سرویس اندیشه جوان آنلاین: تردید در اصل علیت به عنوان جوهره نظام خلقت، همواره در طول تاریخ مورد استدلال الهیون بوده است. اما جریانی هم بودهاند که با تشکیک در این اصل در پی نفی خداباوری فلسفی برآمدهاند. ازجمله این جریانات میتوان به شکلگیری تفکر آمپریستی (تجربهگرا) توسط شماری از فلاسفه عصر تجدد ازجمله هیوم اشاره کرد.
پیشتر در روزنامه به تشکیکات تجربهگرایان به اصل علیت اشاره شد و سست بودن دلایل آنان از منظر الهیون، سایر فلاسفه غربی و حتی خود ایشان مورد بحث قرار گرفت.
اما جریانی که خصوصاً در نیمقرن اخیر در فضای نظریات علمی نمو داشته و کوشیده با تأثیرگذاری بر تفکرات فلسفی علیت را تحتالشعاع قرار دهد و فیزیکی نوین مبتنی بر قواعدی غیرعلی ارائه کند، مبحث کوانتوم و نظریه عدم قطعیت است.
در این نوشتار به رابطه نهضت کوانتومیسم با ادله ثبوتی وجود خداوند از طریق قانون علیت پرداخته میشود.
در مفهوم ساده قاعده علیت، یعنی هر معلولی علتی دارد. این اصل به ظاهر ساده را میتوان از مبناییترین ادله فلاسفه بر نظم جهان برشمرد. با وجود افراطگرایی برخی تجربهگرایان در رد این اصل، علیت منطق خود را بر احوال عالم غلبه داده است. اما در قرن اخیر نگرش جدید برخاسته از فیزیک مدرن با طرح نظریه کوانتومیسم که حتی آن را میتوان به دلیل تأثیرش بر فیزیک، یک ایدئولوژی دانست، مجدداً به تشکیک در علیت پرداخت.
با وجود پیچیدگی نظریه کوانتومی و عدم قطعیت که توسط ورنر هایزنبرگ فیزیکدان به طور تکمیل شده ارائه شد، میتوان آن را اینطور خلاصه نمود که در دنیای کوانتومی غیرممکن است که همزمان سرعت و مکان ذره با قطعیت معین شود.
هایزنبرگ اصل عدم تعین یا اصل عدم قطعیت را از آنجا استنباط کرد که متوجه شد از جهت نظری، امکان تعیین مکان و سرعت یک الکترون در یک زمان معین وجود ندارد و در یک لحظه نمیتوانیم با استفاده از شیوهای خاص، مکان و سرعت یک الکترون را با مکان و سرعت آن در زمان دیگر مرتبط سازیم.
بر این اساس ما نمیتوانیم وقوع یک رویداد اتمی را با یقین کامل پیشبینی کنیم و فقط میتوانیم بگوییم که احتمال وقوع آن چقدر است. درنتیجه جبر و تعین و ضرورت در قلمرو میکروسکوپی و اجزای اتمی وجود ندارد. این عدم قطعیت جایابی ذرات قبلاً نیز توسط سایر اندیشمندان طرح شده بود، اما ادعای هایزنبرگ این بود که این محدودیت ناشی از محدودیت دانشمندان در اندازهگیری کمیتهای سیستم و ابزارهای موجود نیست، بلکه طبق معادلات مکانیک کوانتومی این ذات سیستم و طبیعت است که بر اساس قطعیت نیست. هایزنبرگ میکوشد در قالب یک واقعیت علمی نشان دهد مکان و سرعت ذرات را اساساً حتی با پیچیدهترین ابزارها هم نمیتوانیم به طور قطعی اندازهگیری کنیم؛ چراکه ذرات اساساً رفتاری قطعی در زمانبندی و مکانبندی ندارند که قابل اندازهگیری باشد. گرچه خود این ادعا نیز بعدها مورد مناقشه اندیشمندان و فیزیکدانان قرار گرفت، اما آنچه بیشتر در حوزه فلسفه بحثبرانگیز شد تفسیری است که از این موضوع ارائه میشود: «اینکه علیت را باید کنار گذاشت»؛ چون با توجه به عدم قطعیت ذرات پس علت آنها را هم نمیتوانیم بفهمیم.
درواقع سه نتیجهای که از اصل عدم قطعیت در نظریات فلسفی رسوخ کرد، یکی انکار اصل علیت، دیگری نفی ضرورت و جبر و دست آخر نفی تمایز بین عالم و معلوم یا مشاهدگر و مشاهدهشونده بوده است.
ادعای نفی علیت بر اساس عدم قطعیت البته در همان ابتدا پاسخ بسیاری از فلاسفه را به همراه داشت ازجمله این بیان ساده که چطور و با کدام ادله، از ناشناخته بودن رفتار ماده برای ما، میتوان حکم به علت نداشتن آن داد؟ حال آنکه بسیاری از رفتارهای ذرات تا پیش از قرون معاصر برای بشر قابل فهم نبود، اما با توسعه علوم در چارچوبی قابل اندازهگیری درآمد.
تشکیک در عدم قطعیت
فیزیکدانان معاصر هایزنبرگ مانند لاپلاس، اما نظرات مخالفی داشتند که هایزنبرگ درصدد رد آن برآمد.
لاپلاس ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوف فرانسوى که مدافع سرسخت جبرگرایی و علیت بود اصل علیت عمومى را اینچنین تعریف میکرد: «میان رخدادهاى اکنون و رخدادهاى گذشته اتصال ژرفى وجود دارد، اتصالى که بر این اصل استوار است: چیزى نمىتواند بدون علتى که مقدم بر آن باشد وجود داشته باشد.» لاپلاس این تعریف از علیت را از لایبنیتس میگرفت که مى گفت همانقدر که ۲×۲=۴ حتمى است، وقوع رخدادها نیز قطعى خواهد بود.
لاپلاس در رساله «احتمالات» نوشته است: اگر حالت جهان در لحظه آفرینش آن، با تمام جزئیاتش برای یک ریاضیدان دانشمند مشخص میبود، میتوانست همه سرنوشت جهان را تماماً بخواند، و هیچ چیز برای وی نامعین نمیبود، و آینده و گذشته جهان در جلوی چشم او حاضر میبود.
درواقع لاپلاس مدعی بود همه حوادث آینده را میتوان با شناخت کامل وضع کنونی پیشبینی کرد؛ درحالیکه هایزنبرگ مدعی بود حتی در صورت تسلط به کلیه ابزارهای شناخت همچنان تنها میتوان از احتمالات در آینده سخن گفت.
این رودررویی فیزیکدانان را به دو طیف تقسیم کرد؛ فیزیکدانانی همچون انیشتین و پلانک برآنند که عدم قطعیت در مکانیک کوانتوم مربوط به جهل فعلی ما و نه خصوصیت ذاتی ذرات است. اینان معتقدند که مکانیسمهای تفصیلی درون اتمی (اتمپاره) وجود دارد که اکیداً جبری و علمی هستند، یک روز قوانین این مکانیسمها یافته خواهد شد و آنگاه پیشبینی دقیق ممکن میگردد.
انیشتین مینویسد: «موقعیت اولیه عظیم نظریه کوانتوم نمیتواند مرا به تصادفی محض و مانند طاس نرد بودن حرکات جهان اتمی معتقد و متقاعد گرداند. اعتقاد راسخ من این است که بالاخره بشر میتواند به نظریهای علتمحور دست یابد که مصادیق عینیای که بر اثر وجود قوانین با یکدیگر ارتباط یافتهاند، احتمالات نباشد، بلکه امر واقعی و قابل ادراک باشد.»
دوبروی نیز که از منتقدین رد قطعیت توسط هایزنبرگ میباشد در کتابش مینویسد: «با توجه به سطح پژوهشهای میکروفیزیکی کنونی، روشهای اندازهگیری یقیناً تعیین همزمان کلیه مقادیر لازم برای بهدست آوردن تصویر ذرات نوع کلاسیک را مجاز نمیشمارند و نیز اختلالهای ناشی از اندازهگیری که حذفشان غیرممکن است، عموماً پیشگویی دقیق نتیجه حاصل از این اندازهگیری را مانع میشوند و تنها پیشگوییهای آماری را مجاز میدارند. بدین ترتیب بنا نهادن فرمولهای صرفاً احتمالاتی کاملاً موجه بود... در آینده با درک عمیقتری از واقعیتهای فیزیکی، شاید بتوان قوانین احتمال و فیزیک کوانتومی را به صورت نتایج آماری تکوین، مقادیر کاملاً تعیین شدهای تعبیر کرد که در حال حاضر از نظر ما پنهانند. ممکن است وسایل پرقدرتی که اینک در شکستن ساختار هسته و آشکار ساختن ذرات جدید مورد استفاده قرار میدهیم، روزی دانشِ بلاواسطهای در اختیارمان قرار دهد که درحال حاضر در آن سطح عمیقتر فاقد آنیم.»
حاصل سخنان این فیزیکدانان برجسته این است که بعضی از عدم قطعیتهای ما ممکن است نتیجه عدم شناخت ما به سیستمهایی باشد که دارای قوانین دقیق هستند. به عنوان نمونه عدم قطعیت درباره وضع هوا چهبسا چیزی جز اقرار به جهل بشر در زمینه هواشناسی نیست. یا اینکه شخص نمیتواند به طور قاطع یکی از دو طرف سکهای را قبل یا پس از پرتاب پیشبینی کند، ولی شاید اگر به اندازه کافی درباره فشار پرتاب سکه و شتابی که بر آن وارد میآید و میزان مقاومت هوا و نظایر آن بداند، بتواند آن را پیشبینی کند. در مورد بحث نیز، عوامل متعدد و مرموز و اسرارآمیز الکترونها پیشبینی ما را نامعلوم و نامشخص میکند. در این صورت عدم قطعیت بهطور کلی ذهنی است و نمایانگر عدم اطلاعات دقیق ما است.
میتوان از برآیند نظرات بسیاری از فلاسفه و فیزیکدانان در نقد اصل عدم قطعیت چنین نتیجه گرفت که خود این اصل آنچنان که هایزنبرگ آن را مطرح میکند، مخدوش بوده و قابل قبول نیست؛ چراکه هیچ دلیل قانعکنندهای برای ما وجود ندارد که اصل هایزنبرگ را به معنای طرد دترمینیسم در دنیای اتمی و زیر اتمی بپذیریم. بلکه در نگاهی معتدلانه دکتر مهدی گلشنی استاد فیزیک و فلسفه در جمعبندی نظر مخالفان هایزنبرگ در کتاب تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر این چنین نتیجه میگیرد که دانش کنونی ما حداکثر این اجازه را به ما میدهد که از آنها به عنوان روابط «عدم یقین» تعبیر کنیم نه عدم قطعیت.
اما تنها فیزیکدانان نیستند که به مخالفت با رد علیت و قواعد آن پرداختند بلکه از زمان طرح این تشکیک بحث بسیاری از فلاسفه نیز برانگیخته شد.
به عنوان مثال پوپر یکی از منتقدان اصل عدم قطعیت است که میگوید هایزنبرگ خود با توسل به یک استدلال علّی، قانون علّیت را رد میکند و بنابراین استدلالش، خود متناقض است.
نقد دیگر از سوی ایان باربور فیلسوف مطرح گردیده است که بر آن است اراده خداوند از طریق جنبههای قانونمند تحقق مییابد، اما گستردگی قوانین و سنتها وضعیت را برای کسانی که به دنبال قوانین کلی و جامع هستند، آشوبناک مینماید.
نکته جالب دیگر درخصوص مواجهه غربیون با تشکیک در علیت به روش هایزنبرگ این است که درحالی برخی این اصل را برای رد خداباوری اقامه کردهاند که از قضا گروهی دیگر همین عدم قطعیت را ادلهای برای گرایش به خدا دانستهاند! این گروه معتقد است اصل عدم قطعیت، از آنجا به مسئله باور به خدا نزد دانشمندان سده ۲۰ منجر شد که این تلقی را که علم از تبیین همه مسائل و پدیدههای عالم بر میآید و دیگر نیازی به میان آوردن خدا در توجیه پدیدهها نیست را کنار زده و بیان داشت که هیچ ضرورت و تعینی میان اجزای عالم حاکم نبوده و آنها باید پای عامل دیگری را در نقشآفرینی در جهان مشخص کنند.
ازجمله دانشمندانی که چنین رویکردی را با خود داشت، رابرت جان راسل میباشد که معتقد است فیزیک کوانتومی را اتفاقاً میتوانیم مبنایی برای آفرینش ویژگیها و مشخصات عمومی جهان بدانیم و بر آن اساس میتوانیم خدا را در رویدادهای ویژه کوانتومی، مشغول انجام فعلی برای ایجاد غیرمستقیم رویداد خاص بدانیم؛ رویدادی که میتوان آن را مشیت خاصه نامید.