سرویس تاریخ جوان آنلاین: در باب زندگی و زمانه مرجع والاقدر شهید آیتاللهالعظمی سیدمحمدباقر صدر، آثار متنوعی نشر یافته که آنچه هماینک در معرفی آن سخن میرود، یکی از واپسینِ آنهاست. در این کتاب آیتالله شیخعفیف نابلسی از شاگردان آن متفکر شهید به بیان خاطرات خویش از استاد پرداخته و دفتر نشر معارف نیز با برگردان آن به زبان فارسی، به انتشار این مجموعه پرداخته است. مؤلف در دیباچه خویش بر این اثر، از انگیزههای خویش برای نگارش آن اینگونه سخن گفته است: «مدتی است میخواهم درباره این اندیشه درخشان و شخصیت عظیم بنویسم، اما هر چه سن و تجربهام بیشتر میشود زبان از بیان قاصر میگردد. دوست داشتم درباره تمام دغدغهها و دردها و درگیریهای او بنویسم و تا آنجا که ممکن است زبان به ستایش و افتخار نگشایم، ولی طبع عالی و اندیشه عظیم او ناخواه مرا به این دام میکشاند، چندان که قدرت تأثیرگذاری و سحر بیان و همت والای او توان بیرون آمدن از این دام را از من میگیرد. سالها یکی پس از دیگری میگذرند و من هنوز نمیدانم چطور درباره او حرف بزنم. مسائل متعددی را هم نمیتوانم شفاف بیان کنم؛ چون نگران آنم که کسی حرفم را نفهمد و خیال کند قصدم از طرح برخی جزئیات اتهام بستن به علما یا تعرض به مراجع عظام است. در عین حال نمیخواهم خلاصهای از ماجرا را شرح دهم یا از روی وقایع رد شوم، چون در این صورت هم مطلب ناقص میشود و هم حقیقت گم، و حرفهایم هیچ معنا و سودی نخواهند داشت. در عین حال نمیخواهم شخصیتی مانند این شهید سعید در میان پشته اتهامات دوست و آتش ظلم و اجبار گم شود.
دیرزمانی گذشته است، ولی احساسات من نسبت به او خاموش نشده و دردها و مصیبتهایی که بر سر این امت رفته چیزی از آن کم نکرده است. من همیشه بر این باور بودهام که ما به آن ذهن و اندیشه نیازمندیم. آن شهید انرژی فوقالعادهای داشت و من با وجود احترام و تقدیر نسبت به همه علما، نمیتوانم او را با هیچ یک از مراجع معاصر مقایسه کنم.
صحبت درباره شهید صدر بدون در نظر گرفتن شرایط و موارد مبهم پیرامون او ممکن نیست. با این حال سعی من در این کتاب تنها آن است که تجربه شخصی خودم را با او بنویسم- البته همان طور که میگویند حرف حرف میآورد- و فقط به مواردی اشاره کنم که آن زمان دیده یا شنیدهام و به آنها مطمئن هستم؛ لذا این کتاب منبعی جز نویسنده ندارد. درباره وقایع قبل از ورود به نجف و بعد از خروج از آن که به شهید هم مربوط است، هم مطالب بسیاری نوشته شده و هم من اطلاعات خوبی دارم، اما به خاطر رابطهام با استاد- که به مرور زمان متحول شد- به شیوه خودم درباره آنها نوشتهام و فقط همانها را که دیده و حس کردهام نقل میکنم. الان که مشغول نگارش این کتاب هستم جهان گرفتار درد زایمان است تا نظامی نو در عراق متولد شود و کابوس سنگین حزب بعث و صدام از بین برود؛ هم او که عراق را در درگیری و دشمنی و بیماری و فقر غرق کرد و گرفتار ابتلائات نمود. عراقی که سیدصدر جان و خون خود را در راه آن فدا کرد. بیشک در این روزها که روزنههای نور امید و خورشید زندگی نمایان است، روح پاک شهید همراه ماست، اما هیهات و هیهات که بعد از او زندگی در عراق برای ما خوش باشد».