سرويس انديشه جوان آنلاين: تجربهگرایی ازجمله گرایشهای مهم مطرح شده در مقابل عقلگرایی در غرب است. طبق این نگرش کلیه معارف قابل حصول بشری صرفاً برآمده از تجربه است. منظور از تجربه در اولویت اول ادراکات با مبادی مستقیم حسی و در اولویت بعد دریافتهایی مانند حافظه یا گواهی دیگران است. این مفهوم اذعان میدارد روش تحقیق باید به گونهای باشد که ابزارهای حسی بر نتیجه مطالعات صحه بگذارند. موضوعات قابل مطالعه علمی نیز صرفاً موضوعاتی هستند که به صورت تجربی قابلیت آزمایش داشته باشند. تجربهگرایان میکوشند چنین القا کنند که هیچگونه دانشی را نمیشود مورد استنباط قرار داد جز آنکه از تجربه حسی یک یا چند انسان نشئت بگیرد. همین ادعا دقیقاً مقابل نظریه عقلگرایی است که دانش را مستقل از حواس و مستدرک از عقل میانگارد.
یکی از پایههای ادعای تجربهگرایانی، چون دیوید هیوم (به عنوان پدر آپریسم) رد روش استقرا به عنوان یک اصل منطقی است. هیوم این سؤال را مطرح میکند که «آیا اساساً استقرا روشی موجه و معقول است؟» و به آن خدشهای وارد نیست؟ همین علامت سؤال طی سالیان بعد بسیاری از علوم را با خدشه از نظر اعتبار مواجه میسازد.
هیوم بر این باور بود که استقرا یک فرایندِ صرفاً روانی است. نه منطقاً و نه بهطورِ تجربی نمیتوان استقرا را موجه جلوه داد.
وی معتقد است از حیث منطقی اینکه تاکنون هر روز خورشید طلوع کرده است هیچ ارتباطی به این امر ندارد که فردا هم طلوع کند. همانطور که یک جوجه ممکن است فکر کند که زنِ مزرعهدار هر روز به او غذا میدهد، اما بعد از چند سال یک روز زنِ مزرعهدار مثلِ هر روز سر برسد با این تفاوت که این بار سرِ جوجه را ببرد. استقرا صرفاً یک فرایندِ روانی ناموجه است.
از نظر تجربی نیز هیوم میگوید شاید ادعا شود که میتوان استقرا را با تجربه موجه کرد. در این حالت میتوانیم بگوییم که دانشمندانِ علومِ طبیعی از استقرا استفاده کرده و میکنند و این کار بسیار برای علم مفید بوده است، پس استقرا مفید و موجه است، اما اگر یک بارِ دیگر این استدلال را تحلیل کنیم میبینیم که دچارِ دور است زیرا در خودِ آن از استقرا استفاده شده است.
گرچه اشکالات به استقراگرایی خصوصاً در روش استقرا ناقص وارد است و فلاسفه اسلامی نیز استقرای ناقص صرف را ملاک حجیت برنشمردهاند، اما زیر سؤال بردن اساسی آن امری بود که فقط از هیوم برمیآمد.
اما جایگزین هیوم برای روشهای منطقی تنها یک مسیر است؛ تجربهگرایی.
چنانچه بیان شد هیوم در تجربهگرایی و تکیه بر آن مسیری افراطی پیش گرفته و تا آن حد به پیش میرود که حتی دانشهای صرفاً عقلی مثل منطق و ریاضیات را در حالی مفید میداند که بتوان بر اساس تجربه آن را آزمود.
مبنای معرفتی هیوم بدان جا میرسد که علوم را به دو قسمت دستهبندی میکند: علوم انتزاعی محض که هیچ حکمی درباره واقع نمیدهند مانند ریاضیات و منطق؛ و علومی که درباره واقعیت حکم میکند مانند تاریخ، فیزیک و شیمی. وی سایر دانشها را از درجه اعتبار ساقط میداند و علمی بودن ریاضی و منطق را نیز به این اعتبار میداند که برخاسته از تجربه هستند و با پژوهشهای آزمایشگاهی و رصدخانهای بتوان صحت آن را مورد تأیید قرار داد.
حمله به علیت و استقرا
نقد هیوم بر اصل علیت با انتقاد او به روش استقرا پیوندی نزدیک دارد. او با تردید در روش استقرا همزمان امکان اثبات قوانین علمی و امکان اثبات پیوندهای علی را نفی کرده و میکوشد چنین بنماید که با مشاهده گذشته نمیتوان به تبیین آینده پرداخت. او برخورد دو گوی با یکدیگر را مثال میزند و استدلال میکند در چنین برخوردی چیزی به نام علیت یا اثرگذاری قابل مشاهده نیست و تنها میتوان مشاهده کرد پس از برخورد یک گوی به گوی دیگر، گوی دوم نیز حرکت میکند و این تکرار و توالی، برای دانشمند چنین تداعی میکند که گوی اول علت حرکت گوی دوم است.
او در رساله «درباره طبیعت انسانی» پیرامون ناتوانی عقل از دستیابی به مفهوم علیت میگوید: «نه اینکه عقل ما قادر به کشف بههم پیوستگی نهایی علت و معلول نیست بلکه حتّی بعد از اینکه تجربه ما را از به هم پیوستگی آنها مطلع کند، برای عقل ناممکن است که آن تجربه را به ماورای آن موارد جزئی که مورد مشاهده ما قرار گرفتهاند، گسترش دهد. زیرا عقل بَرده انفعالات است و هرگز نمیتواند مقام و منصبی جز خدمت کردن به آنها و متابعت از آنها را مدّعی شود.»
استدلال وی بر اساس مبانی تجربیگرایانه این است که از تکرار یک رویداد در گذشته، دلیل کافی برای تکرار آن در آینده پدید نمیآید. پیشبینی آینده از نظر وی منوط به پذیرش اصل یکنواختی طبیعت است که به اعتقاد وی دلایل تجربی کافی برای چنین فرضی وجود ندارد و تضمینی نیست آینده نیز مانند گذشته باشد.
اما پرسش مهمی که اینجا مطرح است آنکه اگر یافتههای مبتنی بر استقرا و علیت حجیتی ندارند، پس چرا انسانها تا این حد به قوانین علمی باور دارند؟ هیوم اینگونه پاسخ میدهد که این اعتماد دلیل عقلانی ندارد بلکه علت روانی دارد. این اعتماد به دلیل عادت یا نوعی تداعی روانشناختی حاصل تکرار رویدادها است. مشاهده مکرر رویدادهای مشابه تنها سبب میشود فرد به آن عادت کرده و انتظار تداوم آن را داشته باشد. آنچه به عنوان قانون کلی علوم بیان میشود درواقع صرفاً برخاسته از همین انتظارات است نه علل عقلانی.
دیدگاه هیوم درخصوص تجربهگرایی و در انتقاد به علیت گرچه طرفداران زیادی پیدا کرد و بعدها فلاسفه دیگر نیز این سخنان را در قالبهای دیگری بیان کردند، اما دارای اشکالات فراوانی است.
یکی از اشکالات آن است که ادعای هیوم درخصوص همه قوانین علمی کاربرد ندارد. مثلاً پدیدههایی نادر مثل بازگشت یک ستاره دنبالهدار پس از چندین سال، بر اساس قوانین فیزیک در حالی تبیین و پیشبینی میشوند که چهبسا یک دانشمند اصلاً در طول دوره عمر خود نیز چنین پدیدهای را مشاهده نکرده باشد. خطرات یک ماده سمی بر بدن انسان الزاماً از طریق تجربه مکرر آن بر بدن پیشبینی نمیشود یا به تعبیر لیدیمن: «برای اطمینان نسبت به عواقب بمب اتم لازم نیست فاجعه هیروشیما تکرار شود و حتی یک بار تحقق آن فاجعه نیز نیاز نبود.»
حتی تبیین بسیاری از قوانین علمی درحالی صورت میگیرد که «امکان مشاهده» در عالم طبیعت را هم ندارند. مثلاً مشاهده جسمی که هیچگونه نیرویی بر آن وارد نمیشود در طبیعت ممکن نیست، اما قوانین حرکت مربوط به جسمی که هیچ نیرویی بر آن وارد نشود، به صورت علمی مدون شده است. پس اینکه تکرار باعث انتظار ما از بروز برخی رفتارها و تبدیل آن به قواعد علمی باشد، صحیح به نظر نمیرسد.
از طرف دیگر، هر تکراری نیز نمیتواند به قانون علمی تبدیل شود. مثلاً مشاهده و تکرار دو پدیده رعد و برق به تبع یکدیگر، باعث میشود مشاهدهکننده گمان کند، علت شکل گرفتن برق، پدیده رعد است، اما از آنجا که هیچ رابطه علی بین این دو پدیده کشف نشده است، پس قانون علمی نیز پیرامون این رابطه نمیتوان اظهار داشت. یا مثالی سادهتر آن که بگوییم، چون تاکنون هیچ قطعه طلایی بیش از ۱۰۰ کیلو مشاهده نشده است، پس همه قطعات طلا کمتر از ۱۰۰ کیلوگرم هستند و اگر مثلاً کوه طلایی را مشاهده کردیم، نتیجه بگیریم این کوه کمتر از ۱۰۰ کیلوگرم وزن دارد. علت اینکه نمیتوانیم بهرغم تکرار مشاهدات چنین ادعاهایی بیان کنیم، این است که وزن قطعه طلا یک ویژگی اختصاصی و غیرذاتی است و نمیتواند ملاک استنباط قوانین باشد.
مشکل دیگر هیوم تناقض صریحی است که در تحلیل او به چشم میآید. او در تحلیل خود با تمسک به نمونههایی از رابطه علیت امکان اثبات هرگونه رابطه علی را نفی میکند. چنانچه بیان شد او معتقد است تکرار علت عادت و عادت علت اعتماد به قوانین است. در همین گزاره طرح شده توسط هیوم حداقل دو قانون کلی وجود دارد که تنها از راه استقرا قابل اثبات است. اول اینکه «هر قانونی ناشی از عادت ذهنی است» و دوم آنکه «عادت ذهنی ناشی از تکرار رویدادهاست». این نتیجهگیریها خود حاصل چه چیزی جز استقرا میتواند بوده باشد؟
حاصل آن که از نظر تجربی نه همه قوانین علمی حاصل تکرارند و نه همه تکرارها به قانون ختم میشوند و با استقرا میتوان نشان داد که این دو قانون مورد تمسک هیوم درست نیستند. به هر حال حتی اگر این دو قانون کلی با استقرا تأیید شود، باز به دلیل اینکه هیوم روش استقرا را فاقد اعتبار میداند، این دو قانون نیز بیمبنا خواهند شد و تحلیل هیوم ارزش خود را از دست میدهد.
در حالی دیوید هیوم را بنیانگذار فلسفه تجربی عنوان میکنند که آنچه هیوم میگوید اصلاً با عقلانیت و خردورزی سروکار ندارد و شایسته اطلاق لفظ «فلسفه» نیست چراکه اساساً با خردورزی و منطق بیگانه است.
جالب است که حتی خود هیوم که پدر شکاکیت در اصل علیت است، هیچگاه حاضر نمیشود خود را برخلاف این اصل دچار رفتار مخاطرهآمیز کند.
از نظر او با وجود اینکه رابطه علی در عالم هستی، توجیه عقلانی ندارد و صرفاً از عادات و مفروضات ما برخاسته است ولی خودش در جایی معترف میشود با این حال عاقلانه نیست که برخلاف علیت، خودم را از پنجره به بیرون پرتاب کنم.
بسیاری از اندیشمندان غرب نیز ردیههایی بر ادعای تجربهگرایان نوشتهاند. به عنوان مثال کانت این صحبت هیوم را قبول نداشت که اعتقاد ما به علیت به سبب تجربههای پیشین ما از جهان است بلکه او معتقد بود انسانها علیت را در جهان به روشنی میبینند و آن را ادراک میکنند زیرا این طور قوام یافتهاند. راسل نیز مسئله انکار علیت توسط هیوم را نظریهای مضحک میدانست.
جنگ با علیت؛ جنگ با خدا
یکی از اهداف مسلم هیوم و غربگرایان معتقد به تجربهگرایی، حذف دین از ساحت معارف بشری با انکار اصلیترین نقطه قوام آن یعنی وجود خداوند است. خود هیوم بهشدت به نادیده انگاشتن آموزههای دینی و حتی مبارزه با خداگرایی پرداخت و صراحتاً چنین ابراز میداشت که درباره هیچ امر واقعی ارائه برهان پیشینی ممکن نخواهد بود. به عنوان مثال به نحو پیشین نمیتوانیم اثبات کنیم که آیا جهان از خدا نشئت میگیرد یا نه؟ آیا عمری ابدی داریم یا نه؟ آیا جوهری وجود دارد یا نه؟ او باور دارد که ما هرچه مییابیم تنها تصور ذهن است، خود ذهن نیز تصوری بیش نیست، ذهن وجود واقعی ندارد. از این گذشته، خدا نیز تنها تصوری است در ذهن انسان؛ پس خدا نیز وجود واقعی ندارد. زیرا میان تصور خدا و دیگر موجودات تمایزی نیست. هیوم کتابی به نام «محاورات» درباره دین طبیعی نگاشته که در آن کتاب، شخصی فرضی به نام «کلئانتس» از برهان نظم برای اثبات خداوند (برگرفته از اصل علیت) دفاع میکند و شخص فرضی دیگری به نام «فیلون» بر آن خدشه وارد میسازد و به این ترتیب میان این دو نفر محاوره صورت میگیرد.
البتّه هیوم شخصاً خود را ماتریالیست نمیداند بلکه تلاش میکند ثابت کند ادلّهای که الهیون برپایه اصل علیت اقامه کردهاند، استحکام علمی ندارد؛ همچنان که ادلّه مادّیون نیز اگر مبتنی بر این اصل باشد چنین است.
ثمره تلاشهای الحادی وی در همین عبارت هیوم خلاصه میشود: «بهرغم ادعاهایی که میکنند، جهان درواقع چندان شبیه مصنوع انسانی نیست... حیوانات و گیاهان برخلاف ساعتها، نه به واسطه طرح و نقشهای عاقلانه، بلکه از راه تولید مثل طبیعی به وجود میآیند.»
فرجام سخن
چنانچه از مطالعه نظرات هیوم و بررسی آن مشخص میشود اولاً انکار علیت توسط وی دارای تناقضهایی بیپاسخ است و ثانیاً بسیاری از فلاسفه غرب خودشان نظریات تجربهگرایانه هیوم را باطل اعلام کردهاند و بالاتر از همه اینها خودش هم اعتراف میکند در رفتار روزمره مجبور است از اصل علیت تبعیت کند لذا تلاش عدهای از آتئیستهای عصر ما که به اتکای نظریات منسوخ هیوم و معرفی وی به عنوان «پیامبر بیخدایان» میکوشند مفروضات باطل خود را علمی جلوه دهند چندان قابل اعتنا نیست.
گرچه طی چند دهه اخیر با طرح برخی نظریات در حوزه فیزیک کوانتوم و اصل عدم قطعیت، یک بار دیگر این اصل مورد تهاجم قرار گرفته و به منکران علیت جسارتی دوباره بخشیده است. به دلیل مفصل بودن رابطه نظریات جدید با اصل علیت و خداباوری، در یادداشت دیگری در روزنامه به اینکه آیا واقعاً فیزیک کوانتوم اصل علیت را نقض میکند یا خیر پرداخته خواهد شد.