سرویس تاریخ جوان آنلاین: در ایران هرگونه تحول اجتماعی، ناگزیر است که نخست تکلیف خویش را با پدیده دین روشن سازد. وجود این حقیقت موجب شده است در ادوار گوناگون تاریخ معاصر، صاحبان تاج و تخت در مواجهه با این پدیده، رویکردهایی متفاوت و حتی متضاد برگزینند و طبعاً پیامدهایی از همین جنس را نیز شاهد باشند. در مقالی که هم اینک پیشروی شماست، فراز و فرودهای تعامل رضاخان با اسلام و تشیع در ادوار گوناگون ظهور و سلطنت وی مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در زمینه موضوع ارتباط رضاخان با روحانیت، ابتدا باید ببینیم اساساً ارتباط او با مقوله دین چه بوده است و آیا اصولاً باور و اعتقاد دینی داشته یا نداشته و به عبارتی فرد دینداری بوده یا نبوده است. پس از روشن شدن این موضوع است که میتوان رابطه رضاخان با متدینان و دینداران بهطور اعم و روحانیون بهطور اخص را مورد بحث و بررسی قرار داد و نگاه او نسبت به تشکلهای انجمنهای دینی را واکاوی کرد. موضوع مهمتر این است که ببینیم آیا رضاخان در طول ۱۶ سال حکومتش برخوردهای همگون و یکسانی با مقوله دین و دینداران داشته یا به تناسب قدرت پیدا کردنش برخوردهای خود را با آنها تغییر داده است.
صبغه دینی اغلب جنبشهای ظلم ستیز در ایران
قبل از پاسخ به پرسشهای فوق باید این نکته را در نظر داشته باشیم که در ایران مهمترین جنبشهای اجتماعی علیه سلاطین صبغه دینی داشته و حرکتهایی با منشأ دینی بودهاند و همواره روحانیون بودهاند که توانستهاند بسیج تودهای را رقم بزنند و از ظرفیتهای پدید آمده از باورهای دینی بر ضد قدرتهای حاکم قیام کنند. بدیهی است در جنبشهای اجتماعی ایران میزان اعتقاد و اعتماد توده مردم به رهبران دینی و روحانیون و مقاومت آنان در برابر قدرتهای سیاسی غیر دینی مهمترین عامل پیروزی یا شکست این جنبشها بوده است. البته حرکتهای مهم اجتماعی با انگیزههای دینی منحصر به کشور ما نیست و نمونههای فراوانی را در سایر کشورها نیز میتوان مشاهده کرد، اما ایران از این نظر جایگاه منحصر به فردی دارد. اعترافات دینی، مقاومت دینداران در برابر حکام، سرکوب روحانیون، اعلام تحریمها توسط آنان و صدور فتواها، ترور قدرتمندان و حاکمان با انگیزههای دینی و نفوذ احکام دینی در تدوین قوانین و امثالهم بهخوبی قدرت جدی و مستمر دین را در جامعه ما نشان میدهد.
رضاخان و تظاهر به دینداری در آغاز تصاحب قدرت
رضاخان در طول سلطنت خود برخوردهای ناهمگون و حتی متضادی با دین و دینداران داشته است. او در ابتدای حکومت خود و زمانی که هنوز پایههای قدرتش را محکم نکرده بود، در مراسم تاجگذاری از تقید و توجه خاص خود به اصول دیانت و تشیید مبانی آن دم میزند و دین را مهمترین عامل وحدت ملی و تقویت روح جامعه ایران میداند. او دو روز پس از رسیدن به سلطنت در بیانیهای ادعا میکند همواره دو اصل مهم را به عنوان اهداف قطعی خود مدنظر خواهد داشت؛ اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام و تأمین رفاه مردم. دفاع از دین و اقرار به حفظ مبانی آن در ابتدای حکومت رضاخانی در تمام بیانیههای او موج میزند. او در سالهای نخست سلطنت در قزاقخانه مجلس تکیهای را بر پا و در آنجا به مناسبت محرم مراسم عزاداری برگزار کرد و خود در مجالس روضه حضور پیدا میکرد، در روز عاشورا پیشاپیش دستههای سینهزنی با پای برهنه راه میافتاد، گل و کاه بر سر میریخت و شب که میشد در مراسم شام غریبان شمع به دست میگرفت و نوحه سرایی میکرد. در ماه رمضان نیز روزه میگرفت و به تمام کارکنان سازمانهای ارتشی و انتظامی دستور داده بود روزه بگیرند و احکام شرعی را رعایت کنند، اما به مرور ارتباط شاه با روحانیون خصمانه و التزام او به شعائر دینی کمرنگتر میشود. امام خمینی درباره رفتارهای متظاهرانه رضاخان در بدو سلطنت چنین میگویند: «ابتدا با ظاهری مقدس و علاقه به اسلام، علاقه به روضهخوانی حضرت سیدالشهدا اینطور علاقه را به او نشان دادند و او هم خوب عمل کرد... ابتدا با این سلاح وارد شد در کشور ما، یعنی آوردندش در کشور با قلدری، آنها را که مراکز قدرت بودند کنار گذاشت و عشایر را و کسانی که قدرتی در ایران داشتند. آنها را با قلدری و نقشه شکست داد... نقشه دوم این بود که اسلام را هرچه میتواند از آن قیچی کند... روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که صدایی از آنها بلند میشد و قیامی میکردند آن را خفه میکردند.» بهتدریج باورهای دینی در بیانیههای رضاخان خرافات نامیده میشوند و هدف رژیم رضاخانی جدا کردن خرافات از دین تعریف میشود. در نتیجه نخستین برخوردهای رژیم رضاخانی با دین به عنوان برخورد با خرافات و زدودن رفتارهای خرافی معرفی میشود. به این ترتیب هم وجدان دینی عامه مردم آسیب کمتری میبیند و هم شاه به اهداف خود نزدیکتر میشود. اسناد تاریخی مخالفتهای آشکار رضاخان را با دین و دینداران نشان میدهد که مربوط به سالهای میانی یا پایانی حکومت اوست. اشاره شد که روحانیت در طول تاریخ ایران همواره طبقهای با نفوذ و در برابر جور حکام و مسائل اجتماعی هوشیار و آماده اعتراض بوده است. پس از دوره قاجار و انقلاب مشروطه روحانیت به شکل جدیتر و آشکارتری در صحنههای سیاسی و اجتماعی حضور پیدا کرد. از مجموع آثار مورخان داخلی و خارجی میتوان نتیجه گرفت که ارتباط رضاخان با روحانیون در ابتدای امر ارتباطی همراه با احترام و اعتماد متقابل بود، اما این ارتباط به مرور سرد و تیره شد.
زمینههای اجتماعی تظاهرات دینی رضاخان در بدو ظهور
قابل ذکر است اوضاع سیاسی و اجتماعی پس از نهضت مشروطه عرصه را چنان بر مردم تنگ کرد که همه از جمله روحانیون به دنبال فرد قوی و قدرتمندی میگشتند که بتواند به این اوضاع آشفته سر و سامان دهد و حداقل امنیت و معیشت را برای مردم تأمین کند. هرج و مرجی که در جامعه و فرهنگ وجود داشت، زمینه را برای پذیرش یک حاکمیت واحد و مقتدر فراهم کرده بود. به همین دلیل برخی روحانیون از به قدرت رسیدن رضاخان حمایت کردند و این موضوع تا حد زیادی ناشی از سرخوردگیهای آنان از مشروطه و نیز حمایتهای آشکار و علنی رضاخان از علما و همراهی با آنان و شرکت در مراسم مذهبی بود، اما این حسن نیت و رابطه صلحجویانه چندان دوامی نیاورد و به تیرگی و خصومت گرایید. او که در برگزاری مراسم مجلس مؤسسان برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی از بعضی رهبران مذهبی کمک گرفته بود، با تیزبینی و وقتشناسی در هر مقامی که بود با تظاهری رندانه با رهبران مذهبی صمیمی میشد، آنان را تکریم میکرد و هر چند پذیرش توصیههای آنان برایش دشوار بود، به حرفشان گوش میداد. رضاخان حتی تا مدتی پس از آنکه رضاشاه هم شد، سعی کرد رابطه خود را با رهبران دینی، بهخصوص حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه که شخص خردمند، مقتدر و بانفوذی بود حفظ کند تا از حمایت او برخوردار باشد و در دشواریهای پیشرو از وی کمک بگیرد. البته این وضعیت مربوط به اوایل حکومت رضاخانی است و از آنجا که حکومت رضاخان با پشتیبانی نیروهای مذهبی حاصل شده بود، طبیعتاً حمایتهای مردمی را نیز به دنبال داشت، اما هنوز دو سال نگذشته بود که نشانههای نخستین رویاروییهای رضاشاه با دین و دینداران آشکار شد.
کلید خوردن یک تقابل تمام عیار در یک مراسم تحویل سال!
در اولین روز فروردین سال ۱۳۰۷ همسر رضاشاه همراه با عدهای از همراهان برای انجام مراسم سال تحویل به حرم مطهر حضرت معصومه (س) در قم میروند. آنان در رعایت حجاب دقت کافی را به عمل نمیآورند و همین امر باعث میشود واعظی به نام سیدکاظم به منبر برود و با نقل احادیثی درباره امر به معروف و نهی از منکر مردم را به اعتراض علیه بیحجابی آنان تحریک کند. این حرفها به گوش حاج شیخ محمدتقی بافقی مباشر و کارگزار مرجع تقلید زمان، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی میرسد و به ملکه پهلوی و همراهان او لزوم رعایت حجاب را گوشزد میکند، اما آنان به خانه تولیت آستان قم میروند و از آنجا قضیه را به اطلاع رضاشاه میرسانند. این بار رضاشاه برخلاف عادت مألوف که رعایت احترام روحانیون است، به طرف قم حرکت میکند، در صحن حرم چند طلبه را به باد کتک میگیرد و چند نفر را با عصا و لگد مضروب میسازد. بعد هم دستور دستگیری و تازیانه زدن به شیخ بافقی و اعزام او به نظمیه تهران را صادر میکند. این حادثه طلاب و روحانیون قم را بهشدت به اعتراض واداشت، اما حاج شیخ عبدالکریم حائری که حوزه علمیه را در خطر تعطیلی میدید، صحبت و مذاکره در باره اتفاقات مربوط به شیخ محمدتقی بافقی را خلاف شرع انور و مطلقاً حرام اعلام کرد. این موضوع موقتاً مسکوت باقی ماند، اما تنش بین روحانیت و رضاخان نه تنها از بین نرفت، بلکه این رویداد آغاز تنشهای پی در پی در روابط شاه و نیروهای مذهبی بود. از این پس رضاخان همزمان با سرکوب سران قبایل و رؤسای عشایر و ایلات از سرکوب نیروهای مذهبی هم غافل نشد و با وضع قوانین پی در پی و متعدد به مرور قدرت روحانیون را در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نهایتاً سیاسی کاهش داد. سربازگیری طلاب، سپردن اوقاف به دست نهادهای غیر دینی و مشارکت زنان در امور اجتماعی و بهویژه قانون کشف حجاب شکاف میان حکومت رضاشاهی و نیروهای مذهبی را به اوج خود رساند. رضاخان پس از ماجرای قم طی بیانیه شدیداللحنی روحانیت را از آشوبطلبی بر حذر داشت و اعلام کرد: «افرادی میخواهند به نام حفظ دیانت اذهان عمومی را مسموم کنند، در جامعه نفاق و اختلاف به وجود بیاورند و تحت عنوان نهی از منکرات و به بهانه تبلیغات مذهبی نیات مفسدهجویانه خود را محقق سازند.» صدور چنین بیانیههایی نه تنها روحانیون و مردم متدین را مرعوب نکرد، بلکه زمینهساز قیامهای اجتماعی بعدی شد.
قانون نظام وظیفه، اتحاد لباس و کشف حجاب
یکی از مسائلی که روحانیون را به مقابله شدید با رضاخان برانگیخت، اجرای قانون نظام وظیفه یا نظام اجباری بود. طبق این قانون تمام افراد واجد شرایط، از جمله طلاب باید به خدمت سربازی میرفتند. عدهای از مردم به این ترتیب نانآور خود را از دست میدادند و نظام زندگیشان به هم میریخت. به همین دلیل برای چارهجویی به علما پناه میبردند. در اصفهان عدهای از روحانیون با رهبری حاجآقا نورالله اصفهانی در اعتراض به این قانون به طرف قم حرکت کردند و برای مذهبیون سایر شهرها هم پیغام فرستادند که به طرف قم حرکت کنند. از آنجا که حاجآقا نورالله بین روحانیون و مردم از جایگاه بالایی برخوردار بود در ابتدا این حرکت با حمایت مردم پا گرفت، اما در اثر فوت حاجآقا نورالله متأسفانه به ثمر نرسید. نتیجه این حرکت این بود که از آن پس رضاخان شمشیرش را علیه روحانیت از رو بست و آشکارا به سرکوب آنان پرداخت.
در این ایام رضاشاه سفری به ترکیه کرد و آنجا با ترکیه آتاتورکی و نشانههای تجدد او آشنا شد و در مراجعت به ایران سعی کرد آن تغییرات اجتماعی، از جمله کشف حجاب را در ایران اجرا کند. تا آن زمان بسیاری از امور فردی، خانوادگی و اجتماعی مردم توسط روحانیون مدیریت میشد. رضاخان با واگذاری این امور به دستگاههای رسمی حکومتی به سرعت حوزه اقتدار روحانیت را محدود کرد و با الگو گرفتن از کشورهای اروپایی نیروهای مذهبی و سنتی را کنار زد و اداره امور جامعه را به دست نهادهای مدرن سپرد.
مجلس شورای ملی که یکی از حلقههای مؤثر میان حکومت و مردم بود، بهتدریج از وجود روحانیون خالی شد و تعداد روحانیون حاضر در مجلس به حداقل ممکن رسید و منحصر به روحانیونی، چون امام جمعه تهران شد که بهنوعی با حکومت رضاخانی کنار میآمدند. امام خمینی در این باره چنین روایت میکنند: «تبلیغات روحانی در آن ۲۰ سال که ممکن بود انجام بگیرد، مجالس تبلیغ آنها حکم تریاک قاچاق یا بدتر از آن پیدا کرده بود. مدارس علمی را که سرچشمه این منظور بود در تمام کشور از آنها گرفته یا بستند یا مرکز فحشای مشتی جوان تازهرس قرار دادند، مدرسه مروی را که از آن هزاران عالم روحانی بیرون آمده بود، جایگاه مشتی ارامنه کردند، مدرسه سپهسالار را به مشتی جوانها که با نام مدرسه، موقوفات آن برای پشت میز نشستن تربیت میشد واگذار کردند و امروز یعنی پس از رضاخان هم به همان حال باقی است. گویندگانی به نام وعظ و خطابه از پیش خود انتخاب نمودند که بعضی از آنها به جای دعوت به دین، دعوت به مقاصد رضاخان که مقاصد اجانب بود میکردند.»
روحانیت در مواجهه با رضاخان، تنگناها و رهاوردها
با وجود گرفتن ابزارهای قدرت اقتصادی و اجتماعی از روحانیون آنها هرگز سنگر را خالی نکردند و همواره در راه آگاهسازی مردم و حفظ قدرت بسیج عمومی حرکتهای مؤثر اجتماعی را ساماندهی میکردند. از جمله مقاومت در برابر قانون تغییر لباس، کشف حجاب و سایر بدعتهایی که رضاشاه تحت عنوان نوسازی ایران به جامعه تحمیل کرده، بود. از جمله روحانیون برجستهای که مبارزهجویی همراه با قناعت و حتی ریاضت در زندگی فردی را به عنوان الگوی مبارزه با رضاخان مطرح و عملی کرد شهید آیتالله مدرس بود. ایشان مبارزی شاخص و برجسته بود که در باره کیفیت مبارزهاش با قدرت مطلقه رضاخان بسیار سخن گفتهاند. با وجود تمام اقداماتی که رضاشاه برای سرکوب روحانیون انجام میداد، اما حرکتها و اعتراضات آنان پنهان نمیماند و هر چند وقت یک بار از گوشهای از ایران صدای اعتراضات مردمی برمیخاست، از جمله چهار سال پس از حرکت مرحوم حاجآقا نورالله اصفهانی در جنبشی به رهبری علما در تبریز اعتراض علیه خدمت اجباری نظام به رهبری دو مجتهد برجسته شهر شیخ ابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا شکل گرفت و این دو روحانی بزرگ تبعید شدند.
مهمترین حادثه ضد رضاخانی فاجعه مسجد گوهرشاد مشهد در سالهای پایانی حکومت رضاخانی است. این قیام در اعتراض به قانون کشف حجاب اجباری و تغییر پوشش مردان شکل گرفت. در سال ۱۳۱۴ یکی از علمای برجسته مشهد به نام حاجآقا حسین قمی برای رساندن شکایت علما در مورد اجباری شدن استفاده از کلاههای سبک اروپایی به تهران رفت و در شاه عبدالعظیم منزل کرد و عده زیادی از مردم به دیدار وی رفتند و رضاشاه دستور بازداشت و زندانی شدن ایشان را داد. هنگامی که این خبر به مردم مشهد رسید، به رهبری واعظ معروف شهر «بهلول» در مسجد گوهرشاد جمع شدند و به این رفتار رضاشاه اعتراض کردند. این تجمع به زد و خورد مأموران با مردم انجامید و کشتار وسیعی صورت گرفت. در پی این حادثه بهلول به افغانستان گریخت و عده زیادی از علما و مردم دستگیر شدند. روحانیون با آگاهی جمعی و استفاده از روابط سنتی در برابر سیاستهای رضاشاهی ایستادگی کردند. گاهی هم این سیاستها باعث میشد رضاشاه رفتارهای تند خود را تعدیل کند، از جمله در قضیه حجاب رضاشاه در سالهای پایانی عمر خود دیگر بهشدت سالهای پیش با این موضوع برخورد نمیکرد، زیرا مقاومت اجتماعی روحانیون را تجربه کرده و همراهی مردم را با حرکتهای دینی دیده بود.
و کلام آخر!
در مجموع رابطه رضاشاه با روحانیون و نیروهای مذهبی در ابتدای حکومتش مسالمتآمیز و همراه با احترام و اعتماد از سوی طرفین بود، اما با قدرت گرفتن رضاخان و رویکردهای تجددمآبانه او به تیرگی و سپس خصومت انجامید. رضاخان نه تنها با نیروهای دینی و روحانیون مخالفت میکرد، بلکه هیچ انجمن و کانون اسلامی و تشکل مذهبی اجازه فعالیت نداشت. او از استحکام و تأثیر حوزه علمیه قم اطلاع کافی نداشت و نتوانست با دوراندیشی با روحانیت روبهرو شود. بهرغم سرکوبها و تبعیدهای رضاخانی تشکلهای مذهبی به شکل مخفی و مستمر به جذب نیروهای متدین و انقلابی پرداختند و مسئولان حوزههای علمیه نیز با تربیت طلاب و اعزام آنان به شهرها و روستاهای دورافتاده فرآیند آگاهسازی مردم را تداوم بخشیدند و مخالفتهای گسترده مردمی را سازماندهی کردند. نیروهای مذهبی همواره در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی موضع اعتراضی خود را حفظ کردند و در کنار دینداران منزوی و مسالمتجو سیاست را با دین در آمیختند و الهامبخش و رهبر جریانات اجتماعی و سیاسی مهمی شدند.