کد خبر: 977165
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۸ - ۰۴:۲۲
گفت‌وگوی «جوان» با برادر شهید رضا مشعوف
رضا خیلی به حق‌الناس حساس بود. فرزند اول خانواده بود و هوای همه ما را داشت. ما آن موقع در خانواده پرجمعیت‌مان اوقات خوشی را با هم سپری می‌کردیم، اما جنگ و حساسیت روی اعتقادهای‌مان باعث شد دست از زندگی بکشیم و به جبهه برویم. در میان ما، اما رضا عاقبت به خیر شد. او دو مرحله به جبهه رفت و بار آخر به آرزویش که شهادت بود رسید
فریده موسوی
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: شهید رضا مشعوف از یک خانواده جنوب‌شهری و رزمنده‌پرور بود. وقتی قرار شد با برادر کوچک‌ترش مهدی گفتگو کنیم متوجه شدیم او هم از رزمندگان دفاع مقدس است. رزمنده‌ای که هنوز هم یاد آن دوران را فراموش نکرده و وقتی به بازگویی خاطرات برادرش می‌نشیند، اشک از چشم‌هایش سرازیر می‌شود. گفت‌وگوی ما با مهدی مشعوف برادر شهید رضا مشعوف را پیش رو دارید.

شهید چند سال از شما بزرگ‌تر بود؟ چطور خانواده‌ای داشتید؟
رضا متولد سال ۴۵ و سه سال از من بزرگ‌تر بود. ما یک خانواده پرجمعیت، مذهبی و متوسط داشتیم. رضا پسر اول خانواده بود. بیشتر اهل کار بود تا درس، ما برادر و خواهر‌ها همگی درس‌مان را ادامه دادیم، اما رضا به کار علاقه داشت. درسش را از یک مقطعی قطع کرد و در کفاشی مشغول کار شد. بعد به نقره‌سازی رفت و کار کرد، اما جنگ و خبر‌هایی که از جبهه می‌رسید اجازه نداد زندگی عادی‌اش را ادامه بدهد، تصمیم گرفت به جبهه برود و سال ۶۱ راهی شد.

برادرتان فعالیت انقلابی هم داشت؟
قبل از انقلاب و در جریان تظاهرات، رضا هر روز همراه پدرم کفن به تن می‌کردند و به راهپیمایی می‌رفتند. شب‌ها هم در مسجد محله‌مان نماز می‌خواند و سعی می‌کرد واجبات را سر وقت انجام دهد. از لحاظ مذهبی آدم مقیدی بود و به همین دلیل جوان‌ها هم بیشتر جذب انقلاب و دفاع مقدس می‌شدند.

غیر از رضا برادر‌های دیگر هم به جبهه می‌رفتید؟
بله، حتی پدرم هم به جبهه می‌رفت. گاهی جبهه رفتن‌های‌مان تداخل پیدا می‌کرد. من خودم رفتم، رضا و یک برادر دیگرمان هم رفتند. یادم است یک‌بار که رضا از منطقه برای مرخصی برگشته بود، برادر دیگرمان مجروح شده بود.

چطور بود که برخی خانواده‌ها این‌طور در دفاع مشارکت داشتند و هر کاری از دست‌شان برمی‌آمد برای پیشبرد جبهه‌ها انجام می‌دادند؟
آن موقع جو انقلابی در بین خیلی از مردم با حرارت وجود داشت. البته برخی خانواده‌های مذهبی و عموماً قشر متوسط رو به پایین، انقلاب را از خودشان می‌دانستند و برای حفظ آن نهایت تلاش‌شان را می‌کردند. ما خودمان انقلاب کرده بودیم و خودمان هم باید از آن دفاع می‌کردیم.

رضا در چه عملیاتی به شهادت رسید؟
ایشان در عملیات خیبر شهید شد. حتماً نام عملیات خیبر و سختی‌های آن را شنیده‌اید. دشمن برای اولین بار در این عملیات به صورت گسترده از بمباران شیمیایی استفاده کرد. برادرم در تاریخ پنج اسفند ۶۲ در جزیره مجنون شهید شد. مثل خیلی از رزمنده‌های خیبر، پیکر او هم مدتی مفقود بود. چون شرایط منطقه این طور ایجاب می‌کرد که مرتب خطوط خودی و دشمن جابه‌جا می‌شد و در این بین، برخی از شهدا جا می‌ماندند. اما دوستانش دیده بودند که برادرم مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفته است. با این وجود سال‌ها چشم به راه بودیم. وقتی فیلم اسرا را پخش می‌کردند می‌گشتیم تا برادرم را بین‌شان ببینیم. حتی نزدیکان گفتند که یک نفر را شبیه برادرم بین اسرا دیده‌اند، اما رضا برنگشت تا اینکه ۱۴ سال پس از شهادتش پیکر او را آوردند.

چه خاطراتی از برادر شهیدتان در ذهن شما ماندگار شده است؟
رضا خیلی به حق‌الناس حساس بود. فرزند اول خانواده بود و هوای همه ما را داشت. ما آن موقع در خانواده پرجمعیت‌مان اوقات خوشی را با هم سپری می‌کردیم، اما جنگ و حساسیت روی اعتقادهای‌مان باعث شد دست از زندگی بکشیم و به جبهه برویم. در میان ما، اما رضا عاقبت به خیر شد. او دو مرحله به جبهه رفت و بار آخر به آرزویش که شهادت بود رسید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار