سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، فروردینماه امسال بود که مردی به مأموران پلیس تهران خبر داد که از مخفیگاه اعضای یک باند سرقت و آدمربایی فرار کرده است. او گفت: من پولدار هستم و خانهام در شمال تهران است. عدهای که خودشان را مأمور وزارت اطلاعات معرفی کردهبودند، من را ربودهبودند که موفق شدم در فرصتی مناسب از دست آنها فرار کنم. در ادامه مأموران پلیس راهی خانه شاکی در شمال شهر شدند و دیدند که خانه او امن و همه جا از قفلهای ضد سرقت استفاده شده است. مشخص شد که در این شرایط امکان نداشت که فردی بتواند به راحتی وارد خانه او شود. از آنجا که هیچ کدام از قفلها آسیب ندیده بود و خراب هم نشده بود مأموران به اهالی خانه مظنون شدند و فهمیدند که همکاری با مأموران قلابی باید از داخل خانه صورت گرفته باشد.
اعتراف همسر شاکی
در تحقیق از همسر شاکی بود که مأموران متوجه شدند که وی در جریان ماجرای آدمربایی و سرقت از خانه قرار داشته است.
زن جوان وقتی در این باره بازجویی شد گفت که میداند که چه کسانی شوهرش را دزدیده بودند. او توضیح داد: من در فضای مجازی با مردی شاعر آشنا شدم. مدتی که گذشت با او درددل کردم و گفتم که شوهرم من را اذیت میکند. آن مرد به من قول کمک داد و گفت که دوستانی دارد که میتوانند شوهرم را تنبیه کرده و او را مجبور به تمکین از من کنند. من همچنین به آن شاعر گفتم که جاریام هم مشکلی مشابه من دارد و شوهرش او را تنبیه میکند. به هر حال ما دو جاری در این باره با هم حرف زدیم و توافق کردیم که مرد شاعر در این باره عمل کند، اما چند روز قبل از اجرا شدن نقشه آنها بود که شوهر جاریام به دلیلی بازداشت شد و در حالی که بازداشت بود شوهرمن ربوده شد.
بازداشت اعضای باند
با اعترافهای زن جوان بود که مرد شاعر و همدستان او بازداشت شدند. آنها در بازجوییهای انجام شده به آدمربایی و شرکت در سرقت اعتراف کردند. با کامل شدن تحقیقات پلیس در این باره پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه هفتم دادگاهکیفری یک استان تهران فرستادهشد.
در جلسه محاکمه
شاکی بعد از اینکه نماینده دادستان تهران کیفر خواست صادر شده را برای دادگاه خواند در جایگاه قرار گرفت و گفت: من از همسرم و همسر برادرم شکایتی ندارم؛ چراکه متهمان آنها را گول زدهاند و به این راه کشیدهاند. همسرم با این فکر اشتباه تصور میکرد که میخواهد به من کمک کند، اما من را به درد سر بزرگی انداخت و باعث شد که سرقت زیادی هم از ما صورت بگیرد.
او در شرح حادثه هم گفت: روز حادثه من در خواب بودم که ناگهان چند مرد وارد شدند. آنها گفتند که مأموران وزارت اطلاعات هستند و من را با خودشان بردند. ابتدا به یک خانه و سپس محل اقامت من را به خانه دیگری تغییر دادند. در تمام طول مدت مردی با شمشیر بالای سرم میایستاد و مرد دیگری هم کمی دورتر مراقب من بود. دو نفر از ربایندگان هم مشخص بود که با هم برادر هستند. شاکی ادامه داد: روز حادثه مردی که کمی دورتر مراقب بود خوابیده بود و زمانی که صدای زنگ خانه به صدا درآمد مرد شمشیر به دست فاصله گرفت و دم در رفت. از حرفهایشان فهمیدم که مواد فروش برایشان جنس آورده است. من فرصت را غنیمت شمردم و توانستم با پای برهنه از آنجا فرار کنم. هر چند آنها من را دنبال کردند، اما نتوانستند من را بگیرند و خودم را به پلیس رساندم. شاکی گفت: آدمربایان بیش از ۳۰هزار دلار از خانه من هم سرقت کردهاند.
شاعر سارق
سپس مردی که مدعی است شاعر است در جایگاه قرار گرفت و اتهام سرقت و آدمربایی را انکار کرد. او گفت: من شاعر هستم و با همسر شاکی در اینستاگرام آشنا شدم. او درباره شعرهایم اظهار نظر میکرد و همین موضوع سبب ارتباط بیشتر ما شد. او درد دل کرد و گفت که شوهرش او را کتک میزند و با گاز اشکآور به او حمله میکند و گاهی هم شکنجهاش میکند، من دلم برایش سوخت و قول کمک دادم. در این باره با یکی از دوستانم که گفته بود مأمور است حرف زدم و با دوستانی که داشت مقابل خانه شاکی رفتیم. من داخل ماشین نشسته بودم که آنها به سراغ شاکی رفتند و او را آوردند که با او حرف زدم. از سرقت پولها هم خبری ندارم. سپس متهم ردیف دوم که متهم به تسهیل ۱۱۴میلیون تومان پول نقد و ۶۰۰ دلار بود در جایگاه قرار گفت و گفت: من مشکل مالی داشتم و نمیدانستم که افرادی که با آنها کار میکنم مأموران قلابی هستند. قبول کرده بودم در قبال حل مشکلم به آنها کمک کنم، اما فریب خوردم و درخواست گذشت دارم. هیئت قضایی بعد از شنیدن اظهارات سایر متهمان وارد شور شد.