کد خبر: 980053
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۸
«پس از مصرف گل صدایی به گوشم می‌رسید و به من می‌گفت مادرم را بکشم و موضوع را تمام کنم.» این ادعای پسر جوانی که در توهم مصرف مواد مخدر گل مادر خوانده‌اش را به قتل رسانده بود.
سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، ساعت‌۱:۳۰‌بامداد یک‌شنبه دهم آذر‌ماه مأموران کلانتری‌۱۲۱ سلیمانیه تلفنی به قاضی مرادی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران خبر دادند، زن میانسالی در خانه‌اش به طرز مرموزی به قتل رسیده‌است.

مأموران اعلام کردند دقایقی قبل مردی با اداره پلیس تماس گرفته و اعلام کرده همسرش در خانه‌شان با ضربات چاقو به قتل رسیده‌است. پس از اعلام این خبر بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شدند. تیم جنایی داخل بالکن طبقه‌چهارم ساختمان مسکونی در خیابان دهم فروردین حوالی محله سلیمانیه با جسد غرق به خون زن ۵۱‌ساله‌ای به نام گوهر روبه‌رو شدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده‌بود. شوهر مقتول به مأموران گفت: من و همسرم سال‌ها قبل با هم ازدواج کردیم، اما از آنجایی که بچه دار نمی‌شدیم پسر بچه دو‌ساله‌ای را از شیرخوارگاه به فرزندی گرفتیم و اسم آن را کیهان گذاشتیم. سال‌هاست ما سه‌نفر در این خانه زندگی می‌کنیم تا اینکه ساعت ۱۰‌شب وقتی به خانه آمدم، پسرم کیهان که معتاد به مواد مخدر است داخل پارکینگ نشسته بود و گفت قصد دارد اعتیادش را ترک کند و از من خواست او را به کمپ ببرم و آنجا بستری کنم. به او گفتم فردا در فرصت مناسب با هم به کمپ ترک اعتیاد می‌رویم، اما کیهان اصرار داشت و در نهایت من و کیهان با موتورسیکلتش راهی کمپی در نزدیکی خانه‌مان شدیم.

پس از ساعتی صحبت درباره نحوه بستری و هزینه آن به توافق رسیدیم و قرار شد کیهان فردا در کمپ بستری شود. سپس ما از کمپ بیرون آمدیم و به خانه برگشتیم که کیهان جلوی در آپارتمان در حالی که دست و پایش می‌لرزید و هراسان به نظر می‌رسید به من گفت که فردی را به قتل رسانده‌است و سپس سوار موتور‌سیکلتش شد و به سرعت دور شد. پس از آن وارد خانه شدم که دیدم فرش‌ها خیس است و هر چقدر همسرم را صدا زدم جواب نداد. به اتاق خواب رفتم، اما خبری از همسرم نبود و همسایه‌ها هم از او خبری نداشتند که تلفنی موضوع را به خواهرم اطلاع دادم و دقایقی بعد خواهرم به خانه‌مان آمد و جسد همسرم را در حالی که داخل ملافه‌ای پیچانده شده‌بود، در بالکن خانه پیدا کرد که موضوع را به مأموران پلیس اطلاع دادیم. وی در پایان گفت: من احتمال می‌دهم کیهان مادرش را به قتل رسانده و فرار کرده است.

همزمان با انتقال جسد مقتول به پزشکی قانونی مأموران به دستور بازپرس ویژه قتل کیهان را به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه ظهر دیروز یازدهم آذر‌ماه متهم را در حالی که در حوالی منطقه محلاتی با موتور‌سیکلتش پرسه می‌زد، دستگیرکردند.

سرهنگ کارآگاه علی گودرزی، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس‌آگاهی تهران گفت: متهم پس از اعتراف به قتل مادرش به دستور قاضی مرادی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
 
گفتگو با قاتل
کیهان چند سال داری؟
من ۲۳ ساله هستم.

خبر داشتی که مقتول، مادر واقعی شما نبود؟
نه، تا زمانی که دستگیر نشده بودم از این موضوع بی‌خبر بودم.

یعنی به شما نگفته بودند؟
نه، آن‌ها آنقدر با من مهربان بودند و آنقدر به من توجه داشتند که هیچ کسی فکر نمی‌کرد، من فرزند خوانده آن‌ها باشم. پدر و مادرم هیچ چیزی در دنیا برای من کم نگذاشتند و مرا به دانشگاه فرستادند و در طول این سال‌ها تنها چیزی که به فکرم نمی‌رسید این بود که من بچه آن‌ها نباشم، اما امروز مأموران به من گفتند که پسر واقعی آن‌ها نیستم.

چه رشته‌ای خواندی؟
فوق‌دیپلم نقشه‌کشی صنعتی از دانشگاه دارم.

چرا مادرت را به قتل رساندی؟
اعتیاد به مواد مخدر دارم و روز حادثه توهم داشتم.

چه موادی مصرف می‌کنی؟
معتاد به مواد مخدر گل هستم و جدیداً هم موادی به نام غنچه مصرف می‌کنم که شبیه گل است.

چرا معتاد شدی؟
دو سال قبل در مهمانی یکی از دوستانم به من تعارف کرد و برای اینکه پیش دوستانم کم نیارم مصرف کردم و معتاد شدم.

با مادرت اختلاف داشتی؟
نه، او به خاطر دلسوزی مادرانه‌ای که داشت گاهی با من مشاجره لفظی می‌کرد.

بیشتر توضیح بده؟
من از پدرم خواسته بودم که سرمایه‌ای در اختیارم قرار دهد که با آن درآمد کسب کنم که برای من مغازه‌ای خرید و آنجا را موبایل فروشی کردیم، اما من بیشتر با دوستانم بودم و مغازه همیشه بسته بود که پدرم مرا از مغازه بیرون کرد و در مغازه را بست. بعد از آن همیشه مادرم مرا نصیحت می‌کرد که دنبال کار بروم و بعد ازدواج کنم و همین موضوع باعث می‌شد که با هم مشاجره داشته باشیم.

گفتی که به خاطر اعتیاد و توهمی که داشتی مادرت را به قتل رساندی، توضیح بده؟
آن روز صبح مادرم بعد از اینکه به من صبحانه داد برای کاری از خانه بیرون رفت و من هم تا ساعت‌۱۵:۳۰ در خانه بودم و بعد بیرون رفتم و مقداری گل خریدم و مصرف کردم. ساعت‌۱۷:۳۰ به خانه برگشتم که مادرم فهمید من مواد مصرف کرده‌ام و با من مشاجره لفظی کرد. او از اینکه من با دوستانم ولگردی می‌کردم و دنبال کار نبودم ناراحت بود. در حالی که با هم مشاجره می‌کردیم صدایی به گوشم رسید که به من می‌گفت او را بکشم و موضوع را تمام کنم. آنقدر این صدا در مغزم تکرار شد که باچاقویم در آشپزخانه به مادرم حمله کردم و او را به قتل رساندم.

چرا جسدش را به بالکن بردی؟
همان صدا به من گفت اگر آشپزخانه و فرش‌هایی که خونی شده را بشویم و جسد را به بالکن ببرم کسی متوجه قتل نمیشه.

بعد چه کار کردی؟
ساعتی بعد به حالت عادی برگشتم و ۳ ساعت بالای سر جسد مادرم گریه کردم و بعد با پدرم تماس گرفتم و گفتم به خانه بیاید و مرا برای ترک به کمپ ببرد.

چرا کمپ؟
نمی‌دانم.

چرا فرار کردی؟
خیلی ترسیده بودم و به همین خاطر فرار کردم و شب را در حرم شاه عبدالعظیم خوابیدم و صبح به پارکی رفتم و تا نزدیکی ظهر هم سوار موتورم بودم که مأموران مرا دستگیر کردند.

حرف آخر؟
من پدر و مادرم را خیلی دوست داشتم الان هم خیلی پشیمان هستم و‌ای کاش مواد نمی‌کشیدم و الان در کنار مادرم بودم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار