کد خبر: 983578
تاریخ انتشار: ۰۸ دی ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۰
بررسی نگرش‌ها به روش‌شناسی پژوهش در علم اسلامی
برخی اندیشمندان معتقدند با توجه به صعوبت در حوزه نظریه‌پردازی علمی و مسیر چند صد ساله‌ای که گاه برای شکل‌گیری یک نظریه باید پیموده شود، متدولوژی ها‌ی غربی می‌توانند پاسخگوی نیاز علوم انسانی اسلامی باشند
محمد خداپرست
سرويس انديشه جوان آنلاين: روش‌شناسی علوم یکی از پارادایم‌های اصلی در فلسفه هر علم است. رویکرد‌ها و مکاتب مختلف علمی هر یک پاسخی متناسب با هد ها‌ی مدرنیته در اختیار دارد. علوم با زمینه اثبات‌گرایی در حوزه روش‌شناسی عمدتاً از مدل‌های کمی پژوهش بهره می‌گیرند و در پارادایم تفسیرگرایی و انتقادی بیشتر به ماهیت پژوهش توجه می‌شود. پیشتر در یادداشت‌ها‌یی به مقایسه و تطابق نظام روش‌شناسانه در خصوص پارادایم ها‌ی مختلف علوم انسانی پرداختیم، در این یادداشت بنا داریم بیشتر در خصوص روش‌شناسی علم اسلامی بحث کنیم.

مسلم است در باب علوم انسانی و متدولوژی آن در ابتدای مسیر قرار داریم و هنوز ادعایی در خصوص این روش‌شناسی در قالب یک نظریه علمی مطرح نشده است. به همین منظور مطالعات مربوط به روش‌شناسی علوم انسانی را می‌توان در سه رویکرد خلاصه کرد.

برخی اندیشمندان معتقدند با توجه به صعوبت در حوزه نظریه‌پردازی علمی و مسیر چند صد ساله‌ای که گاه برای شکل‌گیری یک نظریه باید پیموده شود و نیز با توجه به ضرورت بهره‌مندی از تجارب دنیای غرب و تعمیم روش ها‌ی ایشان به یافته ها‌ی پژوهشی، این متدولوژی‌ها می‌توانند پاسخگوی نیاز علوم انسانی اسلامی باشند و با کمک روش ها‌ی کمی‌گرا و کیفی‌گرا مبتنی بر پارادایم ها‌ی علوم انسانی غربی نیز می‌توان به علوم انسانی اسلامی رسید؛ لذا نباید چندان به دنبال نظریه‌پردازی در این حوزه بود، یا حداقل چنین نظریه‌پردازی‌ها‌یی را باید فعلاً در محیط آزمایشگاهی نگه داشت و به پژوهش ها‌ی کاربردی تعمیم نداد.

این نظریات رویکردی حداقلی به روش‌شناسی علم اسلامی دارند و چنانچه فضای علمی و پژوهشی دانشگاه ها‌ی کشور نیز غرق در این تفکر است، پارادایم ها‌ی مطرح در حوزه روش‌شناسی پژوهش را به مثابه مقدسات علمی در نظر گرفته و هر پژوهشی را که از چارچوب متد‌های متعارف پیروی نکند، غیرعلمی و بی‌سوادانه تلقی می‌کنند. نتیجه حاکمیت این تفکر را نیز البته می‌توان در حال و روز کارآمدی علوم انسانی در کشور مشاهده کرد. پژوهش ها‌ی عمدتاً غیرکاربردی که صرفاً در همان مجلات علمی و پژوهشی می‌ماند و نمی‌تواند جایگاهی در علاج درد‌های جامعه پیدا کند محصول استیلای این نگرش بر فضای پژوهش کشور بوده است.

گروهی دیگر چنین می‌پندارند گرچه علوم انسانی اسلامی با توجه به بهره‌مندی از منابع معرفتیِ اساساً متفاوت از علوم متعارف غربی رویکرد‌های مخصوص به خود را می‌طلبد، اما این روش‌ها را می‌توان با کمک روش‌شناسی موجود، آسیب‌شناسی آن و نیز افزودن گزاره ها‌ی روشی منطبق بر پارادایم اسلامی مورد بهره‌برداری قرار داد؛ لذا اساساً در حوزه نظریه‌پردازی علمی اصراری بر تولید روش ها‌ی علمی جدید و نوین نیست، بلکه کافی است فضای حاکم بر پژوهش و جهت‌گیری ارزشی آن، توحیدی باشد. به این عبارت دکتر مهدی گلشنی استاد برجسته فلسفه علم کشور بنگریم: «ما معتقدیم هم با بینش سکولار می‌توان در کار علمی موفق شد و هم با بینش الهی، اما تفاوت این دو گونه علم در دو جا ظاهر می‌شود: الف) به‌هنگام ساختن نظریه ها‌ی جهان‌شمول (با استفاده از مفروضات متافیزیکی مختلف)؛ ب) در جهت‌گیری ها‌ی کاربردی علم (ایدئولوژی‌ها و بینش ها‌ی مختلف فلسفی می‌توانند روی کاربرد‌های علم محدودیت بگذارند یا آن را به جهت معینی سوق دهند). بر این مبنا نظر ما این است که علم دینی، معنادار و از لحاظ ثمره‌ها، بسیار غنی‌تر از علم سکولار است زیرا نه تنها نیاز‌های مادی انسان را برطرف می‌سازد، بلکه جهان را برای او معنادار می‌کند. البته در اینجا تصریح می‌کنیم که منظورمان از علم دینی، و یا به طور خاص، علم اسلامی، این نیست که کاوش ها‌ی علمی به صورتی نوین انجام شود یا آنکه برای انجام پژوهش ها‌ی فیزیکی، شیمیایی و زیستی به قرآن و حدیث رجوع شود...، بلکه غرض این است که برای پرهیز از آفات علم و برای هرچه غنی‌تر کردن آن، باید که بینش الهی بر عالِم حاکم باشد؛ بینشی که خدا را خالق و نه دارندة جهان می‌داند؛ عالم وجود را منحصر به عالم مادی نمی‌کند؛ برای جهان هدف قائل است و اعتقاد به یک نظام اخلاقی دارد». این رویکرد البته مشخص نمی‌کند بینش الهی چگونه می‌تواند مثلاً بر روش‌شناسی پژوهش‌های پوزیتیویستی حاکم شود، در حالی که به صورت پیش‌فرض هر آنچه غیرمحسوس و غیرقابل تجربه باشد را خارج از حوزه علم و در زمره خرافات یا افسانه‌ها تعبیر می‌کند؟

اما دسته سومی هم هستند که اعتقاد دارند با توجه به این که متدولوژی علوم غربی، برخاسته از گزاره ها‌ی هستی‌شناسانه، انسان‌شناسانه و معرفت‌شناسانه الحادی است، لذا خروجی پژوهش حاصل از این روش‌شناسی به اصطلاح علمی نیز چیزی جز علمِ الحادی نخواهد بود؛ لذا چه با رویکرد اثبات‌گرایانه پوزیتیویست‌ها به سراغ علوم اسلامی برویم و چه با رویکرد‌های تفسیری و انتقادی به دنبال استحصال علم متناسب با تمدن اسلام برآییم، به بیراهه گام برداشته‌ایم.

گرایش این تفکر در پژوهش ها‌ی انسانی جاری، عمدتاً کیفی است و البته از استقراء و روش‌های آماری به منظور تأیید فرضیات خود بهره می‌جویند، اما فقدان نظریه روش‌شناسانه علمی در علوم انسانی بسیاری از متفکران صاحب این گرایش را نیز در پژوهش ها‌ی علمی خود دچار ابهام، تناقض و گاه التقاط کرده است.
با وجود فقدان مدل پژوهشی ساختار یافته در پژوهش علوم انسانی اسلامی، بررسی آثار پژوهشی محققان معتقد به این گرایش در سال ها‌ی اخیر عمدتاً از مدلی تبعیت می‌کند که نشانگر میل ناخودآگاه به روش‌شناسی اختصاصی برای این علوم است.

یکی از روش ها‌ی مصطلح میان اندیشمندان علوم انسانی اسلامی که در پژوهش ها‌ی نظری ایشان می‌توان مشاهده کرد، استفاده از تلفیق پارادایم ها‌ی فعلی به منظور اثبات نظریه خود است. از آنجا که مبانی معرفتی اسلامی هم به اصالت عینیت و ماده معتقد است و هم به حقیقتی آفاقی ورای ماده می‌نگرد، لذا هم از شیوه ها‌ی آزمون‌پذیری تجربی برای تصدیق مفروضات در برخی معارف بشری می‌توان بهره جست و هم می‌توان با تعمق بر پدیده‌ها به همان نتایج دست یافت. در واقع این رویکرد- که عمدتاً اصلاح شده نگرش دومی است که پیرامون روش‌شناسی علوم اسلامی در فوق ذکر شد- روشی ترکیبی یا همگرا در پارادایم ها‌ی رایج علوم انسانی (ترکیب روش‌ها در پدیده ها‌ی یکسان) را پیشنهاد می‌دهد. از مشکلات روش ترکیبی و تلفیقی این است که این مدل، فاقد نگاه منظومه‌ای است. در این گونه روش‌ها تصور این است که در بررسی یک پدیده از منابع معرفتی متعدد، با تلفیق روش ها‌ی فعلی می‌توان بهره جست، در حالی که کنار هم چیدن نتایج حاصل از پارادایم ها‌ی متفاوت و بعضاً متناقض در مبانی، قادر به تبیینی واحد، یکپارچه و هماهنگ از یک پدیده نخواهد بود؛ لذا منتقدان این روش قائل به لزوم شکل‌گیری یک نظام معرفتی روش‌شناسانه برای پژوهش ها‌ی علمی هستند که طی آن یک عمل یا رفتار در پارادایم دینی به جای این که به صورت عرضی با چند عینک غربی مورد تحلیل قرار گیرد، به صورت منظومه‌وار و دستگاه‌گونه پدیده‌ها را از ابعاد مختلف تحلیل و جنبه ها‌ی متفاوت آن را مورد سنجش قرار داده و ارتباط میان هر جزء با جزء دیگر را و نسبت هر جزء با کل سیستم را (چنانچه در یک سیستم، هر واحد، جزئی از کل است) مورد تبیین قرار دهد.
برخی دیگر از محققان به این موضوع قائل هستند که با تبیین پارادایم کلی علم اسلامی، می‌توان در حال حاضر نیز اجمالاً به یک روش‌شناسی متناسب با ظرفیت و منابع مورد اتکای اسلام دست یافت و به تولید نظریات علمی رسید. در این نگرش روش‌شناسی یا متدولوژی علوم انسانی، بعد از تدوین نظام‌مند پارادایم آن شش مرحله عمده دارد.

مدلی پیشنهادی برای روش‌شناسی تحقیق اسلامی
مرحله نخست استنباط نظریه قرآن در هر حوزه مطالعاتی مانند حوزه مطالعات اجتماعی است. پس استنباط نظریه جامعه‌شناسی قرآن، اولین مرحله است. از آنجا که در قرآن خصوصاًَ در حوزه علوم انسانی و به تبع آن اندیشه اجتماعی اندیشه‌های فراوانی مطرح شده است، با تحلیل محتوای قرآن به عنوان یک حقیقت قابل اتکا می‌توان به جمع‌بندی محتوایی در خصوص نظریه قرآن دست یافت. در اینجا تنها اشکال تفسیرپذیری آیات قرآن خاصه در آیات متشابهات مطرح است که نیازمند ارائه نظریات مختلف بر اساس تفاسیر گوناگون در اندیشکده ها‌ی علوم اسلامی و جمع‌بندی و انتخاب بهترین نظریه قرآنی است.
این برداشت باید پی و ریشه فهم ما قرار گیرد و سایر مراحل نظریه‌پردازی بر اساس آن تنظیم شود. به عبارتی نظریه قرآن را می‌توان به قطعات کشف شده پازل نظریه‌پردازی تشبیه کرد که سایر روش‌های تکمیل نظریه باید هم‌جهت با آن پیش روند و ملاک تشخیص صحت تکمیل نظریه از طریق سایر منابع است.

مرحله دوم تعریف و تدوین مفاهیم و اصطلاحات علمی بر اساس نظریه است. مثلاً در جامعه‌شناسی پس از نظریه‌پردازی و دستیابی به نظریه قرآن درباره جامعه، نوبت به تعریف اصطلاحات پایه و مبانی جامعه‌شناسی مانند جامعه، فرهنگ، نهادها، خانواده و... در پرتو نظریه احصاء شده از قرآن است.
مرحله سوم استنباط وضعیت مطلوب پدیده‌ها و امور اجتماعی مانند خانواده، سبک زندگی و... از متون دینی بر اساس نظریه ساخته و پرداخته شده است.

مرحله چهارم شناخت وضعیت موجود با روش‌های تجربی است. در این مرحله و مرحله پنجم که کاملاً مرتبط با یکدیگر هستند دو کار به شرح زیر انجام می‌شود. اول اینکه در این مرحله باید نظریه توسط دانش تجربی و واقعیت ها‌ی اجتماعی ارزیابی و سنجش شود و در صورت وجود اشکال یا اشکالاتی در نظریه آن را اصلاح کنیم. در صورت تغییر و اصلاح نظریه باید وضعیت مطلوب پدیده‌های اجتماعی از نطر قرآن که بر اساس نظریه به دست آمده بود، بازسازی شود.

دوم اینکه باید با روش مقایسه‌ای واگرایی‌ها و همگرایی ها‌ی میان وضعیت موجود و مطلوب را سنجید. در این مرحله باید نظریه به وسیله مبادی تجربی که مورد پذیرش دانشمندان غیرمسلمان است اثبات شود تا مورد پذیرش آنان قرار گیرد؛ بنابراین در این مرحله افزون بر دو مورد قبل، جامعه‌شناس درصدد است یک ایده و نظریه تجربی را در حوزه جامعه‌شناسی از قرآن استنباط کند و سپس با مبادی تجربی به دیگران بقبولاند.

در آخرین مرحله باید سازوکار‌های فرایند تغییر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را به دست آورد. جنبه اصلاحی پارادایم و نظریه قرآنی در این مرحله خود را نشان می‌دهد؛ لذا علوم انسانی در این مرحله به عنوان یک دستاورد بشری با علوم وحیانی پیوند می‌خورد.
چارچوب فوق‌الذکر تنها یک نمونه پیشنهادی از شیوه پژوهش در علوم انسانی اسلامی است و به نظر می‌رسد اندیشمندان اسلامی در حوزه روش تحقیق باید مدل ها‌ی مختلف خود را ارائه داده و در ابعاد آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفته و نتایج بهترین روش‌ها در اصلاح و تکمیل پارادایم اسلامی علم مورد بهره‌برداری قرار گیرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر