعد از کودتا گزارش می‌دهد: «کاملاً روشن است که اوضاع فعلی بر وفق مراد آنهاست (انگلیسی‌ها) و شواهد حاکی از آن است که نیرو‌های نظامی آن‌ها این حرکت را تقویت می‌کنند. مردم ایران تقریباً مطمئن شده‌اند که تمام قضایا یک نقشه انگلیسی است و شکی نیست که نیروی نظامی انگلیس در قزوین از این حرکت حمایت کرده است... چهره‌های شاخص کودتا همگی تحت‌الحمایه انگلستان هستند.» علاوه بر این چهارم بهمن ماه ۱۳۰۰ وزیرمختار انگلیس در ایران از وزارت امور خارجه کشورش خواست حمایت مالی از ایران از سر گرفته شود. چون به اعتقاد او «در شرایط فعلی رضاخان سر نخ اوضاع را در ایران در دست دارد و بهترین تضمین برای حفظ منافع انگلیس این است که او امتیاز داشتن روابط حسنه با انگلیس را درک کند.»

تبلیغات برای بزرگنمایی رضاخان
همانطور که پیش‌تر اشاره شد انگلستان که از طریق قرارداد ۱۹۱۹ نتوانسته بود به منویات خود در ایران برسد با اجرای کوتادی سوم اسفند و روی کار آوردن رضاخان بی‌هیچ هزینه‌ای توانست ایران را مستعمره خود کند. تأییدکننده این سخن نامه‌ای است که وزیر مختار انگلیس در تهران نوزدهم دی‌ماه ۱۳۰۱ به نایب السلطنه هندوستان نوشته، وی ضمن تمجید از رضاخان می‌گوید: «کار‌هایی که امروز سردارسپه درصدد انجام آن است همان کار‌هایی است که چنانچه معاهده ۱۹۱۹ انگلستان و ایران به تصویب می‌رسید و به اجرا درمی‌آمد بر عهده مستشاران انگلیسی واگذار می‌شد.» البته پس از آنکه رضاخان با کودتای سوم اسفندماه به سردار سپه‌ای رسید، قرار بود تبلیغات وسیعی هم در جهت حمایت از وی به عمل آید به همین واسطه هم روزنامه‌های حامی وی با انتشار اخبار و مقالاتی به تحسین اقدامات رضاخان در آن برهه زمانی پرداخته و وقوع کودتا را برای برون‌رفت کشور از بحران‌های داخلی و خارجی ضروری قلمداد کردند. از دیگر اقدامات تبلیغی‌شان برای جلب حمایت مردم و روحانیت ارسال شمشیری در تیرماه ۱۳۰۱ از عتبات عالیات (به اصطلاح از جانب حضرت ابوالفضل) برای رضاخان بود. حتی دهم آذرماه ۱۳۰۲ نیز زین‌العابدین رهنما مدیر روزنامه ایران به اتفاق دو نفر دیگر به نام‌های فهیم‌الدوله و مؤدب‌الدوله رهسپار اروپا شدند تا با پولی که از رضاخان گرفته بودند، در اروپا به نفع او تبلیغ کنند. در واقع همه این اقدامات برای آن بود که رضاخان در نظر مردم فردی خیرخواه، معتقد به اسلام و مخالف استعمارگران معرفی شود.

هرچند که برخی نشریات با زیر سؤال بردن کلیت کودتا، انگلستان را عامل حقیقی و رضاخان را آلت دست آن‌ها خواندند و پرده از ریاکاری‌های مذهبی‌اش برداشتند. به عنوان مثال مدیر روزنامه نجات در مطبوعه‌اش خطاب به سردار سپه می‌نویسد: «عامل کودتا تو نبودی. انگلیسی‌ها و نصرت‌الدوله بودند. اگر تو به این اقدام مبادرت نمی‌کردی یک صاحب منصب دیگری را می‌آوردند و، چون می‌دانم که مرا گرفتار خواهی کرد، من هم پنهان می‌شوم، تو هم هر کار از دستت برمی‌آید بکن.» این گونه انتقادات سبب شد سردارسپه فضای دیکتاتوری را در کشور حکمفرما کند. طی این شرایط هفتم آذرماه ۱۳۰۲ سروان «فرانک سی جدلیکا» وابسته نظامی امریکا در تهران در گزارشی از عملکرد رضاخان نوشت: «فضای وحشتی که بریتانیایی‌ها به دست رضاخان در ایران ایجاد کردند و روند ساکت کردن روزنامه‌ها بسیار اختناق‌آورتر از فضایی است که دو یا سه سال پیش وثوق‌الدوله ایجاد کرده بود.» علاوه بر وی «برنارد گوتلیب» کنسول امریکا در تهران نیز در گزارش محرمانه‌ای که یازدهم آذرماه ۱۳۰۲ به وزارت خارجه کشورش نوشت، رضاخان را «یک دهاتی بی‌سواد و با خوی ددمنشانه و حیوانی» خواند.

تبلیغات جهانی برای خلع قاجار از سلطنت
در راستای پیشبرد پروژه انگلیسی خلع قاجاریه از سلطنت و عدم وابستگی وزیر جنگ به انگلستان همچنان روزنامه‌های حامی رضاخان دست به تبلیغات گسترده‌ای در حمایت از وی می‌زدند. نشریات داخلی طرفدار رضاخان با انتقاد و فحاشی به قاجار‌ها و احمدشاه و ولیعهدش خواستار کناره‌گیری ایشان از سلطنت بودند. حتی بیست‌و دوم مهرماه ۱۳۰۴ وزیر جنگ (رضاخان) در بخشنامه‌ای به فرماندهان ارشد نظامی خود در سراسر کشور دستور داد با دامن زدن به تنفر عمومی نسبت به سلسله قاجار، عملاً در مسیر انقراض این سلسله گام بردارند. بیست‌و هشتم مهرماه ۱۳۰۴ نیز تظاهرات گسترده علیه حکومت قاجار، در بسیاری از شهر‌های کشور برگزار شد. این هجمه‌ها و تبلیغات در نهایت باعث شد نوزدهم آبان‌ماه ۱۳۰۴ احمدشاه قاجار در اعلامیه‌ای که در فرانسه در اختیار مطبوعات قرار داد، اقدام رضاخان در انقراض سلسله قاجار را کودتا بر ضد مشروطیت خوانده و تمام اقدامات وی را پوچ و بی‌اثر بنامد. با اوج‌گیری اختلافات میان رضاخان و احمدشاه، رادیو مسکو طی تفسیری که بیست و نهم مهرماه ۱۳۰۴ داشت، حمایت اتحاد جماهیر شوروی را از رضاخان و دولت تحت فرمان او اعلام کرد. روزنامه‌های روسی نیز رضاخان را شخصیتی مستقل و دشمن انگلیسی‌ها معرفی کرده و مخالفان داخلی او و از همه مهم‌تر علما و مجتهدان را وابستگان به سیاست انگلیس در ایران قلمداد کردند.

برخی روزنامه‌های به ظاهر مستقل لندن هم چنین وانمود کردند که رضاخان مخالف سیاست‌های انگلیس در ایران بوده و مخالفان او در ایران از سوی کارگزاران انگلیسی تحریک می‌شوند. در ادامه تبلیغات انگلیس علیه حکومت قاجاریه در ایران سر پرسی لورن وزیرمختار انگلیس در تهران، ۲۷ آبان‌ماه ۱۳۰۲ استعفای مشیرالدوله صدراعظم را ناشی از «بزدلی» خواند، احمدشاه را دارای «گرایش جنون آمیز برای خروج از کشور» دانست و رضاخان رئیس‌الوزرای جدید را فردی با تحمل بالا در پذیرش خطرات خواند. حتی در ادامه تبلیغات در جهت منفور جلوه دادن خاندان قاجار روزنامه «دیلی میرور» چاپ لندن پانزدهم آذرماه ۱۳۱۲ در مقاله‌ای علیه سلسله قاجار نوشت: «یک قرن و نیم پادشاهی این خاندان جز تأسف و بدبختی و تیره‌روزی چیزی برای ملت ایران نداشته است.» نهایتاً هم انگلیس اولین کشوری بود که حکومت پهلوی را در ایران به رسمیت شناخت. اما از دی ماه ۱۳۱۷ انتشار مقالات علیه حکومت ایران در نشریات خارجی آغاز شد و مطبوعات فرانسه آغازگران این راه بودند.

تبلیغات برای سرنگونی
پس از آنکه انگلیسی‌ها متوجه شدند راه نجاتی برای مهره دست‌نشانده‌شان ندارند، خیلی سریع وارد عمل شدند و او را از قدرت پایین کشیدند. در راستای این اقدام دستگاه‌های تبلیغاتی انگلیس دست به کار شده و درصدد تخریب رضاخان برآمدند تا از این طریق خود را بیطرف نشان داده و فرصت برای روی کار آوردن حکومت جدید در ایران را داشته باشند. به عنوان مثال رادیو بی‌بی‌سی لندن و رادیو دهلی که از روز ۲۸ مرداد ۱۳۲۰ تبلیغات ضد حکومت ایران خود را آغاز کرده‌‏ بودند، از نیمه شهریورماه ۱۳۲۰ به صورت هماهنگ از ضرورت رفتن رضاشاه گفته و به بیان مفاسد و ظلم و جور دوران سلطنت رضاشاه پرداختند و به طور آشکار رضاشاه را دزد، آدمکش و دیکتاتور نامیدند. علاوه بر آن به مردم ایران مژده پایان دیکتاتوری و برقراری حکومت دموکراسی را دادند. هرچند که آسوشیتدپرس در گزارشی با عنوان «برنامه‌های رادیویی لندن و هند برای مردم ایران، رضاشاه را تحت فشار می‌گذارد»، نوشت: «مسئولان ایرانی از برنامه‌های فارسی بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا (بی بی‌سی) و همچنین برنامه‌های فارسی که از دهلی نو پخش می‌شود و هر دو ناگهان لحنی شدیداً انتقادی نسبت به دولت ایران پیدا کرده، ابراز نگرانی کرده‌اند. این برنامه‌ها به بسیاری از مردم ایران چنین القا می‌کنند که وضعیت موجود دیگر مورد تأیید بریتانیا نیست و احتمالاً وایت هال [دولت انگلستان]به حامیان تغییر چراغ سبز نشان داده است. یکی از این برنامه‌ها با ارائه آمار و ارقام مفصل نشان داد که از سال ۱۹۲۱ تاکنون مالیات‌ها در ایران ۱۷ برابر شده است...» همچنین در مقابل عدم همراهی رضاخان با مطالبات انگلستان و روسیه در خصوص خروج آلمان‌ها از خاک ایران و اعلان جنگ نسبت به آنها، آسوشیتدپرس در گزارش دیگری می‌نویسد: «منابع موثق انگلیسی اشاره کرده‌اند که احتمال دارد بریتانیا و روسیه به دلیل گزارش‌های متعدد از نارضایتی فزاینده مردم از رژیم استبدادی رضاشاه پهلوی مجبور به اشغال تهران شوند...» تبلیغات بر ضد رضاشاه در برنامه‌‏های رادیویی فارسی‌زبان به نحوی بود که لوئیس دریفوس (وزیرمختار امریکا در ایران) در گزارش خود به وزارت خارجه امریکا، نوشت: «فعالیت‌های ضد شاه در برنامه‌ای که به زبان فارسی از لندن پخش شد، به اوج خود رسید. در این برنامه ذکر شد که شاه بخش بزرگی از املاک و اراضی ارزشمند کشور را غصب کرده و هیچ پولی بابت آن‌ها نپرداخته یا اگر هم پرداخته فقط کسری از ارزش آن‌ها بوده است؛ اینکه مالکان با تهدید به مرگ، حبس و با هتک حرمت تن به فروش املاک خود داده‌اند و کشاورزان فلاکت‏زده باید با عرق جبین خود جیب‌های شاه را از طلا پر کنند. این برنامه با خواندن شعری از یک (شاعر) که گفته می‌شود هشت سال پیش به دستور شاه به زندان افتاد، تمام شد. این شعر شاه را به ضحاک، شخصیت افسانه‌ای، تشبیه می‌کند و می‌پرسد کجایند فریدون‌ها و کاوه‌ها تا کاخ ظلم و ستم واژگون کنند.»

پس از استعفای رضاخان از سلطنت و ترک تهران، روزنامه شیکاگو دیلی تریبیون نیز در گزارشی با عنوان «بریتانیا گزارش داد: ایرانی‌ها به دنبال محاکمه شاه سابق. اتهامات مبنی بر سوءاستفاده از مقام، تحقیق درباره دارایی‌های شاه» به قلم یی. رنودرر نوشت: «برخی اعضای مجلس ایران که از برقراری جمهوری در کشور حمایت می‌کنند امروز خواستار این شدند که شاه سابق، رضاخان پهلوی، از اصفهان به تهران بازگردانده و بابت اتهاماتی از قبیل سوء استفاده از مقام در طول ۱۵ سال حکومتش محاکمه شود. سفارت بریتانیا این اطلاعات را منتشر کرده است. شاه سابق که در اصفهان در ۲۰۰ مایلی جنوب تهران به سر می‌برد، هنوز اجازه خروج از این شهر را پیدا نکرده است. دو وزیر دربار شاهنشاهی به آنجا رفته‌اند تا او را وادار به امضای سند انتقال اموال و دارایی‌هایش به دولت کنند. این امر می‌تواند از توسل به قانون مصادره اموال جلوگیری کند که دولت ایران به منظور حفظ آبروی شاه جدید تمایل چندانی به استفاده از آن ندارد. گفته می‌شود که شاه سابق ثروتی بالغ بر ۳۰۰ میلیون دلار در بانک‌های ایالات متحده و کشور‌های دیگر جمع کرده است که دولت ایران امیدوار است آن‌ها را به کشور بازگرداند... رژیم شاه جدید در یکی از اولین اقدامات خود با باز کردن در‌های زندان‌های کشور ۵۰۰ زندانی سیاسی را آزاد کرد. برخی از این زندانیان فقط برای اینکه با پدر شاه جدید مخالفت کرده یا از اجرای دستور‌های او سرپیچی کرده بودند، نزدیک به ۱۲ سال بود که در زندان به سر می‌بردند...» در واقع پس از اشغال ایران، انگلستان از نابسامانی اوضاع داخلی کشور و تبلیغات وسیعی که در رسانه‌ها به راه انداخته بود، استفاده کرد و توانست دوباره مهره دست‌نشانده دیگری را جایگزین مهره سوخته خود کند. «سر ریدر بولارد» وزیرمختار انگلستان در ایران پس از سقوط رضاشاه و روی کار آوردن محمدرضا پهلوی در نامه پنجم خردادماه ۱۳۲۲ خود به آنتونی ایدن وزیر خارجه کشورش می‌نویسد: «ما باید خود را خوشبخت بدانیم که در چنین کشور آشفته‌ای (ایران) بیش از آنچه که موردنظرمان بود، به دست آوردیم.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار