سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: یک چیزهایی بین ما ایرانیها مرسوم است که سایر ملل برایشان بیمفهوم است. مثل رابطه عروس و مادرشوهر. آنقدر این رابطه عجیب و ناشناخته است که حتی نوعی کاکتوس را هم به اسم زبان مادرشوهر میفروشند. یعنی تیز و بران!
اگر توی یک آرایشگاه زنانه بروید بیش از نیمی از حرفهای زنانه در مورد مادرشوهر و اقوام همسر است. خیلیها اسمش را میگذارند قومالظالمین. مدام بد میگویند و هر نیت خیر و هر کلام پرمحبت مادرانهای را میگذارند به حساب دخالت. اگر مادر خودشان توی سرشان هم بزند دم نمیزنند و میگذارند به حساب نصیحت، اما وای به حرفی که آن یکی مادر بزند. میکنند پیراهن عثمان و دوره میافتند که آهای مردم مادر شوهر من میخواهد رابطه من و همسرم را خراب کند.
آیا واقعاً ازدواج محبت را نصف میکند!
مادرها نسبت به پسرشان احساس مالکیت دارند. سالها آنها را تروخشک میکنند و حتی برایش آرزوی رخت دامادی دارند، اما همین که زن گرفتند ورق برمیگردد. این خاصیت ازدواج است که محبت مرد نصف شده و بیشتر سمت همسرش تمایل پیدا کند. اما این رابطههای عاشقانه و توجه بیش از حد پسر به همسرش، حسادت مادر را برمیانگیزد. اینجاست که رابطه عروس و مادرشوهر شکل میگیرد. اینجاست که مادرشوهر دنبال هر راهی میگردد تا ضعفهای عروسش را به پسر گوشزد کند. او در حالی که خودش دختر دارد و دخترش هم یک مادرشوهر دارد، اما باز هم شروع به بهانهجویی میکند. حق دارد در مورد هر چیزی اظهارنظر کند. از دستپختش گرفته تا نوع پوشش و رخت و لباسش. حسادت و رفتارهایش از سر دلسوزی و علاقه بیش از حدش به فرزند است، اما به قول امروزیها مادرشوهربازی در میآورد. دخترها وقتی میخواهند مهمان دعوت کنند اگر از طرف خانواده همسر باشند سنگ تمام میگذارند. تمام اینترنت را زیرورو میکنند تا بهترین غذا و دسرها را مهیا کنند. نظر خانواده همسر برایشان مهم است و میخواهند با نشان دادن میزان خوشبختی و کدبانوگری چشم فامیل شوهر را دربیاورند. اصلاً این مبارزه برای بعضیها آنقدر جدی است که تمام عمر را سعی در بازی کردن میکنند. توی خانه همدیگر را مشمول انواع بدوبیراهها میکنند، اما مقابل مادرشوهر و خواهرشوهر، جانم عزیزم راه میاندازند. اگر مجبور باشند برای مهمانی اقوام شوهر، خودشان را به آب و آتش میزنند. موقع مهمانی دادن بهترین غذاها را در بهترین ظرفها سرو میکنند تا مبادا جایی برای حرف و حدیث بماند، اما در غیاب آنها از هر فرصتی برای زیرآبزنی استفاده میکنند.
این زن مادرشوهر است نه یک دشمن
فرض کنید دختری وضع حمل کرده است. مادر خودش و مادر همسرش هر دو حضور دارند. هرکدام بر حسب تجربه و فرهنگی که با آن رشد کردهاند پیشنهادات سنتی خودشان را میدهند، اما دختر اگر خیلی مؤدب باشد نهایتاً یک «چشم» میگوید و به آنها عمل نمیکند. ولی حرف مادر خودش را واو به واو و مو به مو گوش میدهد. نمیدانم ریشه این تفاوتها در چیست؟ هرکدام از ماها توی زندگی نقشهای مختلفی داریم. خودمان همسریم، خواهرشوهر و جاری دیگری هستیم. مادر خودمان مادرشوهر زن برادرمان است و بارها او را نصیحت میکنیم که کاری به کار عروس و رفتارهایش نداشته باشد و نزد پسرش عزیز و محترم باقی بماند. اما میبینیم که او مهربان و دلسوز است. درست است که مادرشوهر است، اما نیمی از جان او با عروسش زندگی میکند و اگر حرفی یا نصیحتی میکند به خاطر هردویشان است. حرفی را که مادر به من میزند روی چشمهایم میگذارم و اگر همان حرف را مادر همسرم بزند شمشیر از رو میبندم و مخ شوهرم را میخورم که مادرت به چه حقی نظر داد و همین میشود ریشه بسیاری از اختلافات. بعضی از این اختلافها آنقدر شدید میشود که کار زوجها به طلاق میکشد. باورتان میشود؟ مهر مادری و حساسیتهای بیش از اندازه موجب بههم خوردن آرامش زندگی پسرش میشود. همانکه برایش رخت دامادی آرزو کرده بود. قدیمها که شیوه زندگی پدرسالارانه بود و همه توی یک خانه کنار هم زندگی میکردند این حرفها طبیعی بود. عروس ناپخته و جوان بود و مادرشوهر یک زن کامل و باتجربه که گاهی میانشان تنش ایجاد میشد. اما این روزها عروس و مادرشوهر زندگی خودشان را دارند. در خانههای مستقل زندگی میکنند و کاری بههم ندارند. حالا اگر مادری پیدا شود که پا را از مهر مادرانه فراتر بگذارد و مدام پسرش را به حرف بگیرد که آیا همسرش خوب غذا میپزد، به او میرسد و اهل تمیزی هست یا نه، میشود همان قصه مادرشوهربازی درآوردنها. کارش اصلاً منطقی ندارد و جز اینکه دختر و پسر را نسبت به هم دلسرد کند سود دیگری ندارد. این حرفها نه تنها دردی را دوا نمیکند بلکه آب در هاون کوبیدن است و آتش کینه را شعلهور میسازد.
اگر خوشبختی پسرت را میخواهی عروست را هم بخواه
مادر عزیز یاد بگیر عروست را مثل دختر خودت دوست داشته باشی. میدانم از پوست و خونت نیست، اما عشق اول و آخر پسرت است و اگر خوشبختیاش را میخواهی پس باید عروست را هم بخواهی. اگر دلت نوه میخواهد باید مادر نوهات را بیشتر دوست بداری. وقتش شده این رابطههای دلسردکننده کلیشهای را از زندگیمان پاک کنیم. اگر دخترت بیتجربه است و خطا میکند مطمئن باش عروس تو هم به همان اندازه بیتجربه و خام است. اگر دختر تو اهل لباس خریدن و شیک پوشیدن است باور کن عروس تو هم دلش میخواهد مقابل دیدگان پسر تو بدرخشد. میخواهد دلش را بهدست بیاورد. چرا اسمش را میگذاری ولخرجی و خانهخرابکنی؟ چرا دختر خودت سفر برود بهبه و چهچه میکنی که دامادت دست و دلباز است و دخترت را در ناز و نعمت نگه میدارد، اما به عروس بیچاره که میرسد دلسوز میشوی و سفرهایش را میگذاری به حساب خوشگذرانی و اهل زندگی نبودن؟
چرا اگر دخترت از همه چیز خسته شد و گاهی بچه را پیشت گذاشت تا کمی بیاساید و روحش را در تنهایی ترمیم کند درکش میکنی و حتی برایش شام و ناهار هم میپزی. اما به عروست که میرسد توقع داری آدمآهنی باشد و هیچوقت توی زندگی کم نیاورد؟ اگر دخترت از همسرش پیش تو گله میکند و گاهی از اخلاقهای بدش شکوه میکند چرا پس گلههای بیمنظور عروست را به دل میگیری و به جای درست کردن رابطهشان انگشت اتهام سمت عروس میبری؟ چرا فکر میکنی آسمان سوراخ شده و فقط پسر تو افتاده است روی زمین؟ چرا فکر میکنی خوشتیپترین، خوشخلقترین و اصلاً هرچهترین است متعلق به اوست؟ چرا به حرفهای عروست مادرانه گوش نمیدهی؟ چرا فکر نمیکنی همانطور که دختر تو خانه همسرش امانت است، تو هم یک امانت گرانبها نزدت داری؟ تو هم امید یک مادر هستی که دخترش را با هزار امید و آرزوی خوشبختی به خانه پسرت فرستاده است؟ مگر همه این خوبیها را برای دخترت نمیخواهی پس برای او هم بخواه. از امروز او را هم مثل دختر خودت دوست بدار. باور کن این دوست داشتن راه دوری نمیرود. نه تنها عروست پررو نمیشود بلکه اینگونه محبت پسرت را هم به دست میآوری. او دیگر مجبور نمیشود میان شما دو تا باشد. احساس میکند کنارتان است، نه مقابلتان!
لفظ قومالظالمین عین بیانصافی است
بیانصافی است اگر مادرشوهرها را محاکمه، اما عروسها را نصیحت نکنیم. رفتارهای آنها نیز در ایجاد این رابطه پرتنش بیتأثیر نیست. او این حسادت را برمیانگیزد. او با بیسیاستی و بچگیهایش حرمت یک مادر را زیر سؤال میبرد.
شما عروس محترم چرا خانواده شوهرت را قومالظالمین میدانی؟ چرا فکر میکنی تو عقل کل هستی و مادر همسرت از دوره دایناسورهاست؟ هرچه بگوید از مد افتاده است و هرکاری میکند از سر دخالت و بدجنسی است؟ چرا سیلی مادرت را بهتر از زبان خوش مادر همسرت میدانی؟ چرا اگر مهربانی کند میگویی امروز معلوم نیست چه خوابی برایم دیده و اگر تندخو و عصبی باشد میگویی باز بدجنسیاش گل کرد؟ چرا هر کجا مینشینی بد او را میگویی؟ مگر مادر همسرت نیست؟ مگر شما موقع عقد نکاح از من به ما تبدیل نشدهاید؟ مگر خانوادههایتان یکی نشده است؟ مگر قرار نیست به سلایق و علاقههای یکدیگر احترام بگذارید؟ پس چرا قانون نانوشتهای که خودت وضع کردهای را نقض میکنی؟ چرا جلوی همسرت به مادرش که هنوز هم برای او بهشت زیر پای مادر خودش است توهین میکنی؟ چرا مقابل دیدگانش به او درشتی میکنی و بعد هم بادی به غبغب میاندازی که دیدی چطور مادرت را نشاندم سر جایش؟ چرا اسم لجبازی با او را میگذاری زرنگی و واندادن؟ چرا هرچه او بگوید تو برعکس عمل میکنی؟ چرا همان روزهای اول هرچه مادرت میدهد با آب و تاب تعریف میکنی و هرچه مادر همسرت هدیه میدهد میگذاری به حساب وظیفه؟ فکر نمیکنی این تورم و سختی زندگی مال همه است؟ فکر نمیکنی همان انگشتر یا گردنآویزی که برای عروسشان پیشکش آوردهاند پسانداز چند ماهشان است؟ چرا به جای ارزش مادی به مهری که پشت هدیهها نهفته است فکر نمیکنی؟ چرا برای هر مراسمی اگر کم و کاست بود به جای آبروداری همه جا مینشینی و بد مادرشوهرت را میگویی که ال کرد و بل کرد؟ چرا با اخم و تخم نگاهش میکنی و حرف دوستان خامت را گوش میکنی که گفتهاند از همان اول گربه را دم حجله بکشی؟ گربه کیست و حجله کدام؟ چرا وقتی سفر میروی دلت میخواهد با خانواده خودت بروی، اما همسرت تا اسم مادرش را بیاورد ترجیح میدهی سفر را کنسل کنی، اما با او نروی؟
بیایید این رابطه را ترمیم کنیم
آیا دوست داشتن و دوست داشته شدن آنقدر سخت است که آن را از عزیزانمان دریغ میکنیم؟ فکر نمیکنید دوره این خالهزنکبازیها تمام شده و تمدن بشری از درک این رابطههای مجهول و کمرنگ عاجز مانده است؟ مادر توی همه فرهنگها قابل احترام است. فرقی نمیکند مادر دختر باشد یا پسر. همین که مادر است برای حرمت نگه داشتنش کافی است. درست است که مردها بچهننه نیستند و احساساتشان به شکنندگی زنها نیست. درست است که آنها دلتنگیشان را بهوضوح بروز نمیدهند و حتی گاهی اشکهای دلواپسیشان را پنهان میکنند، اما بههرحال آدمند و به آدمهای زندگیشان مخصوصاً او که از همه عزیزتر است تعلق خاطر دارند و اگر به مبارزه برخیزید هم عشق را از دست میدهید و هم همسرتا ن را مجبور به رابطه پنهانی و دور از چشم شما با مادرش میکنید. عشق مادرانه و حساسیتهای دخترانه عروسها اشکال زیادی دارد، اما قابل ترمیم است. به شرط آنکه هر دو طرف همت کنند و طرحی نو دراندازند.